وادى عقيق در تاريخ - فرهنگ اعلام جغرافیایی ـ تاریخی در حدیث و سیره پیامبر (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ اعلام جغرافیایی ـ تاریخی در حدیث و سیره پیامبر (ص) - نسخه متنی

محمدمحمدحسن شراب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

وقتى مى گويند: «بيعة العقبة الأولى» و «بيعة العقبة الثانيه» كلمات «اولى و «ثانيه» صفت بيعت هستند نه عقبه.

عَقْرَباء : مؤنث «عقرب» است، به معناى «كژدم» و علّت تأنيث اين كلمه آن است كه صفت بقعه يا ارض مى باشد (ارضٌ عقرباء يا بقعة عقرباء). گويا اين سرزمين كژدم زياد داشته و به همين دليل به اين نام خوانده شده است.

و نيز «عقرباء» جايى است در سرزمين يمامه كه در آن نبردهايى ميان مسلمانان و مسيلمه كذاب رخ داد.

عَقَنْقَل : (به فتح عين و قاف و سكون نون و فتح قاف دوم)، به معناى توده و تلّ ريگ است. اميّة بن ابى صلت در شعرى، در رثاى كشتگان قريش در جنگ بدر اينگونه سرود:




  • ماذا ببدر فالعقنقل
    من مرازبة جحاجح



  • من مرازبة جحاجح
    من مرازبة جحاجح



عقنقل مكان ثابتى نيست; چرا كه تلّ ريگ در يكجا ثابت نمى ماند و باد و طوفان آن را به حركت درمى آورد و در جايى ديگر تلّ ديگرى مى سازد. اگر امروزه وجود داشت، البته جايش در عدوه قُصوى (كرانه چپ وادى) كه مشركان در آنجا كشته شدند، مى بود.

عقيق : در عربستان (جزيرة العرب) نام عقيق فراوان است; زيرا هر زمينى كه سيلاب آن را بشكافد، به آن شكاف «عقيق» مى گويند;(297) يا هر وادى و رودخانه اى كه خاك آن به سرخى بزند، به آن عقيق مى گويند. در وجه تسميه عقيق اختلاف است اما قول اول قوى تر مى باشد; چرا كه عربها به هر مسيل و آبراهه اى كه سيلاب آن را شكافته و فراخ كرده باشد «عقيق» مى گويند. در عربستان هفت عقيق وجود دارد كه در اينجا عقيق هاى مذكور در سيره نبوى و حديث شريف را ياد مى كنيم:

1 . عقيق (وادى عقيق)، منظورم وادى عقيق در مدينه است كه مشهورترين وادى هاى مدينه و بلكه مشهورترينِ عقيق ها است. هرگاه عقيق به طور مطلق ذكر شود مقصود همين عقيق است. در حديث پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)كه بخارى روايت كرده، آمده است: «عمر بن خطاب گفت: در وادى عقيق از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى گويد: ديشب كسى از جانب پروردگارم نزد من آمد وگفت: در اين وادى مبارك نماز بخوان و بگو: (نماز در اين وادى معادل) عمره اى است كه در موسم حج به جا آورده مى شود».

آبشارهاى بالاى وادى عقيق از نزديك وادى فرع آغاز مى شود و سپس به سمت شمال جريان مى يابد و از بين حرار در شرق و جبال قدس در غرب مى گذرد و در آنجا وادى هاى بزرگى به عقيق مى ريزد و در اينجا به نام «نقيع» خوانده مى شود تا اينكه به نزديك «بئرالماشى»، در راه هجرت مى رسد و نام «عقيق الحسا» به خود مى گيرد. در اين نقطه به سمت شمال غربى منحرف مى شود و تا ذو الحليفه (آبارعلى)، محل ميقات اهالى مدينه، ادامه مى يابد.

گاهى اوقات از نقيع تا ذو الحليفه را «عقيق اقصى» و بعد از ذو الحليفه را «عقيق ادنى» مى نامند. مسير آن در ذو الحليفه به سمت شمال كج مى شود و از شرقْ كوه عَيْر و از غربْ «بيداء» و سپس «جماء تضارع» آن را در ميان مى گيرند. در نزديك مسجد قبلتين وادى بطحان به عقيق مى پيوندد و مجموعاً به سمت جرف و غابه پيش مى روند. از شرق وادى «قنات» به آنها مى پيوندد كه محلّ تلاقى آنها را «مجمع الأسيال» مى گويند. بعد از مجمع الأسيال، اين وادى با نام «خُلَيْل» موسوم مى شود كه نامى جديد است و در كتابهاى قديمى ذكرى از آن به ميان نيامده است. از وادى «مخيط» كه گذشت، به نام وادى «حَمْض» خوانده مى شود.

