مُحَصَّب : (به ضمّ اول و فتح دوم و فتح و تشديد صاد)، بر وزن اسم مفعول، از حصباء يا حَصْب است، به معناى پرتاب كردن سنگريزه. محصِّب جايى است ميان مكه و منا كه به منا نزديك تر است. امروزه به نام مجرّ الكبش معروف است و بعد از عقبه بزرگ، از طرف مكّه تا گشادگى ميان دو كوه را دربرمى گيرد.
مُحِلّ : كسى كه مُحرِم نيست.(8)
مَحِلّ : محلّ قربانى است; چنانكه در قرآن كريم آمده است : { وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ...} ; «سر خود را نتراشيد تا آنگاه كه قربانى به قربانگاه برسد.»(9)
مخاضه : مكانى است در خيبر كه به مسجد پيامبر خدا در خيبر منتهى مى شود.
مُخْتبأ : ازرقى مى گويد: و مسجدى هم در خانه ارقم بن ابى ارقم مخزومى است كه اين خانه در كنار كوه صفاست و به آن «دار الخيزران» مى گويند. اين مسجد همان خانه اى بوده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آن پنهان شده بود و عمربن خطاب در آن اسلام آورد. خانه ارقم در سال 1399 هـ .ق. ويران شده است.
مُخرىء : از ماده «خَرء» است به معناى مدفوع. ابن اسحاق مى نويسد: پيامبر(صلى الله عليه وآله)به جانب بدر حركت كرد. چون به صفرا، كه قريه اى است ميان دو كوه، رسيد، پرسيد: اسم اين دو كوه چيست؟ عرض كردند: به يكى از آنها «مسلح» مى گويندو به ديگرى «مخرىء». پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)خوشش نيامد كه از ميان اين دو كوه عبوركند. لذا آن را در سمت چپ خود رها كرد و از دست راست به حركت ادامه داد. امروزه به يكى از دو كوه صفراء «سَمْنه» مى گويند و به ديگرى «ذَيْران».
مَخْمَص : (به فتح اول و سكون دوم و فتح سوم)، بكرى مى نويسد: جايى است در ديار بنى كنانه. او شرح حال مردى را نقل مى كند كه گوسفندان خود را در مخمص به چرا مى برد... و فرستادگان پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) براى جمع آورى زكات پيش او آمدند.
ياقوت اين نام را به كسر ميم ذكر كردهوگفته است: راهى است در كوه عير به طرف مكه... امّا اينكه آيا منظور او از «عير» عير مكّه است يا عير مدينه، توضيحى نداده است. و درجايى هم نديده ام كه كسى محل آن را تعيين كرده باشد.
مَخِيض : در اخبار عزوه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با بنى لحيان آمده است كه آن حضرت از غراب و سپس از مخيض و بعد، از بتراء گذشت.
اين نام به صورت هاى «محيص» و «مخيط» نيز ذكر شده كه همه آنها شكل تحريف شده اى از يك نام هستند و آن واديى است در فاصله پانزده كيلومترى غرب مدينه. در راه مدينه به شام... مخيض همچنين شامل اشراف (كوه هاى) مخيض كه در حدود حرم (مدينه) ذكر شده اند نيز مى شود.
مدائن صالح : در حدود 347 كيلومترى شمال مدينه قرار دارد و وادى آن; يعنى «حجر» كه در قرآن از آن ياد شده، به وادى القرى مى ريزد. مدائن صالح در بيستوپنج كيلومترى شمال شهر العلاء واقع شده است «نقشه شماره 35».
مدارج : سمهودى مى نويسد: مدارج، همان عقبه (گردنه) عرج است كه در سه ميلى قبل از عرج از طرف مدينه واقع شده است. ذو البجادين كه همراه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) از اين عقبه گذشته، در رجزى گفته است:
تَعرّضِي مُدارِجاً و سُومي
تَعَرُّضُ الْجوزاءِ للنّجوم
تَعَرُّضُ الْجوزاءِ للنّجوم
تَعَرُّضُ الْجوزاءِ للنّجوم
در حاشيه كتاب «المناسك»، در توصيف راهى كه مسافران از مدينه بهمكه مى روند آمده است: از رويثه تا الجىّ چهار ميل است... و عقبه عرج در يازده ميلى رويثه قرار دارد كه به آن «المدارج» مى گويند و با عرج سه ميل فاصله دارد.
