عُمْيانِس : (به ضمّ عين و سكون ميم و كسر نون)، بتى بوده در جاهليت متعلّق به مردم يمن.
عَميس : (به فتح اول و كسر دوم)، كه درلغت به معناى امر پوشيده و سردرگم مى باشد، يكى از منزل هاى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)در هنگام رفتن به بدر بودهاست و به آن عميس الحمام نيز مى گويند. گمان مى رود با غين (غميس)باشد. «غميس».
عُنابه : (به ضمّ اول و تخفيف نون)، جايى است در سه ميلى حسينيه، در راه مكه. بعضى گفته اند: تك كوهى است سياهرنگ كه پايين تر از رويثه، بين مكه و مدينه، قرار دارد. اين كوه معروف نيست. محدثين آن را با تشديد نون (عُنّابه) روايت كرده اند.
عِنَبَه (بئر ابى عنبه) : چاهى است در دو ميلى مدينه منوره. ياقوت مى گويد: چاهى است در يك ميلى مدينه كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) ، هنگام رفتن به بدر، در محلّ آن از يارانش سان ديد. در سنن ابوداود آمده است: زنى نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)آمد و عرض كرد: اى پيامبرخدا! شوهرم مى خواهد فرزندم را از من بگيرد، در حالى كه او از چاه ابى عنبه برايم آب مى آورد و وجودش برايم سودمند است. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: برويد و بر سر او (كه با كدام يك از شما باشد) قرعه بزنيد. شوهرش گفت: كيست كه درباره فرزندم با من ادعاىحقّى كند (فرزند حق من است نه حق همسرم). اين مطلب در كتاب الطلاق سنن ابوداود، باب «من احقّ بالولد» آمده است.
عَنَق : نوعى از راه رفتن است كه در آن گام ها بلند برداشته شده و در نتيجه حركت سريع مى شود، عَنَق اسم مصدر اعنق مى باشد.
در حديث است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)به هنگام افاضه از عرفات «كانَ يَسِيرُ سَيْرَ الْعَنَق»(302) تند و با گام هاى بلند حركت مى كرد.
عَوالى : جمع «عاليه»، بر منطقه بالاى مدينه منوره، جايى كه وادى بطحان شروع مى شود، اطلاق مى گردد. قدما از عاليه به عنوان دهكده يا كشتزارى ياد مى كنند كه با مدينه سه ميل فاصله داشته، اما امروزه وصل به آن شده است. در جنوب شرقى مسجدالنبى، در راه عوالى، يكى از محلات مدينه واقع شده كه به آن «حى العوالى» مى گويند.
عوالى پر از باغ و بستان بود و بيشتر درختانش را درخت خرما تشكيل مى داد اما اكنون بسيارى از اين بستان ها به ساختمان تبديل شده و چيزى نمانده كه به كلى از ميان برود.
عِيال (اُمُّ العِيال) : دهكده آبادى است در كنار چشمه ثجاجه در وادى فرع كه از شرق، كوه آره بر آن سايه افكنده و 62 كيلومتر با سقيا فاصله دارد. بكرى مى نويسد: امّ العيان زمينى است در فرع، متعلّق به جعفربن طلحة بن عمربن عبيدالله بن معمربن عثمان بن عمروبن كعب. طلحه جوان زيبا و خوبرويى بود. او تصميم گرفت زمين خود امّ العيال را آباد كند; لذا زندگى خود را به آنجا منتقل كرد امّا در آنجا مبتلا به وبا شد و چون به مدينه برگشت چهره اش عوض شده، زيبايى اش را از دست داده بود. مالك بن انس او را ديد و گفت: اين كسى است كه زمينش را آباد نمود اما بدنش را خراب كرد.
عَيْر : (به فتح اول و سكون دوم)، كوه قهوه اى رنگى است كه از شرق به غرب كشيده شده و از جنوب مشرف به مدينه منوره مى باشد و از فاصله ده كيلومترى ديده مى شود. اين كوه حدّ جنوبى حرم مدينهاست. از شرق به حرّه نقيع وصل مى شود و از غرب، در محل ذو الحليفه، به عقيق مى چسبد. در حديث آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از عير تا ثور را حرم قرار داد. مراد از عير همين كوه مورد بحث است و ثور در مدينه، در پشت كوه احد قرار دارد. پيشتر درباره آن نوشتيم.