در كنار نام وادى عقيقِ مدينه، همواره از جاهايى چون: «حمى النقيع» (كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)آن را قرقگاه قرار داد)، ميقات اهالى مدينه (ذوالحليفه)، معرَّس (معرّس پيامبر خدا) عروة بن زبير و قصر و چاه او، چاه رومه يا چاه عثمان و بسيارى ديگر از آثار ارزنده تاريخى، نام برده مى شود. درباره وادى عقيق كتاب مستقلى به نام «اخبارالوادى المبارك» نوشته ام.

وادى عقيق در تاريخ

وادى عقيق، اگر مشهورترين وادى جزيرة العرب نباشد، دست كم مشهورترين وادى مدينه منوره به شمار مى آيد; زيرا كه تاريخ مدنيّت اين شهرِ پاك; يعنى مدينه، با اين وادى گره خورده است.

مى توانيم بگوييم كه وادى عقيق خوش آب و هواترين منطقه مدينه است. در اين باره كافى است حديثى را بياوريم كه بخارى از عمربن خطاب روايت كرده است.

عمر مى گويد: در وادى عقيق از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه مى فرمايد: ديشب كسى از جانب پروردگارم نزد من آمد و گفت: در اين وادى مبارك نماز بخوان و بگو كه: (نماز خواندن در اين وادى معادل) عمره اى است كه در موسم حج گزارده شود. از عامربن سعيد نيز روايت شده كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) سواره به عقيق رفت و سپس برگشت و فرمود: عايشه! ما از عقيق مى آييم، چه زمين نرم و آب گوارايى دارد! عايشه مى گفت: عرض كردم: اى پيامبر خدا، آيا به آنجا منتقل نشويم؟ فرمود: «چگونه برويم، در حالى كه مردم آنجا خانه ساخته اند؟»

به خاطر خوش آب وهوايى اين وادى بودكه بلال بن حارث از پيامبر(صلى الله عليه وآله)درخواست كرد آن را به اقطاع وى دهد و حضرت هم تمام آن را به وى بخشيد. اما در زمان خلافت عمر، عقيق پايين تر از مدينه (عقيق ادنى) را از وى گرفت و عقيق اقصى را كه ذوالحُلَيفه در آنجاست در اختيار او باقى گذاشت. عبدالله بن ابى بكر مى گويد: چون عمر به خلافت رسيد، به بلال گفت: اى بلال، تو عقيق را از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) طلبيدى و آن حضرت چيزى را كه از ايشان تقاضا مى كردند، دريغ نمى كرد.

اكنون تو از عهده تمام آنچه در اختيار دارى برنمى آيى. بلال گفت: درست است. عمر گفت: پس ببين آن مقدار از عقيق را كه از عهده اش برمى آيى براى خودت نگهدار و بقيه را به ما بده تا تقسيمش كنيم. بلال نپذيرفت. عمر گفت: بايد اين كار را بكنى. پس آن مقدار از عقيق را كه بلال توانايى آباد كردنش را نداشت، از او گرفت و ميان مسلمانان تقسيم كرد.

اين وادى، مدينه را از سمت جنوب و غرب و شمال دور مى زند، اما با مدينه فاصله زيادى دارد; زيرا از جهت جنوب بعد از قبا، در شمال وادى نقيع (كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) آن را براى اسب هاى جهاد قرق كرد) قرار دارد و در آن درختان بزرگ و نيزارهاى انبوه وجود داشت; به طورى كه فرد سواره در لابه لاى آنها گم مى شد. مبدأ اين وادى از جهت غرب، در دو ميلى مدينه بوده و از مدينه تا آنجا با ماشين پانزده دقيقه راه است.

اين وادى به سمت غرب تا بعد از ذو الحليفه; يعنى تا محلّ آبارعلى، امتداد مى يابد كه مسافتى حدود دو ساعت و بيست دقيقه است. اما از شمال، به محل بئر رومه ختم مى شود. بخش نزديك به مدينه از عقيق كبير يا اكبر را، كه چاه عروه در آن واقع است و عقيق اقصى را كه ذو الحليفه در آنجاست، با نام مطلق عقيق مى خوانند و اين همان قسمتى است كه عمر در دست بلال بن حارث باقى گذاشت. بخش شمالى اين وادى، به نام عقيق صغير خوانده مى شود و چاه رومه در آن واقع است.