مَدان : اسم مكان يا زمان است از فعل «دانَ، يَدينُ» به معناى نفس خود را در عبادت يا جز آن، خوار و ذليل كرد. بعضى گفته اند: مدان نام بتى است; و به قولى واديى است در سرزمين قضاعه در ناحيه حرّة الرجلاء. در اخبار غزوه زيدبن حارثه با بنى جذام در ناحيه «حسمى» از اين مكان نام برده شده و آمده است كه چون بنى ضبيب و سپاهيان در بيابان مدان اين را شنيدند، حسان بن مله بر مركب خويش سوار شد... تا آخر حديث.
مُدَجَّج : (به ضمّ اول و فتح دوم)، در لغت به معناى مرد سراپا مسلّح است. واديى است ميان مكّه و مدينه. گفته مى شود پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در راه هجرت از اين وادى گذشته است.
مَدِران : (اين كلمه را به سه صورت ضبط كرده اند: به فتح ميم و كسر دال، به كسر
ميم و سكون دال و به فتح ميم و سكوندال)، جايى است روبه روى تبوك و در آن مسجد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) قرار دارد. «ثنيّة مدران» در فاصله چهارده كيلومترى جنوب غربى تبوك واقع شده است.
مَدْلجه : در لغت به معناى مسافت ميان چاه و حوض است. چون دلو را از چاه پركنند، از آن مسير به حوض منتقل سازند. در ميان وادى الفرع و قاحه، چهار مدلجه وجود دارد: مدلجه لِقْف، مدلجه مجاج، مدلجه ثقيب و مدلجه تعهن. همه اينها در راه هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله)واقع شده اند.
مَدْيَن : نام قبيله اى است كه خداوند شعيب پيامبر(عليه السلام) را به سوى آنان فرستاد. بعدها نام جايى شد. به احتمال زياد مركز سرزمين مدين در نواحى شهر «البِدع»، ميان تبوك و ساحل، در مسافت 132 كيلومترى غرب تبوك و هفتاد كيلومترى شرق رأس الشيخ حميد، در ساحل قرار داشته است. سرزمين مدين در واديى ميان كوه ها(ى مدين) به نام وادى «عُفان» بوده است. ظاهراً سرزمين پهناورى را شامل مى شده كهاحتمالاً تا معان، در شرق اردن و بئرالسبع در جنوب فلسطين امتداد داشته است.بعضى گفته اند: مدين همان «كفرمنده» است كه روستايى است در استان ناصره فلسطين و در قديم از نواحى (اعمال) طبريّه بوده و چاه و صخره در محل آن قرار داشته است. اما نظر اول قوى تر مى نمايد.
مدينه : گرچه نيازى به شناساندن ندارد، اما چند نكته درباره آن مى آوريم:
نام معروف آن «مدينه» است و وصف «منوّره»، همچون وصف «مكرّمه» و «شريف» براى «مكه» و «قدس»، از دوره تركان عثمانى رايج شد. نسبت به مدينه، بر حسب قياس، «مَدَنى» است; زيرا بر وزن «فعيله» مى باشد. اگر بخواهند به شهر و مدينه ديگرى نسبت دهند، مى گويند: «مدينى» تا ميان اين مدينه و ديگر مُدُن و شهرها فرق گذاشته شود. بعضى از عالمان گفته اند: مدينى كسى است كه مقيم مدينه باشد و آنجا را ترك نكند و «مدنى» كسى است كه اهل اين شهر بوده اما آنجا را ترك كرده و در جايى ديگر ساكن شده است.
گروهى ديگر گفته اند: براى انسان از نسبت «مدنى» استفاده مى شود و براى غيرانسان از نسبت «مدينى».
نام هاى مدينه :
ـ محمدبن يحيى، به نقل از عبدالعزيز بن عمران، از ابو يسار، از زيدبن اسلم نقل كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: مدينه ده اسم دارد: مدينه، طَيْبه، طابه، مسكينه، جَبار، محبوره، يَنْدَد و يَثْرِب.
ـ همو گفت: عبدالعزيز از ابن موسى، از سلمه مولى منبوذ، از عبدالله بن جعفربن ابى طالب خبر داد كه: خداوند مدينه را الدار و الإيمان ناميده است.
