قَليب بدر : چاهى است كه اجساد كشته هاى قريش در روز بدر، در آن افكنده شد. اين چاه در ميدان آوردگاه بدر قرار داشت. محل دقيق آن معلوم نيست.
قُلَّيْس : (به ضمّ قاف و تشديد و فتح لام و گاهى هم بدون تشديد گفته مى شود)، بنايى (كليسايى) است كه در اخبار مربوط به ابرهه از آن ياد شده و آمده است كه وى تصميم داشت عربها را وادارد تا به جاى كعبه در قليس حج بگزارند.
قَموص : (بر وزن صبور)، كوهى است در خيبر كه ابوالحقيق يهودى در آنجا سكونت داشت، يا دژى بوده از دژهاى يهود خيبر كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)آنها را در اين دژ به محاصره درآورد.
قَنات : يكى از وادى هاى مدينه است كه از ميان مدينه و اُحد مى گذرد. از به هم پيوستن اين وادى با وادى هاى بطحان و عقيقِ مدينه، وادى اِضم بهوجود مى آيد. اين سه وادى شهر مدينه را از هر طرف درميان گرفته اند. وادى اضم در جنوب شهر الوجه به درياى احمر مى ريزد.
قَيْساريه : (به فتح اول و سكون دوم)، شهرى است قديمى در ساحل فلسطين كه توسط معاوية بن ابو سفيان فتح شد.
قَيْنقاع : نام قومى از يهود (لعنهم الله) است كه زمين مدينه را غصب كرده بودند اما خداوند آنها را از اين سرزمين بيرون راند و همين خداى قادر آنان را از قبله اول مسلمانان (بيت المقدس) نيز بيرون خواهد راند! در مدينه بازارى بوده كه به آن بازار بنى قينقاع مى گفتند و در قسمت عوالى مدينه قرار داشته است.
« ك »
كاظمه : مأخوذ از «كَظْم» است به معناى نگهداشتن و بستن دهان. ياقوت مى نويسد: فضايى(336) است در ساحل دريا، در راه بحرين از بصره كه با بصره دو مرحله فاصله دارد. داراى چاه هاى فراوان و آب قابل شرب است. در اشعار شاعران از اين محل بسيار نام برده شده است. در اخبار مربوط به فتح عراق آمده است كه خالدبن وليد با هرمز در كاظمه با هم روياروى شدند. احتمالاً اين محل امروزه در خاك كويت باشد.بوصيرى در شعرى گفته است:
ام هبّت الريح من تلقاء كاظمه و اومض البرق في الظلماء من اِضم اين بيت نشان مى دهد كه كاظمه مذكور در اشعار شاعرانى كه مدح پيامبر گفته اند، در مدينه يا حجاز بوده است; زيرا در كنار آن از «اِضم» نام برده شده كه يكى از وادى هاى حجاز است و از به هم پيوستن سيلاب وادى هاى مدينه بهوجود مى آيد.
طبرى از سعدبن اِياس نقل كرده كه گفت: «به ياد دارم كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: من اشتر خانواده ام را در كاظمه مى چراندم». مى دانيم كه سعدبن اياس از انصار مى باشد. بنابراين، كاظمه جايى در حاشيه مدينه بوده است. من محل آن را نتوانستم شناسايى كنم.
كافيه : از نام هاى زمزم است.(337)
كبّا : (بر وزن حتّى)، مكانى است در مدينه نزديك بطحان كه مروان بن حكم، فردگستاخ و لوده اى را (كه قرآن را به تمسخر گرفت) در آن محل به قتل رساند. مسجد بنى امية بن زيد در كبّا است.
كَبابه : (بر وزن فَعاله)، بكرى مى نويسد: قاره اى است در سرزمين ثمود و قاره به معناى كوه سياه رنگ كوچك و تك افتاده اى است شبيه تپه. به قولى هم به معناى زمين داراى ريگ هاى سياه است. در حديث از سمره روايت شده كه گفت: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به ما خبر داد كه بچه ناقه صالح بالاى تپهه اى رفت. شنيدم مردم آنجا را «كبابه» مى نامند.