در عقيق، دو عرصه و سه جمّاء وجود دارد. عَرْصه در لغت به معناى فضا و ميدان وسيعى است كه خالى از هرگونه بنا و ساختمان باشد و جَمّاء به معناى تپه است. يكى از اين دو عرصه كه بزرگتر از ديگرى است، بعد از چاه رومه قرار دارد وبه «عَرْصة البقل» معروف است. عرصه ديگر ميان عرصه بزرگ و عقيق كبير واقع است و به آن «عرصة الماء» مى گويند. اين دو عرصه از بهترين و ارزشمندترين جاهاى مدينه است. بنى اميه، به دليل بخل و ضنّتى كه نسبت به اين دو نقطه داشتند، اجازه ساختوساز در آنها را به كسى نمى دادند و فرماندار مدينه جز با اجازه و دستور خليفه نمى توانست بخشى از اين دو عرصه را به تيول كسى بدهد.

گفتيم كه در عقيق سه جماء يا تپه نيز وجود دارد;

1 . «جمّاء تضارع»، كه به چاه عروه و پس از آن منتهى مى گردد

2 . «جمّاء امّ خالد»، كه در شمال جماء تضارع قرار دارد

3 . «جمّاء عاقر»، كه در شمال «جماء امّ خالد» است.

در صدر اسلام، در عقيق قصرهاى باشكوه و باغ هاى سرسبز و خرّم و درختان ميوه وجود داشت كه در اشعار عربى از آنها ياد شده است. يكى از اين قصرها قصر عروة بن زبير بود كه در كنارش چاه زبير قرار داشت. ديگرى قصر عاصم بن عمرو و قصر مغيرة بن ابى العاص و قصر عنبسة بن عمرو بود. جعفربن سليمان زمانى كه والى مدينه بود در قصر عنبسه سكنى گزيد و در اطراف آن خانه هايى ساخت و حشم و خدم خود را در آنها جاى داد ولى بعد از مدتى، به عرصه نقل مكان كرد و در آنجا منزلى ساخت و تا زمانى كه معزول شد در آن خانه مى نشست.

يكى ديگر از اين قصرها، قصرالمستقر، متعلق به ابوبكربن عبدالله بن مصعب بود. قصرهاى ديگر; قصر عبدالله بن ابى بكربن عمرو، قصر ابراهيم بن هشام، قصر آل طلحه، قصر خارجه، قصر عبدالله بن عامر، قصر مروان بن حكم و بالاخره قصر سعيدبن عاص است كه به جود و بخشندگى شهرت داشت.

بارى، در عقيق كاخهاى برافراشته و باغ هاى وسيع و مرغزارهاى سرسبزى وجود داشت و آثار و بقاياى اين كاخها هنوز برجاست و از وجود شهرى بزرگ و مجد و عظمتى ديرين و عزّتى پرشكوه خبر مى دهند.

شاعران معاصر مدينه منوره، همچون شاعران گذشته، در وصف وادى عقيق اشعار فراوانى سروده اند. يكى از اين شاعران، استاد محمد هاشم رشيد ـ رييس انجمن ادبى مدينه منوره است كه ديوان كاملى به نام «على ضفاف العقيق» (بر كرانه هاى عقيق) دارد. در اين باره نگاه كنيد به فصل ششم از كتابما: «اخبارالوادي المبارك».

2 . عَقيق طائف: اين وادى يا رودخانه، در شمال طائف واقع است و قبلاً از غرب و شمال حاشيه طائف مى گذشت. امروزه محله هايى از طائف در اين وادى ساخته اند. در خبرهاى مربوط به غزوه طائف از اين عقيق ياد شده است.

3 . عَقيق عُشَيْره: يكى از وادى هاى حجاز است، در نزديكى ذات عرق. اين همان عقيقى است كه شافعى مى گويد: «اگر از عقيق محرم شوند بيشتر دوست دارم».

4 . عَقيق: فيروزآبادى مى نويسد: آب و قناتى بوده از بنى جَعْدَه و جرم كه درباره آن، با هم اختلاف پيدا كردند و براى قضاوت نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) رفتند و آن حضرت به نفع بنى جرم حكم داد.

عُكاظ : از بازارهاى معروف عرب است كه در سيره نبوى از آن ياد شده است; مثلاً روايت شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، در آغاز دعوت، در موسم حج به بازارهاىعكاظ و ذو المجاز و مجنّه مى رفت و در ميان منازل قبايل مى گشت و آنان را به




اسلام دعوت مى كرد... . همچنين روايت شده كه آن حضرت در بازار عكاظ به سخنرانى هاى قس بن ساعده گوش مى داد.