او گفت: در حديث اول هشت نام آمده و در اين حديث هم دو نام. خدا بهتر مى داند كه اين دو نام اخير جزو آن هشت نام است كه در حديث اول ذكر شده و بنابراين مجموعاً ده نام مى شود يا نه.
ـ ابن يحيى گفت: پيوسته مى شنوم كه در تورات ده نام براى مدينه ذكر شده است و خدا بهتر مى داند. اين نام ها عبارتند از: مدينه، طَيْبه، طابه، طَيِّبه، مسكينه، عَذْراء، جابِره، مَجْبُوره، مَحَبَّبه و محبوبه.
ـ محمدبن يحيى بر ما حديث كرد كه: عبدالعزيزبن محمد داروردى ازابوسهيل بن مالك، از پدرش، از كعب الاحبار برايم حديث كرده، گفت: در كتاب خدا كه خداوند بر موسى نازل فرمود، آمده است: خداوند به مدينه گفت: اى طَيْبَه، اى طابه، اى مسكينه، گنج ها را پذيرا مشو، تا بام هاى تو را از بام هاى ديگر آبادى ها بلندتر گردانم.
ـ ابوعاصم از جُوَيْرِيَة بن اسماء، از بديح، از عبدالله بن جعفر برايمان حديث كرده، گفت: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مدينه را طَيْبه ناميد.
ـ ابن ابى شيبه از زيدبن حُباب، از موسى بن عبيده، از عبدالله بن ابى قتاده، از پدرش ما را حديث كرده، گفت: چون از غزوه تبوك آمديم، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: اينجا طَيْبه است، پروردگارم مرا در آن ساكن گردانيد. ناخالصى اهل خود را مى زدايد همان گونه كه كوره آهنگرى ناخالصى آهن را مى زدايد. پس هركساز شما به دمنده اى برخورد كرد با او هم سخن و هم نشين نشود.
ـ ابن ابى شيبه از عفان، از وهيب، از عمروبن يحيى، از عباس بن سهل بن سعد، از ابوحميد ساعدى نقل كرده كه گفت: در سال تبوك، به همراه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)بيرون رفتيم. پيامبر فرمود: من عجله دارم. هركس از شما دوست دارد با من بيايد شتاب كند. پس همراه پيامبر بيرون رفتيم. آن حضرت وقتى به مدينه رسيد، فرمود: اين طابَه است.
ـ موسى بن اسماعيل و عفان از قول حمادبن سلمه از سماك از جابربن سَمُره نقل كردند كه گفت: مردم مى گفتند مدينه و يثرب. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: خداوند آن را طابه ناميده است.
ـ ابوداود از شعبه، از سماك، از جابربن سَمُره نقل مى كند: مدينه را يَثْرِب مى گفتند اما پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نام طَيْبَه بر آن نهاد.
ـ ابن ابى شيبه از ابوالأحوص، از سماك بن حرب، از جابربن سمره نقل كرده كه گفت: شنيدم پيامبر(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: خداوند تعالى مدينه را طاهر ناميد.
خلف بن وليد از اسماعيل بن زكرياى اسدى، از يزيدبن ابى زياد، از عبدالرحمن حديث كرد كه گفت: پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: هركس به مدينه بگويد يثرب، بايد استغفار كند; و سه بار فرمود: آن طابه است.
ـ احمدبن ابراهيم مَوْصَلى نقل كرده كه گفت: صالح بن عمر از يزيدبن ابى زياد، از عبدالرحمن بن ابى ليلى، از براءبن عازب نقل كرد كه: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: هركس به مدينه بگويد يثرب، بايد استغفار كند. آن طابه است و اين جمله را سه بار فرمود.
ـ ابن ابى يحيى از عبدالله بن ابى سُفيان، از پدرش، از افلح، مولى ابى ايوب، از ابى ايوب روايت مى كند كه: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نهى كرد از اينكه به مدينه يثرب بگويند.
ـ ابن ابى يحيى از عبدالحميد، از عكرمه، از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: هركس به مدينه يثرب بگويد، بايد استغفار كند.
ـ يحيى بن بسطام مى گفت: ابوالأحوص از سماك بن حرب براى ما نقل كرد كه: از نُعمان بن بشير شنيدم كه گفت: شنيدم كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) مدينه را طابه مى نامد «نقشه مدينه».