منزله : مؤنث «منزل»، جايى است درخيبر. سمهودى مى گويد: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)به جايى نزديك خيبر، كه بهآن «منزله» مى گويند، رسيد براى آن حضرت مسجدى از سنگ ساخته شد. رسول الله(صلى الله عليه وآله) ساعتى از شب را در «منزله» استراحت كرد و نماز نافله اى خواند. در اين هنگام شتر پيامبر به راه افتاد و مهار خود را بر روى زمين مى كشيد. رفتند او را بگيرند و برگردانند، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: رهايش كنيد; او مأموريتى دارد. چون شتر به محل صخره رسيد، به زانو نشست. رسول الله(صلى الله عليه وآله) و مسلمانان به طرف آن صخره رفتند و در آنجا مسجدى بنا كرد كه همان مسجد فعلىِ ايشان است. مردم «شُريف» خيبر مى گويند: اين مسجد آنان همان مسجد (منزله) است. بنابراين نقل، «منزله» همان شُريف فعلى مى باشد و هنگامى كه از مدينه به خيبر مى رويد، نخستين جا از خيبر كه با آن مواجه مى شويد، همين منزله يا شريف است.
مُنْصَرف : به معناى بازگشتگاه است. در خبر غزوه بدر، از اين مكان ياد شده و در راه مدينه به بدر قرار دارد.
منصرف، امروزه، به نام مسيجيد معروف است كه منسوب به مسجدى از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)مى باشد. آثار اين مسجد هنوز هم پابرجاست. مسيجيد، اكنون شهر آبادى است در هشتاد كيلومترى مدينه در راه بدر.
منابع مى گويند: منصرف در راه مدينه به مكه واقع است. اما اين قبل از تأسيس راه جديد ـ راه هجرت ـ بوده است و اكنون ديگر كسى از راه قديمى به مكه يا جدّه نمى رود بلكه تنها كسانى از اين راه عبور مى كنند كه به بدر و ينبع مى روند.
مُنطبق : بتى بوده متعلّق به عكّ و اشعريين. اين بت از مس ساخته شده بود و از درون آن صدايى بيرون مى آمد كه مانند آن شنيده نشده بود. هنگامى كه بت ها را شكستند، در داخل منطبق شمشيرى يافتند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) آن را براى خود برداشت و نام «مِخْذم» بر آن گذاشت.
مَنْفوحه : دهكده اى بوده است در يمامه. اَعشى شاعر در اين دهكده سكونتداشت.
مُنَقّى : (به ضمّ اول و تشديد قاف)، در لغت به معناى پاك و خالص است. در خبر
غزوه احد آمده است كه مسلمانان از اطراف پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) پراكنده شدند وبرخى از آنان به منقّى، در پايين اَعوصگريختند... به گمان من، منظور از منقّىتصوير 44؟؟؟
در اينجا، همان راهى است كه از مدينه بهسمت قصيم مى رود. اين راه از حرّه بنى حارثه مى گذشت. اين همان راهى است كه بعدها آسفالت و ماشين رو شد.مقصود از «اعوص» نيز جايى است در شرق مدينه، در طرف هاى راهى كه ذكر كرديم. اسماعيل بن عمرو بن سعيد اشرق در اعوص سكونت داشته است. او همان كسى است كه عمربن عبدالعزيز گفته بود: اگر مى توانستم خلافت را به كسى بسپارم، از دو نفر فراتر نمى رفتم: صاحب اعوص و يا اَعمش بنى تميم; يعنى قاسم بن محمد. «اعوص».
مَنْوَر : (به فتح اول و سكون دوم)، كوهى است نزديك مدينه.
فيروزآبادى مى نويسد: ابوهريره گفت: كدام يك از شما زور و منور رمى شناسد؟ مردى از مدينه گفت: من. ابوهريره گفت: نيكو منزلى است ميان زور و منور; اسبان غارتگران به آنجا نزديك نمى شوند. به خدا قسم كه بهره من از اين دنياى شما مسجدى است ميان زور و منور كه در آن به عبادت خدا بپردازم تا مرگ به سراغم آيد.
زَوْر ـ به فتح اول ـ كوهى است در ديار بنى سُليم در حجاز و يا وادى اى است.
موصل : شهرى است در عراق. در داستان روى آوردن سلمان فارسى از دين مجوس، به نصرانيت و سپس به اسلام، از اين شهر نام برده شده است.
موضع صلاة الجنائر : از ابوسعيد خدرى نقل است كه ما در آغاز ورود پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) به مدينه، هنگامى كه فردى در حال احتضار و در آستانه مرگ قرار مى گرفت، به آن حضرت اطلاع مى داديم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به بالين او مى رفت و برايش طلب آمرزش مى كرد و پس از جان سپردن و برگزارى مراسمش، باز مى گشت. چنانكه در مورد از دنيا رفتن جابربن عتيك چنين كرد و آن حضرت نخستين نماز ميّت را در جايگاه برگزارى نماز ميت، بر او خواند.