كَباث : جايى است در جزيرة(العرب) متعلّق به بنى تغلب. در زمان جاهليت در اين محل بازارى برپا مى شد. در نخستين روزهاى خلافت عمر و امارت مثنى بن حارثه بر عراق، اين مكان توسط مسلمانان فتح شد.
كَبْكَبْ : كوهى است از هذيل واقع در جنوب شرقى وادى نعمان و شمال غربى وادى عرنه. بلندترين ارتفاع بر سر راه مكه به طائف است و هنگام رفتن از مكه به طائف بايد از كنار آن عبور كرد.
كَتيبه : در لغت به معناى بخشى از ارتش (گردان) است. و آن دژى از دژهاى خيبر بوده كه خداوند آن را به روى مسلمانان گشود.
كُثبه : در حديث مربوط به ماعز (بن مالك) آمده است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود:
«يعمد أحدكم إِلَى المرأة المغيبة فيخدعها بالكثبة...».(338) ياقوت مى نويسد: «كثبه به معناى اندكى از شير يا جز آن است. نيز كثبه جايى است». ياقوت موقعيت آن را مشخص نكرده، اما گمان مى كنم مقصودِ حديث همان معناى اول باشد.
الكَثيب الأحمر : در صحيح بخارى درباره وفات حضرت موسى(عليه السلام)آمده است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اگر در آنجا بودم قبر او (موسى) را كه در كنار راه وزير كثيب احمر (كوه يا تپه سرخ) است به شما نشان مى دادم». بنا به نقل ابن حجر، مدفن موسى(عليه السلام)در مدين (و بنا به قولى: در اريحاء) مى باشد. اما بنا به روايت مشهور،موسى(عليه السلام)پيش ازورودبه فلسطين از دنيا رفت و يهود بعد از وفات موسى به رهبرى يوشع وارد فلسطين شدند.
دباغ مى نويسد: موسى از فراز كوه هاى بلند شرق اردن، كشور ما فلسطين را ديد، بدون آنكه موفق شود قدم به خاك آن نهد. به روايتى، آن حضرت در كوه «بنا»، واقع در ده كيلومترى شمال غربى مأدبا، در شرق اردن دفن شده است. بسيارى از دانشمندان گفته اند كه «سياغه»، واقع در شمال كوه بنا، همان جايى است كه موسى(عليه السلام) از آنجا فلسطين را ديد و همانجا درگذشت و همانجا به خاك سپرده شد.
در غور اريحا در فاصله 32 كيلومترى قدس قبرى است كه به حضرت موسى(عليه السلام) نسبت داده مى شود و بر روى آرامگاهش گنبدى است كه الملك الظاهر بَيبَرس در سال 668 هـ .ق. آن را ساخت... اما بايد دانست كه اين قبر آرامگاه حضرت موسى(عليه السلام) نيست ولى با اين حال عامه مردم ضريح برپا مى كردند و براى زيارت آن مراسم راه مى انداختند كه البته اين اقدام آنهاهداف زيادى داشت كه اينجا جاى ذكر آن نيست.
كُدا (اُمّ كُدا) : از قريه هاى خيبر است. مى گويند نبرد سرنوشت ساز ميان مسلمانان و يهود در همينجا بهوقوع پيوست. كُدا در جنوب غربى قريه «الشُريف» قرار گرفته و حدود چهاركيلومتر با آن فاصله دارد. در نزديكى آن مسجدى است كه به پيامبر(صلى الله عليه وآله)نسبت داده مى شود.
كداء : (به فتح و مدّ) و «كُدى» (به ضم و قصر) و «كُدَىّ» (به ضمّ اول و فتح دوم و ياى مشدّد) ميان اين اعلام خلط شده است. به احتمال زيادتر «كَداء» همانجايى است كه مسلمانان در روز فتح مكه از آنجا وارد (مكّه) شدند. حسّان (بن ثابت) گفته است: «اگر سواران و اسب هاى ما را نمى بينيد، آنها را در حال برانگيختنِ گرد و غبار، در كَداء رها كرده ايم.»