اين بازار در سمت شمال شرقى شهر «الحوّيه» فعلى، واقع در شمال شرقى طائف، در سى و پنج كيلومترى پايين وادى شُرب و وادى عرج كه تلاقيگاه اين دو رودخانه است، قرار داشت; چرا كه اماكن مذكور در حوادث عكاظ ـ مانند عبلاء و شرب و حريره ـ هنوز هم در آن مكان معروف اند.

عَكَّه : (به فتح اول و تشديد دوم)، مراد از عكّه در اينجا، شهر فلسطينى «عكا»، واقع در ساحل درياى مديترانه است. اين شهر را مسلمانان در سال پانزدهم هجرى به دست معاوية بن ابى سفيان و عمروبن عاص فتح كردند. در حديث آمده است: «خوشا به حال كسى كه عكا را ببيند».

عُكْل : تيره اى از قبيله عدنانى طابخه است. دو دهكده شقراء و اُشيقر از روستاهاى اين تيره بوده است. از اين تيره در كنار قبيله «عُرَينه» نيز ياد مى شود و به مجموع اين دو «عرنيّون» گفته اند كه شايد از باب تغليب باشد; زيرا همان طور كه گفتيم، «عكل» قبيله اى عدنانى است اما عُرينه قحطانى مى باشد. معلوم نيست اين قبيله در داستان مشهورشان، در سريّه كرزبن جابر قهرى، از كجا به مدينه آمدند.

عُلا : (به ضمّ اول و الف مقصور)، جمع «عُليا» است كه وادى آن در گذشته به نام وادى القرى معروف بود. عُلا در محل بازار قديمى قرْح واقع است. اهالى قرح مدّعى هستند كه مسجد جامع اين شهر همان مسجد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در «قرح» است كه آن حضرت هنگام عبور از آنجا، هنگام رفتن به جنگ تبوك، آن را بنا كرد. «علا» نامى جديد است كه در معجم ياقوت آمده و نمى دانم كه پيش از او چه كسى اين نام را به كار برده است.

علا در 322 كيلومترى شمال مدينه منوره واقع است و ايستگاه راه آهن حجاز، ميان مدينه و شام، در آنجا قرار داشت.

عَلَق (ذو عَلَق) : يكى از شاخه هاى وادى نعمان است كه وقتى از كوه «كرا» به قصد طائف بالا مى رويد، علق در سمت راست شما است. به كوه هايى كه آب هاى آن ها به عَلَق مى ريزد «جبال علق» مى گويند. عَلَق در 45 كيلومترى شرق مكه، در راه طائف واقع شده كه از وادى نعمان عبور مى كند.

عَلَم : در لغت عرب به معناى كوه است و جمع آن «اَعلام» مى باشد. به علايم و نشانه هايى كه در كنار جاده ها، براى راهيابى نصب مى شود نيز «اَعلام» مى گويند، (و مفرد آن عَلَم است.) اين كوه بايد در حجاز باشد; زيرا در مدايح نبوى و اشعارى كه در شوق و اشتياق به ديار مقدسه سروداند، از اين نام ياد شده است; مثلاً مرحوم احمد شوقى گفته است:




  • ريم على القاع بين البان و العلم
    أحلّ سفكَ دمي في الأشهر الحُرُم



  • أحلّ سفكَ دمي في الأشهر الحُرُم
    أحلّ سفكَ دمي في الأشهر الحُرُم



اين امكان نيز وجود دارد كه مراد از عَلَم يكى از نشانه هاى حرم باشد كه براى تعيين حدود مكه مكرمه نصب شده اند. والله اعلم.

عُلْو المدينه : (به ضمّ عين و سكون لام)، درحديث هجرت آمده است: «هنگامى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به مدينه آمد، در عُلْو (بالاى) مدينه، در ميان قبيله اى كه به آنان بنى عمروبن عوف مى گويند، فرودآمد».

ابن حجر مى گويد: هرچه در سمت نجد باشد، به آن عاليه مى گويند و آنچه در جهت تهامه باشد، سافله خوانده مى شود. و قبا جزو عوالى مدينه است. فرود آمدن پيامبر در عُلو مدينه، براى بالاگرفتن كار آن حضرت و دينش به فال نيك گرفته شد.

عُمان : (به ضمّ اول و تخفيف ميم)، ناحيه معروفى است در جنوب شرقى شبه جزيره عربستان كه در جاهاى متعددى از حديث شريف، از آن ياد شده است. در حديث حوض آمده است: «ميان بُصرى و صنعا و ميان مكه و ايله و از اينجا كه من هستم تا عُمان را شامل مى شود». در حديث آمده است كه: «هركس كسب روزى بر او دشوار گردد، به عُمان برود».