بدين ترتيب، گاه اتفاق مى افتاد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) و همراهان، مدت زمانى تا پايان مراسم به انتظار مى نشستند و ما از اينكه طولانى شدن مراسم مايه رنج وزحمت آن حضرت مى شود، احساس نگرانى داشتيم، از اين رو با اصحاب بهتوافق رسيديم پس از آنكه فردى از دنيا رفت، به حضرت اطلاع دهيم، از آن پس چنين كرديم و پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى آمد و نماز ميت بر او مى خواند و مى رفت و گاه تا پس از دفن او مى ماند.
مدّتى براين منوال گذشت. بار ديگر گفتيم خوب است به جاى تشريف آوردن پيامبر(صلى الله عليه وآله) به كنار جنازه، جنازه را خدمت ايشان ببريم كه بر او نماز بگزارد تا با اين كار بيشتر مراعات حال آن حضرت به عمل آيد. اين تصميم را عملى كرديم و اين كار ادامه يافت.
در محلّ برگزارى نماز ميّت توسط پيامبر(صلى الله عليه وآله) ، دو نخل خرما بود كه جنازه مردگان را كنار آنها مى نهادند و بر آنها نماز خوانده مى شد. هنگامى كه عمربن عبدالعزيز تصميم به توسعه مسجد النبى(صلى الله عليه وآله) گرفت، خواست آنها را قطع كند، طايفه «بنى نجّار» براى جلوگيرى از قطع آنها، آماده درگيرى شدند; ازاين رو، عمربن عبدالعزيز آنها را خريد و سپس بريد.(63)
مولد النبى : خانه اى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آن به دنيا آمد. اين مكان كه درميان مردمِ مكه معروف است، در مصبّ شِعب على در سوق اللّيل، واقع در بالاى حرم و ميان ابوقبيس و حتادم، جاى داشت. روى آن خانه اى بود كه به كتابخانه تبديل شده است و به آن كتاب خانه مكه مى گويند.
مَوْلِدَ النَّبىّ(صلى الله عليه وآله) ، در اول شِعب على(عليه السلام) قرار داشته و اين شعب همان درّه اى است كه بنى هاشم، هنگامى كه در محاصره قريش بودند، در آنجا سكونت داشتند.
پس ازهجرت پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) ، عقيل آن خانه را تصرف كرد و پيوسته در اختيار او و فرزندانش بود تا آنكه فرزندان او آن را به محمد بن يوسف ـ برادر حجاج بن ثقفى ـ فروختند و او آن را ضميمه خانه خود كرد. خيزران، مادر هارون الرشيد كه در سال 171 هجرى به حج رفته بود، آن خانه را از محمد بن يوسف خريد و در آنجا مسجدى ساخت و راه ورودى آن را از داخل كوچه اى قرار داد كه از ميان خانه محمد بن يوسف مى گذشت و به آن «زقاق المولد» يعنى «كوچه زادگاه» گفته مى شد.
به نقل ازرقى، خانه عبدالله، پدر بزرگوار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و زادگاه آن حضرت دقيقاً در همان محل ياد شده بوده است. كسانى كه پيش از تبديل شدن آن به مسجد، در آنجا سكونت داشتند، گفته اند: به خدا سوگند تا در آنجا بوديم، مشكلى براى ما پيش نيامد و نيازمند به كسى نشديم و چون آنجا را ترك كرديم، روزگار بر ما سخت گذشت.
فاسى (متوفاى سال 832 هجرى) كه از آن ديدن كرده، نخستين كسى است كه درباره آن سخن گفته است. او مى نويسد : ساختمانى است مربع، داراى يك ستون، كه دو طاق بر بالاى آن بنا نهاده اند. يك درش از جنوب خانه، روبروى كوه و درِ ديگر از سمت شرقى آن به خارج گشوده مى شود و هشت پنجره در اطراف دارد. اين مسجد داراى محرابى است كه در كنار آن، حفره اى چهار گوش به نشانه جايگاه ولادت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) ايجاد شده است كه هرضلع آن611 ذراع آهنى است و وسط آن سنگ مرمر سبزرنگى كار گذاشته اند كه اطراف آن را نوارى از نقره در برگرفته و مساحت آن سنگ، به ضميمهنقره، به سه وجب مى رسد و در اطراف اين جايگاه، نرده اى چوبى كشيده شده است.
