زن در قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زن در قرآن - نسخه متنی

علی دوانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سرانجام ((زليخا)) در غيبت همسرش ((عزيز)) كه به سفر رفته بود، يوسف را به خوابگاه خود برد تا در آنجا به طور آشكار از مراوده خود با وى و برخوردهاى معنا دارى كه با او داشته است ، پرده بردارد. بدين منظور، درها را بست و گفت : ((من خود را مهياى تو كرده ام ! ولى يوسف گفت : پناه به خدا! اين خيانت است . او خداوندگار من است و مرا گرامى داشته و مقامى نيكو عطا كرده است . اگر من مرتكب چنين خيانتى شوم ، ستمكار و متجاوز خواهم بود. و خدا هرگز ستمكاران را رستگار نمى گرداند(45))).

((زليخا پند يوسف را به هيچ گرفت و چون هوى و هوس تمام وجودش را فراگرفته بود، نزديك آمد تا با وى در آميزد. چنان لحظه حساسى فرا رسيده بود كه يوسف چون به ياد خداست به مخالفت پرداخت و خدا نيز او را مورد عنايت قرار داد و قصد سوء و عمل زشت را از وى بگردانيد؛ زيرا يوسف از بندگان پاك سرشت بود(46))).

با اينكه يوسف مى دانست درها بسته است ، مع الوصف براى اينكه از تماس ‍ با زليخا بركنار بماند به طرف در دويد. در اين هنگام قفل در شكست و در باز شد! زليخا يوسف را دنبال كرد و از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد تا او را به خوابگاه باز گرداند. همين موضوع نيز موجب شد كه پيراهن يوسف پاره شود.

يوسف و زليخا در حال غيرعادى از اطاقها بيرون پريدند و چون وارد حياط كاخ شدند ((عزيز)) را ديدند كه از سفر بازگشته است .

((عزيز)) آن دو را ديد كه با رنگى پريده و سر و وضعى غيرعادى از اطاق بيرون مى آيند. ((زليخا)) بدون درنگ گفت : ((مجازات كسى كه نسبت به همسر تو قصد سوئى داشته است اين است كه يا به زندان افتد و يا سخت شكنجه ببيند(47))).

يوسف كه خود را در معرض اتهام ديد گفت : ((اى عزيز! همسر تو است كه با من مراوده نموده و مرا به سوى خود كشيده است )).

در اين هنگام طفلى شيرخوار از بستگان زليخا با قدرت كامله خدا به زبان آمد و گفت : اگر پيراهن يوسف از جلو سينه دريده است ، زليخا راست مى گويدويوسف دروغگوست - زيرادراين صورت يوسف به طرف اورفته است و زليخا با وى گلاويز شده و پيراهن او را پاره كرده است - ولى اگر پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده زليخادروغ مى گويدو يوسف راستگوست .

عزيز كه از سخن گفتن طفل شيرخوار در شگفت مانده بود، جلوآمد و پيراهن يوسف را نگاه كرد و چون ديد كه پيراهن از پشت سر پاره شده به زليخا رو كرد و گفت : ((هرچه هست زير سر شما زنان است ؛ زيرا افسون شما زنان بسى بزرگ است (48))).

ماجرا رفته رفته درز گرفت و به گوش خانمهاى دربار و اشراف بلكه عموم زنان شهر رسيد و همه ، زليخا را به باد انتقاد و سرزنش گرفتند:

((زنان شهر شايع ساختند كه همسر عزيز، پيشخدمت جوان خود را به سوى خويش فراخوانده و دل در گرو عشق او نهاده و سخت به او دلبسته است ، ما او را در گمراهى آشكارى مى بينيم (49))).

چون زليخا از مضمونهاى نيشدار زنان شهر كه برايش ساخته بودند آگاه شد، آنان را دعوت كرد و براى هر كدام بالشى در گوشه و كنار سالن پذيرايى نهاد و به دست هر كدام ، كاردى براى قاش كردن ميوه داد و همينكه مجلس آراسته شد از يوسف خواست كه به مجلس در آيد!

همينكه زنان اشرافى و خانمهاى دربارى مصر، يوسف را با آن اندام دل آرا و قامت موزون و سيماى درخشان ديدند، چنان محو تماشاى او شدند كه بى اختيار انگشتان خود را با كارد به جاى ميوه بريدند و متوجه نشدند و گفتند: ((محال است كه اين جوان محبوب و دلفريب ، بشر باشد، نه ، نه ، او فرشته اى بزرگوار است (50))).

و به گفته سعدى :




  • گرش ببينى و دست از ترنج بشناسى
    روا بود كه ملامت كنى زليخا را



  • روا بود كه ملامت كنى زليخا را
    روا بود كه ملامت كنى زليخا را



در اينجا زليخا از فرصت استفاده كرد و به زنان مصر گفت : اين است آنچه مرا به خاطر آن سرزنش مى كنيد.

شما طاقت نياورديد او را به يك نظر ببيند ولى او شبانه روز در كنار من است !

((اين است آنچه مرا در خصوص عشق او ملامت كرده ايد. من او را به خود دعوت كردم ولى او خوددارى كرد.

/ 46