عَمّان : (به فتح اول و تشديد ميم)، مراد در اينجا، عَمّان اردن است. در سنن ترمذى آمده است: «حوض (كوثر) از عدن تا عمّان بلقاء است».

عمره : در لغت به معناى زيارت است كه از عماره گرفته شده; زيرا زائر بيت الله به وسيله زيارت خانه، سبب آبادانى آنجا مى شود و در اصطلاح فقهى، نام مناسك و اعمال مخصوصى است كه در ميقات و نيز در مكه انجام مى گيرد، عمره دو قسم است:

1 . عمره تمتّع

2 . عمره مفرده

اعمال مشترك اين دو آن است كه زائر از ميقات مُحرم مى شود و پس از ورود به مكه، به طواف مى پردازد و سپس نماز طواف گزاده، آنگاه سعى ميان صفا و مروه به جا مى آورد و پس از آن تقصير مى كند. ولى حاضران در مكه براى انجام عمره مفرده از ادنى الحل محرم مى شوند.

فرق ميان عمره تمتع و عمره مفرده

1 . عمره مفرده به صورت مستقل از حج انجام مى گيرد ولى عمره تمتّع را بايد با حج به جا آورد; بدين ترتيب كه نخست عمره تمتع و پس از آن حج به جا آورده مى شود.

2 . طواف نساء در عمره مفرده واجب، ولى در عمره تمتع واجب نيست.

3 . در عمره مفرده، شخص مُخَيَّر است پس از سعى، ميان حلق و تقصير و در عمره تمتّع تنها بايد تقصير كند.

4 . عمره تمتّع و حج، دريك سال با هم انجام مى شود ولى عمره مفرده چنين نيست.

5 . عمره تمتع را در طول سال تنها يك بار، در ماه هاى حج به جا مى آورند ولى عمره مفرده را در تمام سال مى توان انجام داد.

اما بهترين وقتِ آن در ماه رجب است كه روايات زيادى در فضيلت و برترى آن وارد شده است.

عُمْرَةُ الإسلام : عمره مفرده(300)

عَمْق : (به فتح اول و سكون دوم)، در لغت به معناى قعر و ژرفاى چيزى است; و نيز به معناى زمين نرم و هموار مى باشد. عَمق يكى از وادى هاى طائف است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) ، هنگام محاصره طائف، در آنجا فرود آمد. جاهاى ديگرى نيز به اين نام وجود دارد كه نديده ام كسى در سيره و حديث از آنها ذكرى به ميان آورده باشد. يكى از «عمق»ها در وادى فرع است و ديگرى در اطراف مهد (مهد الذهب).

عُمَق : (به ضمّ اول و فتح دوم)، نشانه اى است كه بر سر راه منتهى به مكه، ميان معدن بنى سليم (مهد) و ذات عِرْق نصب شده است.

عِمْواس : (به كسر اول و سكون دوم; به فتح اول و دوم نيز روايت شده است)، از همينجا بود كه طاعون در زمان عمربن خطاب، سال 18 هجرى، انتشار يافت.

عمواس در جنوب شرقىِ رمله فلسطين، در راه رام الله به غزه واقع بود و حدود سى كيلومتر با قدس فاصله داشت. ارتفاع زمينِ آن از سطح دريا 375 متر است. عمواس تا سال 1967م. در دست عربها بود و در اين سال دشمن خانه هاى عربها را ويران ساخت و ساكنان آنها را آواره كرد و اكنون هيچ اثر و نشانى از عمواس باقى نيست.

گفتنى است، طاعونى كه از عمواس شروع شد، به خاطر آلودگى هوا و بدى موقعيت جغرافيايى اين منطقه نبوده; چرا كه عمواس در مكان مرتفعىقرار داشت كه از هوايى پاك و تميز و محيطى سالم و بهداشتى برخوردار بود; بلكه به نظر مى رسد علت انتشار طاعون از عمواس اين بوده كه پس از فتح آن به دست عمروبن عاص، جمعيت آن افزايش يافت و به مقرّ سپاهيان مسلمان تبديل شد.

عَمّوريه : در داستان اسلام آوردن سلمان فارسى از اين شهر نام برده شده است. عمّوريه شهر رومى بزرگى بوده در تپه آناطولى در وسط تركيه كه معتصم عباسى آن را در سال 223 هـ .ق. فتح كرد. علت حمله معتصم به اين شهر و فتح آن، اين بود كه روميان زن مسلمانى را اسير كردند و آن زن فرياد زد: «وامعتصماه». از آن پس، فرياد «وامعتصماه» به نماد شجاعت عربى و رمز دفاع و محافظت از حرمت و حيثيت مسلمانان تبديل شد.

/ 66