فاسى آنگاه به بيان طول عرض مسجد و زاويه اى كه در جنوب آن قرار دارد، پرداخته و آنگاه مى گويد : ازرقى هيچ گونه توضيحى درباره كيفيت ساختمان و مساحت آن نداده است(65) و بسيارى از اطلاعات مربوط به آن، از ما مخفى مانده است و دانستنى هاى من درباره آن، از سال 567 هجرى آغاز مى گردد كه ناصر عباسى آن را تعمير و مرمّت كرد و سپس در سال 666 توسط ملك مظفر، پادشاه يمن و در سال 740 به وسيله نوه او و در سال 758 به دستور امير شيحون ـ يكى از سران مصر ـ و در عصر حكومت ملك اشرف شعبان، سلطان مصر; يعنى در سال 766 به امر كارگزار دولت او ـ يلبغا معروف بهاميركبير ـ و در سال 801 يا 802 از بودجه اى كه ملك ظاهر رفوق زمامدار مصر تعيين كرد، تعميراتى در آن صورت گرفت.
سلطان سليمان خان در سال 593 گنبدى را كه بر فراز مسجد بنا شده بود، بازسازى كرد و در سال 1009 هجرى، سلطان محمد خان دستور نوسازى آن را صادر كرد و گنبد و مئذنه اى بزرگ و باشكوه براى آن ساختند و براى آن مؤذّن، خادم و امام جماعت با حقوق مشخّصِ ساليانه و موقوفاتى قرار داد. سپس سلطان عثمانى براى تدريس در آنجا مدرّس و استادى تعيين كرد و براى او حقوقى قرار داد.
سرانجام اين مكان تاريخى و مقدس پس از چند قرن تلاش براى حفظ و نگهبانى آن، همچون بعضى ديگر از آثار اسلامى تخريب شد.
بلادى علّت تخريب آن را چنين مى نويسد : «ثمّ هُدِمَ لِكثرة تبرّك النّاس بِهِ» به دليل كثرت تبرك جستن مردم به آن، خراب گرديد، سپس در سال 1370 هجرى شيخ عباس قطّان در محل آن كتابخانه اى زيبا ساخت و در اختيار اداره اوقاف عربستان قرار داد.(68)
مِهْراس : (به كسر اول و سكون دوم)، فيروزآبادى مى نويسد: آبى است در كوه احد. روايت شده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در روز احد تشنه شد. على(عليه السلام)سپر خود را از مهراس پر از آب كرد و براى پيامبر(صلى الله عليه وآله)آورد. حضرت خون هاى صورتش را نيز با آن شست.
بعضى گفته اند: مهراس حوض مانند بزرگى است در وسط وادى و سنگابى بوده در كوه احد به طول حدود چهارده گز در عرض هفت گز كه با صحنه كارزار فاصله زيادى داشته است. بعيد است كه على(عليه السلام) از اين سنگاب با سپرش آب آورده باشد، بلكه در ابتداى وادى سنگابهاى كوچكى بوده كه احتمالاً از يكى از آنها آب آورده شده است.
مَهْروز : محلّ بازار مدينه كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)آن را به مسلمانان صدقه داد.
مَهْزور : (به فتح اول و سكون دوم و ضمّ زاء)، از «هَزَرَه يَهْزِرُه» يعنى با چوب بر پشت و پهلوى او زد. مهزور نام وادى اى استدر مدينه كه فقط در هنگام بارش باران، آب در آن جارى مى شود. همان وادى قريظه است در عاليه مدينه.
مهزور و مذينيب : دو وادى اند كه نخلستان هاى عوالى را آبيارى مى كنند و از به هم پيوستن آن دو، وادى بطحان، كه امروزه به آن وادى ابوجيده مى گويند، بهوجود مى آيد.
مُهَلّ : محلِّ اهلال; يعنى تلبيه كه همان ميقات است.(69)
مَهْيَعه : همان جُحفه است كه پيشتر در باره اش نوشتيم.
ميثَب : (به كسر اول و سكون دوم و فتح ثاء)، در لغت به معناى زمين نرم و هموار و نيز جدول يا جُوى است. «ميثب» ملكى در مدينه و يكى از صدقات پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده كه مخيريق آن را براى پيامبر وصيت كرد. اسامى اين صدقات عبارت است از: برقه، ميثب، صافيه، اَعواف، حسنى، دلال و مشربه اُمّ ابراهيم.
ميزاب : ناودان كعبه است و در جهت شمالى كعبه و بر فراز حِجراسماعيل قرار دارد. طول آن چهار ذرع و عرض آن هشت انگشت مى باشد و تمام قسمت هاى داخلى و خارجى آن با ورقه هاى طلا پوشيده شده است.
