اَنْمار : قبيله اى بوده در سراة، در جنوب طائف - فرهنگ اعلام جغرافیایی ـ تاریخی در حدیث و سیره پیامبر (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ اعلام جغرافیایی ـ تاریخی در حدیث و سیره پیامبر (ص) - نسخه متنی

محمدمحمدحسن شراب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اعوص در ده ميل و اندىِ شرق مدينه واقع است... گفته اند: اعوص همان وادى اى است كه فرودگاه فعلى مدينه (1408 هـ .ق .) در آن قرار دارد.

اِفاضَه : افاضه به كوچ كردن دسته جمعى از مكانى، پس از تجمّع در آنجا گفته مى شود(62) و افاضه از عرفات به سوى مشعر الحرام و از مشعر به سوى منا نيز به همين معنا است.

وقت افاضه از عرفات، پس از غروب روز عرفه و وقت افاضه از مشعر، پس از طلوع آفتاب روزِ دهم ذى حجه است. البته كسانى كه عذر شرعى دارند، مى توانند شبانه از مشعر به منا بروند.(63) در سوره مباركه «بقره» فرموده است:

{ ...فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ * ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ} .

«... هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعر الحرام ياد كنيد. او را ياد كنيد همان طور كه شما را هدايت كرد و قطعاً شما پيش از اين، از گمراهان بوديد. سپس از همانجا كه مردم (به سرزمين منا) كوچ مى كنند، كوچ كنيد و از خدا آمرزش بطلبيد كه خداوند آمرزنده مهربان است.»

اَفْراق : جايى است در مدينه كه باغ هاى خرما در آن وجود داشته است. مالك بن انس از عبدالله بن ابى بكربن محمد بن عمرو بن حزم روايت كرده كه جدّش محمدبن عمرو باغى داشت به نام «افراق» و آن را به چهارهزار درهم فروخت و هشتصد درهم خرماى آن را استثنا كرد.

افريقيه : بكرى نقل كرده است كه عمروبن عاص بعد از فتح طرابلس، طى نامه اى به عمر بن خطاب، او را از فتوحاتى كه خداوند نصيبش كرده بود(!) آگاه ساخت و يادآور شد كه در برابر او تنها افريقيه باقى مانده است. عمر به او نوشت: از پيامبر(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه مى فرمود: «افريقيه براى اهل خود اجتماع و اتّحاد نمى آورد. آبى سنگين دارد و هيچ يك از مسلمانان آن را ننوشند مگر اينكه دلهايشان دچار اختلاف و پراكندگى شود...»

احتمالاً مراد او از افريقيه قاره آفريقا نبوده، بلكه مقصودش «تونس» فعلى بوده است.

اَقْساس : قريه يا كوره اى است در كوفه كه به آن «اقساس مالك» مى گفتند. قسّ در لغت به معناى جستجوكردنودنبال چيزى گشتن است و جمع آن «اقساس» مى باشد. مالك نيز مرد جاهلى بوده كه در زمان جاهليت در عراق مى زيسته است.

اَكْحَل : جايى است در مدينه كه باغهاى خرما فراوان دارد و عاصم بن عمربن خطاب و عمربن ابى سلمه در آنجا نخلستان و ملكى داشتند. نخلستان معن بن اوس مزنى نيز در اين مكان قرار داشته است.

اَلال : (بر وزن حَمام)، به قولى همان جبل الرحمه در عرفات است و به قولى ديگر: كوهش از شن است در عرفات كه اميرالحاج بر بالاى آن مى ايستد. وجه تسميه آن به «اَلال» اين است كه حاجيان وقتى آن را مى بينند، با شتاب حركت مى كنند (اسرعوا في السير = در حركت شتاب كردند) تا به موقف برسند. در شعرى منسوب به ابوطالب از اين محل نام برده شده است.

اَلاء : جايى است كه با تبوك پنج مرحله فاصله دارد و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در آنجا مسجدى داشته است.

اَلَمْلَم : تعبير ديگرى است از «يَلَمْلَم» و آن كوهى از كوه هاى تهامه است كه از آنجا تا مكه دو شب راه است و ميقات مردم يمن مى باشد.

اُمّ اَحراد : يكى از چاه هاى قبايل قريش در مكه، در روزگار پيش از اسلام بوده و امروزه جاى آن معلوم نيست.

اَمَج : (به فتح اول و دوم)، قريه اى است نزديك مكّه كه بعد از خُليص به طرف مكه قرار دارد. برخلاف آنچه برخى نقل كرده اند، اَمَج از اعراض مدينه نيست. اين قريه جزو آباديهايى است كه در مسير راه هجرت پيامبر قرار داشته.

