بیشترلیست موضوعات زن در قرآن قرآن مجيد كتاب آسمانى ما حوّا (مادر ما انسانها) همسر نوح همسر لوط هاجر ساره آسيه همسر فرعون مادر و خواهر حضرت موسى (ع ) دختران شعيب پيغمبر (ع ) زليخا بلقيس مريم و مادرش حنّه همسر ابولهب زنى كه به خدا شكايت كرد زينب دخترعمه پيغمبر همسر پيغمبر عايشه و حفصه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
هدهد نامه سليمان را گرفت و روانه قلمرو سبا شد و چون در بالاى سر بلقيس و مجمع او قرار گرفت ، نامه را درست به دامن او افكند، سپس به گوشه اى رفت و گوش داد تا ببيند پس از مطالعه چه تصميمى خواهندگرفت .بلقيس ، نامه را گشود و خواند، سپس رو كرد به مشاورانش و گفت : ((اى حاضران مجلس ! نامه اى گرانقدر به سوى من افكنده شد. اين نامه از سليمان است و مضمون آن چنين است : به نام خداوند بخشنده مهربان . بر من برترى مجوييد و همه تان به نزد من بياييد و خود را تسليم كنيد))سپس بلقيس به مشاوران خود گفت : ((اى حاضران مجلس ! بگوييد تكليف من چيست ؟ من هيچ تصميم قاطعى نمى گيرم مگر اينكه قبلا شما نظر خود را اظهار كنيد)).مشاوران بلقيس گفتند: ((ما داراى نيروى كافى و نفرات جنگجو هستيم . در عين حال اختيار ما به دست تو است ، ببين تا چه پاسخى خواهى گفت )).بدينگونه وزراى بلقيس امر جنگ و صلح را به عهده ملكه خود محول كردند و آمادگى خود را نيز براى جنگ اعلام داشتند.بلقيس گفت : ((آنچه من مى دانم اين است كه در صورت اعلان جنگ و شكست ما، پادشاهان فاتح وقتى به عزم جنگ وارد شهرى يا كشورى مى شوند، نظام شهر و مملكت را در هم ريخته و عزيزترين افراد كشور را به صورت خوارترين آنان در مى آورند. آرى آنان اين كار را خواهند كرد. من به جاى اعلان جنگ ، هديه اى براى آنان مى فرستم تا ببينم فرستادگانم با چه تصميمى از جانب سليمان بر مى گردند(60))).آنگاه بلقيس جعبه اى محتوى يك دانه گوهر گرانبها براى سليمان فرستاد و به مشاوران خود گفت اگر سليمان پيغمبر خدا باشد ما توانائى جنگ با او را نداريم و چنانچه پادشاه باشد، هديه ما را مى پذيرد و با اين قدرت و نفرات بر او پيروز خواهيم شد.هدهد كه در گوشه سقف قرار گرفته بود و سخنان آنان را مى شنيد، موضوع را به سليمان گزارش داد. وقتى فرستادگان بلقيس نزد سليمان رسيدند و هدايا را به او تسليم كردند، سليمان كه مى ديد بلقيس و اطرافيانش به جاى اينكه تسليم شوند و به خدا ايمان آورند، آن طور با وى رفتار كردند، سخت برآشفت .همينكه فرستادگان بلقيس به حضور سليمان رسيدند، سليمان به آنان گفت : آيا مى خواهيد نظر مرا با مال دنيا جلب كنيد؟ اگر اين قصد را داريد بدانيد كه ((آنچه خدا به من داده است از آنچه شما داريد بهتر و بيشتر است . شماييد كه از اين هديه خود شادى مى كنيد))؛ زيرا شما فقط به ظواهر دنيا مى نگريد و از آنچه در ماوراى عالم ماده و مظاهر جهان است غافل مى باشيد.سپس به فرستادگان بلقيس گفت : ((برگرديد به سوى آنان (بلقيس و مشاورانش ) و هداياى خود را نيز ببريد و به آنها بگوييد: من سپاهى به سوى آنان گسيل مى دارم كه قادر نباشيد در مقابل آن مقاومت كنيد و آنان را با ذلت و خوارى از مملكت سبا بيرون خواهم كرد(61))).پس از رفتن فرستادگان بلقيس ، سليمان رو به حاضران درگاه كرد و گفت : ((اى حاضران درگاه ! كداميك از شما مى توانيد تخت بلقيس را پيش از آنكه آنان نزد من بيايند و تسليم شوند حاضر كنيد؟(62))).((عِفريت )) كه از سركرده هاى جن بود گفت : ((من آن را پيش از آن كه تو از جايت برخيزى خواهم آورد. آرى من اين كار را مى كنم و بر آن هم قادر و امين هستم (63))).به دنبال آن ((آصف بن برخيا)) وزير حضرت سليمان كه ((بهره اى از علوم كتاب آسمانى داشت گفت : من قادرم آن را پيش از آنكه مژه بر هم بزنى بياورم (64))). در اين مسابقه ((آصف بن برخيا)) برنده شد.((همينكه سليمان ديد تخت بلقيس را آورده اند و نزد او نهاده اند)) زبان شكرگزارى گشود و گفت : ((اين از موهبت خداى من است )) خدا اين نعمت و موهبت را به من داده است ((تا مرا بيازمايد كه آيا پاس نعمت او را نگاه مى دارم يا كفران نعمت خواهم كرد)).سپس گفت : ((هر كس پاس نعمت خدا را نگاهداشت ، سود آن به خود وى باز مى گردد و هر كس ناسپاسى كند، زيانى به خدا نمى رساند)) بلكه زيان آن به خود وى مى رسد ((زيرا خداى من نسبت به شكر بندگان بى نياز و در عين حال نسبت به آنان كريم است (65))).قبل ازآنكه بلقيس به حضور سليمان بار يابدسليمان گفت :((شكل تخت او را دگرگون سازيد تا ببينم وقتى كه آمد، درك و هوش لازم را دارد كه اميدوار باشيم ايمان خواهدآورديااز كسانى است كه اميدى به هدايت