كعبه در آغاز، تنها يك چهارديوارى بود و سقفى نداشت، هنگامى كه قريش آن را بازسازى كرد، سقفى براى آن ساخت و سپس ناودانى براى آن نصب كرد. ابن زبير نيز در بازسازى بعدى، ناودانى براى كعبه بر فراز حِجر اسماعيل گذاشت.(70)
مَيْسان : در سرگذشت نعمان بن عدى آمده است كه وى به حبشه مهاجرت كرد و تا زمان خلافت عمر در آنجا بود. عمر او را به كارگزارى ميسان، از سرزمين بصره، گماشت. ميسان شهرى است در عراق، كنار رود دجله و در شمال شرقى بصره كه به «كوت» معروف است و كوت واژه اى است فارسى به معناى قلعه و دژ.
مَيْطان : از كوه هاى مدينه است واقع در روبه روى شوران. در صحيح مسلم از آن ياد شده است.
ميفعه : (به كسر ميم و سكون ياء)، جايى است در ناحيه نجد، واقع در پشت بطن نخل و با مدينه هشت چاپار فاصله دارد. سريّه غالب بن عبدالله ليثى، در سال هفتم هجرى به سوى همين مكان اعزام شد.
ميقات : در لغت به معناى زمان انجام كار و نيز به معناى محلّ انجام آن آمده است و بنابراين، ميقات به معناى اول، اسم زمان و به معناى دوّم، اسم مكان مى باشد و در باب حج، به معناى دوم به كار مى رود.(71) يعنى جايى كه حجاج مُحرم مى شوند.
ميقاتهاى احرام، بهوسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله)تعيين گرديده است; چنانكه در صحيحه معاوية بن عمار است كه حضرت امام صادق(عليه السلام) فرمود :
«مِنْ تَمَامِ الْحَجِّ وَ الْعُمْرَةِ أَنْ تُحْرِمَ مِنَ الْمَوَاقِيتِ الَّتِي وَقَّتَهَا رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) لا تُجَاوِزْهَا إِلاَّ وَ أَنْتَ مُحْرِمٌ».
«از تماميت و كمال حج و عمره، احرام از ميقات هايى است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)آنها را تعيين كرد و بايد جز با احرام از آن ميقات ها عبور نكنى.»
ميقات عمره تمتّع عبارت است از:
1 . مسجد شجره2 . جُحفه
3 . يَلَمْلَم
4 . قرن المنازل
5 . وادى عقيق
و محاذات يكى از آنها، براى كسى كه از ميقات هاى ياد شده عبور نكند.
ميقات حجّ تمتّع، مكه معظمه است و ميقات حج اِفراد و حجّ قِران، يكى از مواقيت پنجگانه بالا مى باشد، ولى اگر شخص در مكه و يا در محلّى نزديك تر از ميقات به مكه باشد، منزلش ميقات او است كه در روايات از آن به «دُوَيْرَةُ أهْلِه» تعبير شده است.
و ميقات عمره مفرده، اگر حاجى در مكه باشد، اَدْنَى الْحِلّ مى باشد و اگر خارج از حدود ميقات هاى پنجگانه باشد يكى از آن ميقات ها است و چنانچه داخل مواقيت ياد شده باشد، مخيّر است كه از يكى از آنها و يا از اَدْنَى الحِلّ مُحرم شود و ميقات كودكان «فَخّ» مى باشد.(73)
ميمون (بئر) : چاهى است در مكه ميان خانه خدا و حجون در ابطح مكه. اين چاه را ميمون حضرمى در زمان جاهليت حفر كرد و از همين رو به نام او خوانده شده است. ابوجعفر منصور در محل اين چاه درگذشت و مدفون شد. ميمون اين چاه را، پيش از حفر چاه زمزم توسط عبدالمطّلب، حفر كرد. اين آيه شريفه درباره همين چاه ميمون نازل شده است: { قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاء مَعِين} .
ميناء : (به كسر ميم)، در خبر اعزام سريّه زيدبن حارثه به سوى مدين آمده است كه وى تعدادى از اهالى ميناء; يعنى سواحل را اسير كرد. مقصود از ميناء در اينجا، ساحل مَدْين در نواحى تبوك است كه «مقنا» و «حقل» در آن ساحل واقع اند.
مؤته : در شرق اردن در فاصله يازده كيلومترى جنوب كرك واقع است. جنگ معروف مؤته، در سال هشتم هجرى، در همين شهر بهوقوع پيوست. در حال حاضر روستايى است آباد از جمعيت و نزديك آن روستاى «المزار» قرار دارد كه آرامگاه شهداى جنگ مؤته امثال زيدبن حارثه، جعفربن ابى طالب، عبدالله بن رواحه و ديگران در آنجاست. نقشه 34 .
مِئْثَب : (بر وزن منبر)، در لغت به معناى زمين برآمده يا تپه است. و آن نام يكى از صدقات پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده است. در قاموس آمده: كوهى يا جايى است كه صدقه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در آن قرار داشت. بعضى اين كلمه را به صورت «ميثم» و ياقوت به شكل «ميثب» آورده اند.