عِيص : (به كسر عين و سكون ياء)، در لغت به معناى رستنگاه درختان نيكوست. ياقوت مى نويسد: به درختان سدر و عوسج و امثال اينها هرگاه انبوه و درهم پيچيده باشند، «عيص» مى گويند.
در خبرهاى مربوط به اعزام سريّه حمزة بن عبدالمطّلب به سوى سيف البحر (ساحل دريا) از ناحيه عيص، اين نام برده شده است. عَيص: وادى اى است متعلق به جهينه، ميان مدينه و دريا. اين وادى در اصل از وادى هاى ينبع است و در ساحل دريا قرار ندارد، بلكه فاصله آن با دريا دو روز است. عيص نزديك راه كاروان هايى است كه از راه ساحلى بهشام مى رفته اند. به همين دليل، ابو بصير بن سهيل بن عمرو قرشى،زمانى كه از چنگ كفار قريش گريخت، در اين وادى بر سر راه كاروان هاى قريش كمين مى كرد. عيص در 150 كيلومترى شمال ينبع قرار دارد و هنوز هم دهكده آبادى است و جزو اميرنشين مدينه مى باشد.
عين ابى نيزر : صدقه على بن ابى طالب(عليه السلام)است در ينبع النخل. ابو نيزر يكى از فرزندان نجاشى بود كه در خردسالى اسلام آورد.
«ابونَيْزر» پسر «نجاشى» پادشاه حبشه بود. وى در خردسالى به اسلام گرايش پيدا كرد و حضور پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)رسيد و تا هنگام رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در خانه آن حضرت بود و سپس به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) آمد و با فرزندان آن بزرگوار به سر برد.
ابونيزر گويد : روزى من در «عين ابى نيزر» و «بُغَيْبَغَه» مشغول حفّارى بودم، على بن ابى طالب(عليه السلام) آمد و از من پرسيد: غذايى دارى؟ عرض كردم : غذايى است كه آن را شايسته اميرمؤمنان(عليه السلام)نمى دانم. حضرت فرمود : بياور. آن را خدمت ايشان بردم، آن حضرت پس از صرف غذا، بيل را به دست گرفت و داخل چاه رفت و بيل مى زد ولى به آب نمى رسيد، از آنجا خارج شد. عرق هاى پيشانى را پاك كرد. دوباره به آنجا بازگشت و مشغول به بيل زدن و حفّارى شد. يكباره آب به حجم گردن شترى از چشمه جوشيد. على(عليه السلام) به سرعت بيرون آمد و فرمود : خدا را گواه مى گيرم كه اين چشمه صدقه است. سپس درخواست قلم و كاغذ كرد، من به سرعت آن را حاضر كردم و حضرت نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، هَذَا مَا تَصَدَّقَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، تَصَدَّقَ بِالضَّيْعَتَيْنِ الْمَعْرُوفَتَيْنِ، بِعَيْنِ أَبِي نَيْزَرَ وَ الْبَغُيْبِغَةِ عَلَى فُقَرَاءِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ لِيَقِيَ اللَّهُ بِهِمَا وَجْهَهُ حَرَّ النَّارِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لا تُبَاعَا وَ لا تُوهَبَا حَتَّى يَرِثَهُمَا اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ...»
«به نام خداى رحمان و رحيم، اين وقفنامه بنده خدا، امير مؤمنان على، در مورد دو چشمه ابى نيزر و بغيبغه است براى مستمندانِ مدينه و مسافران درمانده، تا بدين وسيله خود را از حرارت آتش جهنّم در روز رستاخيز مصون دارد. اين دو چشمه را نه كسى مى تواند بفروشد و نه هبه كند تا اينكه خداوند آن را به ارث برد و خدا بهترين وارثان است.»