كَداء همان است كه امروزه به نام «ريع(339)الحجون» معروف است و راه آن از ميان دو گورستان معلاة (منطقه بالاىمكّه) عبور مى كند و طرف ديگر آنبه حَىّ العتيبه و جرول منتهى مى شود.اما «كُدَىّ» (به ضمّ اول و تشديد ياء)امروزه نيز به همين نام خوانده مى شود وراه آن از مسفله (منطقه پايين) مكهبه سمت كوه ثور و جنوب شرقى مكه تمنا مى گذرد.
«كُدى»، به ضمّ و قصر، همان است كه در حال حاضر به «ريع الرسام» معروف است و ميان حارّة الباب و جرول جاى دارد. علت نامگذارى آن به «ريع الرسّام» آن است كه در زمان اشراف، مركزى براى گرفتن عوارض از كالاهاى وارد شده از جدّه بوده است. «ثنية العليا و السفلى».
كُدْر : (به ضمّ كاف و سكون دال)، به اين كلمه واژه قرقره را اضافه مى كنند و مى گويند: قرقرة الكدر. قرقره به معناى زمين نرم و هموار است و كُدر به معناى پرنده تيره رنگ. در غزوه بنى سُليم از اين محل اسم برده شده است. آگاهان در تعيين محل و موقعيت آن گفته اند: هرگاه از مدينه به قصد قصيم حركت كنى و ميانصويدره و الحناكيه قرار بگيرى، كُدر در سمت راست تو قرار مى گيرد; در فضاى پهناورى كه تا معدن بنى سليم، «مهدالذهب» فعلى امتداد دارد، اما امروزه نام آن معروف نيست.
كَديد : (به فتح كاف و كسر دال و به روايتىبه ضمّ كاف)، در اخبار مربوطبه جنگ فتح مكه از اين محل نامبرده شده و آمده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در ماه رمضان خارج شد، در حالى كهروزه داشت و مسلمانان نيز روزه داربودند و چون به كديد رسيد روزه اش رباز كرد.
امروزه كديد به نام «حَمض» معروف است و سرزمينى است ميان عسفان و خليص در فاصله 90 كيلومترى مكّه در راه مدينه.
كُراع ربَّه : در سرزمين جذام در شمال مدينه قرار دارد. در اخبار سريّه زيدبن حارثه با قبيله جذام از اين محل نام برده شده است.
كُراع الغَميم : كُراع در لغت به معناى لبه و كناره هرچيزى است. كُراع الأرض يعنى كرانه زمين.
در غزوه بنى لحيان آمده است. كراع الغميم نعفى(340) است از حرّه ضجنانواقع در جنوب عسفان، در حدود كيلومتر 16 جاده عسفان به مكّه; يعنى در كيلومتر 64 راه مكه به مدينه قرار گرفته است و امروزه به نام «رقاءالغميم» شناخته مى شود.
كِشْد : (به كسر اول و سكون دوم)، «مدخل بعد»; زيرا هردو يكى است.
كَشْر : (به فتح اول و سكون دوم)، ياقوت اين نام را به همين صورت ضبط كرده و در راه هجرت واقع شده است. اما درستِ آن با دال است. امروزه به نام «امّ كشد» شهرت دارد و كوهى(341) است كه آبهاى آن به «ثقيب»، يكى از ريزابه هاى وادى الفرع مى ريزد و در مقابل اُجَيرد قرار دارد.
كَشْر : در سيره آمده است كه اهل جُرَش از ميان خود دو نفر را نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)به مدينه فرستادند... شبانگاه بعد از نماز عصر، آن دو نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)نشسته بودند. حضرت پرسيد: شُكر در كدام سرزمين خداست؟ عرض كردند: اى پيامبر خدا،در سرزمين ما كوهى است كه اهالى جُرَش به آن كشر مى گويند. حضرت فرمود: آن كشر نيست بلكه شكر است. عرض كردند: چه اتفاقى براى آن افتاده است؟ فرمود: هم اكنون در محل آن حيوانات قربانى خدا را سر مى برند.
اين كوه نزديك خميس مشيط است و به نام شكر خوانده مى شود و جرش نيز در نزديكى خميس مشيط قرار دارد و هر دو در حدود سى كيلومترى شرق اَبها به سمت شمال جاى دارند.