اَمَرٌ : (به فتح اول و دوم)، يا «ذو اَمَر» جايى است كه يكى از غزوات پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)در آن صورت گرفت. از ناحيه نُخيل در نجد از سرزمين غطفان است.

اَمَر در لغت به معناى سنگى است كه براى علامت و نشانه راه يابى نصب مى شود. «نُخيل».

بكرى آن را با تشديد «راء» ضبط كرده و گفته است: بر وزن «اَفْعَل» است از ماده مراره. با اين نام واديى است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) آن را به عولجة بن حرمله واگذار كرده اما اين وادى در سرزمين جهينه از نواحى ينبع قرار داشته است.

اُمّ راحم : از اسم هاى مكه مكرمه است.(65)

اُمّ رُحْم : از نام هاى مكه است.(66)

اَمْرَخ : بر وزن «اَفْعَل». بكرى مى نويسد: امرخ همان كوه فسطاط است.




  • أم هبّت الرّيح من تلقاء كاظمه
    و أومض البرق في الظلماء من اِضم



  • و أومض البرق في الظلماء من اِضم
    و أومض البرق في الظلماء من اِضم



اين بيت نشان مى دهد كه كاظمه مذكور در اشعار شاعرانى كه مدح پيامبر گفته اند، در مدينه يا حجاز بوده است; زيرا در كنار آن از «اِضم» نام برده شده كه يكى از وادى هاى حجاز است و از به هم پيوستن سيلاب وادى هاى مدينه بهوجود مى آيد.

اُمّ العرب : در حديث آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: چون مصر را فتح كرديد، درباره اهل ذمّه خدا را در نظر گيريد... زيرا آنان با ما خويشاوندى نسبى و سببى دارند. خويشاوندى نسبى از آن رو كه مادر اسماعيل(عليه السلام) از آنان است. و سببى از آن رو كه ماريه قبطيه از ايشان مى باشد. گفته اند: هاجر، مادر اسماعيل(عليه السلام) ، از روستايى در مقابل خَرَمموسوم به «اُمّ العرب» بوده كه به آن«اُمّ العريك» هم مى گفته اند.

و گفته اند كه «اُمّ العرب» روستايى است در مصر كه هاجر، مادر حضرت اسماعيل(عليه السلام) ، از آنجاست. نمى دانم كه اين روستا هنوز هم وجود دارد يا نه.

اُمّ العيال : روستاى آبادى است در وادى فرع از منطقه مدينه.

اُمّ القُرى : از نام هاى مكه معظمه است. دليل نامگذارى مكه به اين نام، آن است كه آنجا نخستين نقطه تكوين زمين شناخته شده و كره زمين از آن نقطه گسترش يافته است. دلايل ديگرى نيز براى آن ذكر شده است و «اُمّها» (اُمّ القرى) در اين آيه تفسير به مكه شده است } وَ ما كانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى حَتّى يَبْعَثَ فِي أُمِّها رَسُولاً...} .

«خداوند اهل هيچ آبادى را (به كيفر شرك و گناه) به هلاكت نمى رساند، مگر آنگاه كه برايشان پيامبرى مبعوث گرداند و بر آنان حجّت تمام كند.»(68)

اُمُّ كَوْنِى : از اسامى مكه مكرّمه مى باشد.(69)

اُمّ الميال : كه موقوفات حضرت صديقه كبرا فاطمه زهرا(عليها السلام) در آنجا واقع است.(70)

امّ المؤمنين : (قبر)، نكـ : «سرف».

امّ النّبيّ : پشته بزرگى است و در حدود 22 كيلومترىِ شرق مستوره است و در حاشيه شمال شرقى آن، قبر مادرِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، آمنه بنت وهب، قرار دارد.

امير الحاج : از منصب هايى است كه ارتباط مستقيم با حكومت اسلامى دارد و ازاين رو، نصب امير الحاج از شؤون حكومت و از اختيارات و وظايف حاكم اسلامى است و كسى نمى تواند بدون اذن حاكم، اين منصب دينى و اجتماعى را بر عهده بگيرد.

در سال دهم هجرى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)خود عازم سفر حج شد و طبعاً خود، اميرالحاج بود و پس از وى حاكمان جامعه; اعم از عادل و فاسق، با تأسّى بهسيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) يا خود در موسم حج عازم زيارت بيت الله الحرام شده و امارت حج را بر عهده داشته اند يا فردى را به عنوان اميرالحاج منصوب مى كردند; زيرا عزيمت حجاج به حج براى عبادتى كه داراى جنبه هاى مختلف فردى، اجتماعى، معنوى، سياسى، اقتصادى و اخلاقى است، بدون امير و سرپرست به سامان نمى رسد.

