زن در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در قرآن - نسخه متنی

علی دوانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بار نخست ديده بود، آب به چشم مى خورد. از مروه به زير آمد و به طرف صفا دويد. اين آمد و رفت هفت بار تكرار شد و سرانجام از يافتن آب ماءيوس گرديد و متوجه شد كه آب نيست بلكه سرابى است كه از تابش نور آفتاب بر روى شنها به نظر آب مى آيد. اين آمد و رفت هاجر از صفا به مروه و از مروه به صفا در احكام حج اسلامى نيز به ياد او باقى ماند و جزو اعمال حج است كه مرد و زن مسلمان بايد هنگام انجام مراسم حج هفت بار فاصله بين صفا و مروه را طى كنند.

هاجر كه از دسترسى به آب ماءيوس شده بود، به طرف كعبه برگشت تا ببيند بر سر كودك گرسنه اش چه آمده است . هاجر با كمال تعجب ديد كه از زير پاى كودك كه آن را بر زمين مى ساييده است ، آب از زمين مى جوشد. با ايمانى كه به تفضل باريتعالى داشت ، اطمينان يافت كه اين كار با اعجاز غيبى انجام گرفته است ، هاجر نخست قدرى آب به صورت بچه پاشيد، سپس ‍ دهان او را تر نمود، آنگاه خود آب نوشيد و پستان به دهان اسماعيل نهاد و بچه را شير داد.

جوشيدن آب بدينگونه را عرب ((زمزم )) مى گويد و اين آب زمزم از آن زمان تا كنون هم از آن نقطه مى جوشد و همان ((چاه زمزم )) معروف است .

چون آب در آن درّه دور دست از زمين جوشيده بود، پرندگان با شمّ مخصوص آبيابى از صدها كيلومتر پى به وجود آن بردند و به خط مستقيم به طرف درّه مكه روى آوردند. بر اثر آمد و رفت پرندگان قوم ((جُرْهُم )) كه از اعراب اصيل يمن بودند و از سالها قبل در گوشه اى از اراضى حجاز به سر مى بردند و به سوى نقطه اى كه پرندگان آمد و رفت داشتند روى آوردند، با اجازه هاجر در آنجا رحل اقامت افكندند و بدينگونه شهر مكه پى ريزى شد.

((اسماعيل )) از همين قوم نجيب ، زن گرفت و خود و مادرش نيز در همانجا ماندگار شدند و بدرود حيات گفتند و در نقطه اى در كنار كعبه دفن شدند كه آنجا را ((حِجْر اسماعيل )) مى گويند.

ابراهيم چند بار به همان كيفيت يعنى به وسيله ((بُراق )) از فلسطين به مكه آمد و زن و فرزندش را ملاقات كرد. يك بار خداوند به وى امر نمود تا با كمك اسماعيل كه اينك نوجوانى برازنده بود خانه كعبه را بنا كند.

اسماعيل سنگ مى آورد و به دست پدر مى داد و او روى هم مى نهاد و ديوار كعبه را بالا مى برد تا اينكه خانه خدا را بدينگونه بنا كردند. همينكه كار بناى خانه خدا به اتمام رسيد ابراهيم گفت : ((خدايا! اين نقطه را شهر امنى قرار بده و مردمش را از ثمرات زندگانى روزى ده )).

سپس پدر و پسر دست به دعا برداشتند و گفتند: ((خداوند! اين كار را از ما بپذير، مى دانيم كه تو شنوا و دانايى . پروردگارا! ما دو تن را چنان قرار ده كه هميشه در پيشگاه مقدست سر تعظيم و تكريم فرود آوريم و از دودمان ما نيز مردمى پديدآور كه كاملا تسليم ذات مقدس تو باشند. خداوندا! در ميان اينان پيامبرى مبعوث كن تا آيات تو را بر آنان بخواند و حقايق كتاب آسمانى و حكمت و راز آفرينش را به آنان بياموزد و از آلودگيها پيراسته گرداند(19))). آفريدگارا! مرا چنان قرار ده كه پيوسته نماز گزارم و از فرزندانم نيز چنين افرادى پديد آور! پروردگارا! دعاى مرا قبول كن !

خداوندا! اين نقطه را محل امنى گردان و مرا و فرزندانم را از پرستش ‍ بتهابازدار.پروردگارا!اين بتها موجب شده اند كه بسيارى از مردم گمراه شوند.

((خداوندگارا!من دودمانم رادراين سرزمين غيرقابل كشت و در كنار خانه محترمت ساكن گردانيدم تانمازگزارند،پس دلهاى مردم را به سوى آنان گرايش ‍ ده و از روزيهاى خودبه آنان روزى رسان تانعمت تو را سپاس گزارند(20))).

نام هاجر با صراحت و كنايه در قرآن نيامده است ولى لازم به ذكر نيست كه در تمام اين موارد يعنى علت آمدن ابراهيم از فلسطين به حجاز و دعا براى فرزندانش و آنچه در سوره بقره و سوره ابراهيم از زبان ابراهيم و اسماعيل حكايت شده است با زندگى هاجر بستگى دارد و در حقيقت داستان اوست كه بدينگونه نقل مى شود و ترديد نيست كه مادر اسماعيل ((هاجر)) بوده است .

/ 46