فلسفه اصلى سختگيرىهاى اسلام در برابر شايعهگران را مىتوان در نكات زير جستجو كرد: الف) محيط سالم، روحيه انسان را به سوى سلامتى سوق مىدهد چنانكه محيط فاسدزمينههاى گرايش به سوى فساد را در آدمى تقويت مىنمايد بنابراين، اسلام بر اين حقيقت تاكيددارد تا افراد در محيط اجتماعى، از يكديگر جز خير و سخن از پاكىها، موفقيتها و تكاملنشنوند و در جامعه جز مظاهر تعالى و طهارت روحى و ترقى و تكامل در زندگى نبينند. ب) حفظ قداست و حرمت محيط اجتماع اسلامى وظيفه همگان است و در راستاى حفظحرمت محيط اجتماعى بايد سيطره باطل را در جامعه محدود و تضعيف كرد و كم كم آن را از بينبرد. و مظاهر منكر و اعمال ناشايسته را بايد از راههاى مختلف متروك كرد. در حديث آمده است،«الباطل يموت بترك ذكره» با دم نزدن از اعمال ناباب، در برخى از موارد، منكر و باطل از بينمىرود. و بديهى است كه اجراء حدود الهى بدان خاطر است كه ابهت عمل حرام نقض نشود. كسى كه مىداند نبايد در پى حرام برود، اما بشنود يا ببيند همه و همگان از آن دم مىزنند، روحيهگرايش به فحشا و قانون شكنى در او تقويت مىشود; لذا فلسفه اجراء حد يا تعزير آن است كهمردم بدانند كه حريمشكنان و كسانى كه دستورات خدا را زير پا مىنهند مورد تنفر خواهند بود.
شايعه در مكتوب عرفانى امام خمينىقدس سره
در مكتوب عارفانه عارف پير، خمينى كبيرقدس سره به پسرش حاج سيد احمد خمينىقدس سره كه به نامنقطه عطف انتشار يافته است مىخوانيم: پسرم! گاهى مىبينم از تهمتهاى ناروا و شايعه پراكنىهاى دروغين اظهارناراحتى و نگرانى مىكنى. اولا بايد بگويم تا زنده هستى و حركت مىكنى و تو رامنشا تاثيرى بدانند، انتقاد و تهمت و شايعه سازى عليه تو، اجتنابناپذير است;عقدهها زياد و توقعات، روزافزون و حسادتها، فراوان است. آن كس كه فعاليت دارد گرچه صد در صد براى خدا باشد از گزند بدخواهان نمىتواند به دور باشد.من خود يك عالم بزرگوار متقى را كه تا به رياست جزئى نرسيده بود براى او جزخير به حسب نوع نمىگفتند و تقريبا مورد تسالم اهل علم و ديگران بود به مجردآن كه توجه نفوس به او جلب شد و شاخصيتى دنياوى - ولو ناچيز - نسبتبهمقامش پيدا كرد، مورد تهمت و اذيتشد و حسادتها و عقدهها به جوش آمد و تادر قيد حيات بود اين مسايل نيز بود. امام در ادامه اين صحيفه الهى به تفسير آيات تقوى پرداخته مىنويسد: اين تقوى، تقواى از اعمال ناشايسته نيست تقواى از توجه به غير است، تقواى ازاستمداد و عبوديت غير حق است، تقواى از راه دادن غير او جل و علا به قلب است،تقواى از اتكال و اعتماد به غير خداست، آنچه مىبينى همه ما و مثل ما بدان مبتلااست و آنچه باعثخوف من و تو از شايعهها و دروغپراكنىها است و خوف از مرگو رهائى از طبيعت و افكندن خرقه نيز از اين قبيل است كه بايد از آن اتقاء نمود ودر اين صورت مراد از «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» افعال قلبى است كه درملكوت، صورتى و در فوق آن نيز صورتى دارد و خداوند خبير استبه خطرات قلبهمه. پسرم براى ماها كه از قافله «ابرار» عقب هستيم. يك نكته دلپذير است و آنچيزى است كه به نظر من شايد در ساختن انسان كه در صدد خود ساختن استدخيل است. بايد توجه كنيم كه منشا خوش آمد ما از مدح و ثناها و بد آمدنمان ازانتقاداها و شايعه افكنىها حب نفس است كه بزرگترين دام ابليس لعين است; ماهاميل داريم كه ديگران ثناگوى ما باشند. [اين گونه مسايل] همچون عمل جراحى دردناكى كه موجب سلامت مريضمىشود. آنانكه با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مىكنند، دوستانى هستند كه بادوستى خود به ما دشمنى مىكنند و آنان كه مىپندارند با عيبگوئى و فحاشى وشايعهسازى به ما دشمنى مىكنند دشمنانى هستند كه با عمل خود ما را اگر لايقباشيم اصلاح مىكنند و در صورت دشمنى به ما دوستى مىنمايند. من و تو اگر اينحقيقت را باور كنيم و حيلههاى شيطانى و نفسانى بگذارند، واقعيات را آنطور كههستند ببينيم، آنگاه از مدح مداحان و ثناى ثنا جويان آنطور پريشان مىشويم كهامروز از عيب جويى دشمنان و شايعه سازى بدخواهان; و عيب جويى را آن گونهاستقبال مىكنيم كه امروز از مداحىها و ياوه گويىهاى ثناخوانان. اگر از آنچه ذكرشد به قلبتبرسد، از ناملايمات و دروغ پردازيها ناراحت نمىشوى و آرامش قلبپيدا مىكنى، كه ناراحتىها اكثرا از خودخواهى، است. خداوند همه ما را از آن نجاتمرحمت فرمايد. [53]