شايد دليل نامگذارى اين چشمه به «ابى نيزر» به خاطر قدردانى از تلاش مقدماتى او در حفر اين چاه بوده است.
عين الأزرق يا عينالزرقاء : قناتى است كه مروان بن حكم در زمان معاويه آن را از قبا تا مدينه احداث كرد.
عينان : يا «كوه عينين» كه به نام «جبل الرماة» نيز خوانده مى شود، تپه كوچك نمايانى است نزديك اُحد از سمت مدينه كه آبراهه قنات از ميان آن دو مى گذرد. آرامگاه حضرت حمزه در ميان اين تپه و كوه احد قرار دارد. در اخبار غزوه اُحد از «جبل عينين» نام برده شده است.
عَيْنَب : (به فتح اول و سكون دوم و فتح نون)، در حديث آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)چراگاه گوسفندانش را از صخره تا عينب به اقطاع معقل بن سنان مزنى داد. ياقوت به نقل از نصر گفته است: نه در سرزمينمزينه و نه در حجاز، جايى به اين نام نمى شناسم.
مى گويم: شايد صخره شكل تحريف شده «صُحره» باشد كه به معناى زمين نرم و خاكىِ واقع در وسط سنگلاخ است. صُحره نام زمينى است كه دشت نقيع، از غرب آن را احاطه كرده است... اگر چنين باشد، پس صُحره در پيرامون دشت نقيع، از نواحى مدينه، قرار داشته است.
عين التمر : شهرى است نزديك انبار در غرب كوفه كه در سال 12 هجرى فتح شد و بشيربن سعد، پدر نعمان بن بشير انصارى، در آنجا به شهادت رسيد. بشير نخستين كودكى مسلمان بود كه در ميان انصار به دنيا آمد.
عين النبى(صلى الله عليه وآله) : در محل غار بنى حرام، در غرب كوه سلع و در سمت راست كسى كه به سمت مساجد فتح مى رود، قرار دارد.
عينون يا بيت عينون : در مناطقى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به تيول تميم الدارى داد، از اين مكان نام برده شده است. بيت عينون دهكده آبادى است در پنج كيلومترى شمال شرقى شهر الخليل در فلسطين. «بيت عينون».
عَيَيْنَه يا عَيْنُ النَبىّ(صلى الله عليه وآله) : به روايت ابن شبه از «عبدالملك بن جابر» پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)از چشمه اى كه كنار «كهف (غار) «بَنى حَرام» جريان داشته، وضو گرفته است.
ابن نجّار به مناسبت ذكر «عَين النبى»، به نقل روايتى از «طلحة بن حَراش» مى پردازد كه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)در جريان غزوه خندق، آن حضرت را از بيم شبيخون دشمن، شب ها به كهف بنى حرام مى بردند و صبحگاهان از غار پايين مى آمد.
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كنار آن غار با شكافتن كوه، چشمه آبى جارى كرد.
مطرى مى نويسد : چشمه اى كه ابن نجار از آن در كنار كهف بنى حرام ياد كرده، اكنون آثار آن از ميان رفته است.(306)
« غ »
غائر : آبراهه اى است كه از ميان بئرالماشى ـ در راه هجرت ـ وقاحه مى گذرد و آب خود را ميان وادى «رئم» در وادى نقيع و «حلقه» در وادى جىّ و صفراء تقسيم مى كند. پيشتر به «ثنية ركوبه» معروف بود و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)در هنگام هجرتش به مدينه، از آنجا عبور كرد.غابه : جايى است در شمال غربى مدينه كه شش كيلومتر با مركز فاصله دارد. نخستين منبر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از درختان گز غابه ساخته شد. برخى نسخه برداران «فتح البارى» اين مكان را تصحيف كرده آن را جزو عوالى مدينه قرار داده اند; در صورتى كه غابه در پايين ترين نقطه سافله (منطقه پايين) مدينه واقع شده است;چراكه محلّ جمع شدن آب وادى هاى مدينه مى باشد. غابه هنوز هم در ميان مردم به همين نام معروف است و امروزه الخُليل جزو غابه به شمار مى آيد.