نخستين كسى كه مستقلا به عنوان اميرالحاج از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) عازم سفر حج شد و نيز ابلاغ برائت از مشركان را برعهده گرفت، على بن ابى طالب(عليه السلام) بود و در زمان خلافتش، ابن عباس، از سوى آن حضرت امارت حج را برعهده داشت.(71)

اَنْصاب الحَرَم : نشانه هايى بوده كه از سنگ ساخته و آنها را گچ اندود كرده بودند و بر كناره هاى راه هايى كه از مكه خارج مى شوند، نصب مى كردند. ما وراى آنها منطقه حِلّ و آزاد بود و طرف داخلشان منطقه حَرَم. گفته اند: اين حدود از عهد قريش به ارث رسيده بود و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)هم آنها را تأييد كرد و مسلمانان اين حدود را حفظ كردند.

اَنْصار : نام قبيله اى است كه در سراة، واقع در جنوب طائف مى زيسته اند.

اَنْصِنا : (به فتح اول و سكون دوم و كسر صاد)، ناحيه اى است از نواحى مصر كه ماريه قبطيه، همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، از يكى از دهات آن به نام «حَفْنَ» بوده است.

انطاكيه : در قرآن كريم آمده است: { وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ...}.

ابن اسحاق مى نويسد: مراد از قريه در اين آيه شريفه، «انطاكيه» است. اين شهر در تركيه قرار دارد و از شهرهاى معروف آن كشور است.

اَنْعَمُ : (به فتح عين يا ضمّ آن)، كوهى است كه در اخبار مربوط به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از آن ياد شده است. در تعيين محل آن اختلاف و ابهام است. گفته اند: ميان يمامه و مدينه قرار دارد. و همچنين گفته اند: كوهى است در سرزمين «عاقل» ميان «يمامه» و مدينه.

همچنين «اَنْعَم» كوهى است كه بر فراز آن «مزنى» و «جابر بن على زمعى» خانه هايى ساخته بودند.

به روايت جمعى از مهاجران، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اصحاب به سوى كوه سرخ رنگ «اَنْعُم» حركت كردند. در آنجا به مردار گوسفندى برخوردند و همراهان به واسطه بوى تعفّن آن، بينى خود را گرفتند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرسيد : اين گوسفند براى صاحبش چه مقدار ارزش دارد؟ گفتند : براى هيچ كس ارزش ندارد.

فرمود : «اَلدُّنْيا أَهْوَن عَلَى اللهِ مِنْ هذِهِ عَلى صاحِبَها»; «دنيا نزد خداوند، از اين مرداربراى صاحبش پست تراست.(73)

اَنْقاب المدينه : انقاب جمع «نَقْب» است به معناى راه تنگ و باريك و مراد از انقاب المدينه، راه هاى مدينه منوره است.

اَنْمار : قبيله اى بوده در سراة، در جنوب طائف

اَنواط : (ذات)، درخت سرسبز تنومندى بوده است نزديك مكه كه در زمان جاهليت، مردم همه ساله به زيارت آن مى رفته اند و سلاح هاى خود را به آن مى آويختند و در پاى آن قربانى مى كردند. بعضى گفته اند: مردم هنگامى كه براى حج مى آمدند رداهاى خود را به آن مى آويختند و به احترام كعبه بدون ردا وارد حرم مى شدند.

به همين دليل به نام ذات انواط خوانده شده است. چه، نَوط در لغت به معناى آويزان كردن است. در حديث آمده است كه چون پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و تنى چند از اصحاب آن حضرت از آن درخت، كه ميان مكه و حنين است، عبور كردند، يكى از ايشان گفت: اى فرستاده خدا، براى ما نيز مانند آنها ذات انواطى قرار ده.

اُنى : (به ضم اول)، بر وزن «هُنا». بعضى هم آن را به فتح اول، بر وزن «حَتّى»، گفته اند. ابن اسحاق مى نويسد: هنگامى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نزد بنى قريظه رفت، در كنار چاهى از چاه هاى آنان فرود آمد و مردم به آن حضرت ملحق شدند. اين چاه «اُنا» نام داشت و بنى قريظه در عوالى مدينة النبى سكونت داشتند.

اُواره : جايى است در اطراف «فدك». در هنگام صحبت از «يوم نخله» از ايام جنگ فجار كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به همراه عموهاى خود در آن شركت داشت از اُواره ياد شده است. بعضى گفته اند: اواره همان آب دُوَيْن الجريب مى باشد كه متعلق به بنى تميم بوده است.

/ 66