اَيْكه : اين كلمه كه در قرآن آمده، زيستگاه قوم شعيب(عليه السلام) بوده است. ايكه در لغت به معناى درخت انبوه و در هم پيچيدهاست. اصحاب ايكه همان مردم مَدْيَن هستند كه در فلسطين (بئرالسبع) و شمال تبوك و در كرانه شرقى رود اردن مى زيسته اند.
اَيْله : همان شهر كنونى «عقبه» است... فرمانرواى ايله در تبوك خدمت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) آمد و آمادگى خود ربراى پرداخت جزيه اعلام كرد.
ايلياء : نام شهر بيت المقدس است و به معناى «خانه خدا» مى باشد. در عهدنامه اى كه عمربن خطاب با مردم ايلياء و لدّ بست از اين محل اسم برده شده است.
اِيمان : از نام هاى مدينه است.(77)
« ب »
بئر ابى عِنبه : در اخبار مربوط به غزوه بدر آمده است كه رسول الله(صلى الله عليه وآله)در كنار چاه ابى عِنبه، واقع در يك ميلى مدينه، اردو زد و از ياران خود سان ديد و سپاه مسلمانان را آرايش داد و كسانى را كه كم سن و سال و نابالغ بودند، به مدينه برگرداند.
بئر اَرْمى : (به فتح همزه و سكون راء و الف مقصور)، چاهى است كه با مدينه سه روز فاصله دارد و غزوه ذات الرقاع در محل آن بهوقوع پيوست.
بئر اَريس : حرف الف «اريس».
بئر اَنَس : منظور انس بن مالك صحابى است. اين چاه در مدينه است و در جاهليت به نام «برود» خوانده مى شده و مردم هر زمان كه محاصره مى شدند، از آب اين چاه مى نوشيدند.بئر اُنى : بر وزن «هُنا». «اريس»، در حرف الف.
بئر اِهاب : «اِهاب»، در حرف الف.
بئر بُصَّه : ابن نجّار مى نويسد: اين چاه نزديك بقيع، در سرِ راه كسى كه به قبا مى رود و ميان نخلستانى واقع شده است.
بئر بُضَّه : روايت ديگرى است از «بُصّه» پيشگفته.
بِئْر تَفْلَه : چاهى است در «عُسفان» كه دهانه اى فراخ و آبى پاكيزه و گوارا دارد و به همين دليل از آب آن به عنوان هديه به مكه و جدّه برده مى شود. آب اين چاه فراوان است و هرگز دچار كمبود نمى گردد.
گفته شده كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)هنگامى كه به عُسفان رسيد، چاه هاى آن خشك شده بود. حضرت بر سر اين چاه آمد و آب دهان مبارك خود را در آن افكند و آب از آن جوشيد.(78)
بئر جاسم : همان چاه ابوالهيثم بن تيهان است و ظاهراً همان «جاسوم» باشد. نيز «مسجد راتج».
بئر جاسوم : از چاه هاى مدينه در عهد پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است.
بئر جُشَم : از چاه هاى ناشناخته مدينه بوده است. به نظر مى رسد كه منظور از جُشَم، جشم بن خزرج باشد. اين چاه در غرب وادى رانونا بوده و در الموطأ از آن ياد شده است.
بئر جَمَل : فيروزآبادى مى نويسد: اين چاه در ناحيه جُرْف، در انتهاى عقيق بوده است... البته اين تعيين محل، مورد اتفاق نيست.
بئر حاء : عبارت بوده از يك چاه و يك بستان. در ضبط اين كلمه، ميان علما اختلاف است كه آيا دو كلمه است; يعنى «بئر + حاء»؟ يا كلمه واحداست; يعنى «بئرحاء»، به فتح باء و كسر آن؟... گفته اند: برخى محدّثان براى تحقيق ضبط درست كلمه «بئرحاء»، حتى يك كتاب مستقل نوشته اند. تعيين محلّ فعلى آن، كار دشوارى است; زيرا كليه آثار و اماكنى كه بتوان بر اساس آن محل «بئرحاء» را معلوم كرد، در آخرين توسعه اى كه پيرامون مسجدالنبى(صلى الله عليه وآله)صورت گرفته از ميان رفته اند. اين چاه و باغ در ناحيه اى موسوم به باب المجيدى قرار داشته است.
بئر حُلْوه : در احاديث نبوى از اين چاه ياد شده، اما از محلّ آن كسى آگاهى ندارد. بئر حلوه يكى از چاه هاى مدينة النبى(صلى الله عليه وآله)بوده است.
بئر خارجه : در صحيح مسلم اين عبارت آمده است: «يدخل في جوف حائط من بئر خارجة» و نيز به صورت «بئرٌ خارِجه»; يعنى بيرون از باغ نيز روايت شده است. بنا به روايت نخست، اگر «بئر خارجة» مضاف و مضاف اليه باشد، معلوم نيست خارجه، صاحب چاه، چه كسى بوده است؟! و اگر صفت و موصوف باشند، در اين صورت مكان و محلّ چاه دانسته نيست. در هر حال، اين چاه يكى از چاه هاى مدينة النبى بوده كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) از آن آب نوشيده است.
بئر خريف : روايت شده كه عثمان اين چاه را به صدقه خود در چاه اريس ضميمه كرد. روايتى مى گويد كه خاتم پيامبر(صلى الله عليه وآله)در همين چاه از دست عثمان افتاده است.
بئر خَطَمه : يكى از چاه هاى مدينه بوده كه محل آن معلوم نيست; اين چاه در محله بنى خطمه، از قبيله اوس، كه در منطقه عوالى مدينه مى زيستند، قرار داشته است.
به روايتى، پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به محله «بنى خطمه» آمد و در خانه پيرزنى نماز گزارد، سپس به كنار چاه ذرع رفت و تجديد وضو كرد.(79)
بئر ذاتُ الْعَلَم : چاهى است ميان مدينه و «وادى صَفْرا» كه روبروى «رَوْحاء» قرار دارد و پس از چاه «رَشا» دومين چاه عميق است كه دسترسى به عمق آن ميسّر نيست. گفته مى شود كه على بن ابى طالب(عليه السلام)در كنار آن چاه با جنيّان جنگيده است.(80)
بئر ذَرْع : چاهى بود در مدينه و همان چاه بنى خطمه پيشگفته است.
بئر ذَرْوان : اين ضبط از بخارى است، امدر مسلم به صورت «ذواَروان» و در روايتى نيز «ذراوان» آمده است.نقل است كه لبيدبن اعصم پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)را با چند دندانه از شانه و لاخ مويى از آن حضرت جادو كرد و آنها را درچاه ذروان قرار داد. گمان مى رود كهاين چاه در اطراف بقيع در مدينة النبىبوده است.