اَرض دوس : دَوْس نام قبيله اى است. «دوس».
اركان كعبه : اركان كعبه به چهار گوشه آن گفته مى شود كه عبارتند از:1 . ركن اَسْوَد; همان ركنى است كه در آن «حَجْرَ الاَسود» قرار دارد و به همين دليل ركن اسود ناميده شده است و به آن «ركن شرقى» نيز مى گويند (زيرا در سمت مشرق واقع است) و محلّ آغاز و پايان هر دور طواف به حساب مى آيد.
2 . ركن عَراقى; در طرف عراق مى باشد كه در طرف شمال است، ازاين رو «ركن شمالى» نيز ناميده مى شود و در فاصله ميان اين ركن و ركن اسود، درِ كعبه قرار دارد.
3 . ركن شامى; در جهت شام و مغرب قرار دارد و از اين رو به آن ركن شامى و نيز ركن غربى گفته مى شود و ميان اين ركن و ركن عراقى «حجر اسماعيل» واقع است.
4 . ركن يَمانى; از آنجا كه اين ركن در طرف يمن است، به اين اسم ناميده شده. ركن يمانى و ركن اَسْوَد «يمينيان» و به ركن عراقى و شامى «عراقيان» و نيز «شاميان» گفته مى شود.(30)
اِرَم : در اخبار آمده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)به جذاميين; يعنى بنى جعال بن ربيعة بن زيد نوشت كه ارم متعلق به آنان است... .
ياقوت آن را اين گونه شناسانده است: ارم نام كوهى است از كوه هاى حِسْمى در ديار جُذام، ميان اَيله و تيهبنى اسرائيل.
حِسمى ـ بر وزن فِعْلى ـ جزو سلسله جبال شرق اردن است كه در شرق منطقهغور واقع شده اند... كوه هاى حسمى در جنوب كوه هاى شراة قرار گرفته و تا مرزهاى حجاز امتداد دارند. مرتفع ترينكوه آن «جبل رَمّ» است كه در جنوب سرزمين شام واقع شده و ارتفاع آن از سطح دريا 1754 متر مى باشد. در فاصله 25 ميلى شرق عقبه جاى گرفته و آب هاى فراوانى از آن جارى مى شود.
دباغ در «بلادنا فلسطين» نقل كرده است كه «اِرَم» مذكور، در قرآن همان كوه «رَمّ» است كه محل سكونت نبطيان بود و اخيراً در فاصله بيست و پنج ميلى شرق عقبه كشف شده است... بعيد نيست كه همين طور باشد; چرا كه جذاميان، قبل از اسلام، در اين منطقه مى زيسته اند و بعد از حيات پيامبر خدا اين سرزمين به دست مسلمانان فتح شد. نامه پيشگفته حضرت به جذاميان، خود يكى از نشانه ها و دلايل نبوت آن بزرگوار مى باشد و اشاره اى است به اين مطلب كه اسلام آن ديار را فراخواهد گرفت.
اَرْما : (به فتح همزه و سكون راء)، چاهى است كه غزوه ذات الرقاع در نزديكىِ آن بهوقوع پيوست.
اَروان : نام چاهى است در مدينه منوّره كه به نام «ذروان» و «ذواروان» نيز خوانده اند. حرف ذال و نيز «اوران».
اَريحاء : در حديث بخارى آمده است كه عمر يهوديان خيبر را به تيماء اريحاء كوچاند. شارح بخارى مى نويسد: تيماء و اريحاء دو جاى مشهور است در نزديكى سرزمين طىء در ساحل دريا، واقع در ابتداى راه شام از مدينه.
البته تيماء معروف است. بعد از خيبر و در مسير راه اردن واقع شده است اما اريحاء، به نظر نمى رسد كه در خاك عربستان سعودى باشد، بلكه شهرى است در فلسطين.
اَريس : چاهى است كه به آن «بئرالخاتَم» نيز مى گويند; زيرا انگشتر و خاتم پيامبر(صلى الله عليه وآله)از دست عثمان در آن چاه افتاد. پژوهشگران معتقدند اريس در غرب مسجد قبا، حدود 42 مترى دَرِ مسجد قديم، قرار داشته است.
اَزرق : واديى است. در حديث آمده است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به واديى رسيد و پرسيد: نام اين وادى چيست؟ عرض كردند: وادى ازرق... .
بكرى مى نويسد: وادى ازرق يك ميل پس از اَمْج به مكه قرار دارد.
اِساف : نام يكى از بت هاى مكّه بوده كه پياخبرخدا(صلى الله عليه وآله) در روز فتح مكه آن را شكست.
از ابن بت همواره در كنار بتى ديگر به نام «نائله» اسم برده مى شود.
اُسْبوع : گاه بدون الف يعنى «سُبُوع»مى آيد; از عدد سَبْع يعنى هفتگرفته شده و به «اُسبوعات» جمع بستهمى شود.
اين واژه بيشتر در مورد طواف هاى هفتگانه به گِرد خانه كعبه به كار مى رود; مثلا گفته مى شود: «طُفْتُ بِالْبَيْتِاُسْبُوعاً» هفت بار به دور خانه طواف كردم.(32)
استظلال : ظِلّ به معناى سايه و استظلال سايه گرفتن است(33) اين كار براى مردان مُحرم در حال حركت جايز نيست.
اِستلام : استلام حَجَر، لمس كردن حجرالأسود با دست يا به غير دست و بوسيدن آن است(34) چنانچه در روايت است كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) سوار شتر «عضباء» به طواف پرداخت و حجرالأسود را با عصاى خويش استلام مى كرد و سپس عصاى خويش را مى بوسيد.(35)
استوانه هاى مسجد النّبى(صلى الله عليه وآله) : ستون هاى مسجد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در زمان آن حضرت از تنه درختان خرما تشكيل مى شد كه زير سقف مسجد نصب گرديده بود.
پس از آن حضرت، كه مسجد پيوسته توسعه داده مى شد، ستون هاى نخستين كه شمارشان به هشت ستون مى رسيد، در همان جايگاه اصلىخويش بر جاى ماندند; زيرا هركدام از آنها با خاطراتى همراه بود كه لازم بود براى حفظ آن خاطرات، آنها در جاى پيشين خود باقى بمانند.
در زمان عثمان ـ پس از توسعه مسجد در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و نيز زمان عمر ـ توسعه سوّمى، صورت گرفت و به جاى تنه هاى نخل، ستون هايى مُجَوَّف از آهن ساخته شد و درون آنها با مس پر شد. در توسعه هاى دوره اموى و عباسى، گرچه بر شمار آنها افزوده شد ولى تغييراتى در وضعيت ستون ها ذكر نشده است.
در زمان «سلطان قايتباى» در شب سيزدهم رمضان سال 886 هجرى قمرى، مسجد در اثر برخورد صاعقه، دچار آتش سوزى گرديد. پس از بازسازى، طاق هايى بر فراز ستون ها ـ به منظور استحكام بيشتر سقف ـ ساخته شد.
و از آن پس، به مدت 387 سال، هيچ گونه تغييرى در وضعيت ستون ها داده نشد تا آنكه در زمان «سلطان عبدالحميد» پادشاه عثمانى، كه دستورنوسازى مسجد را داد، ستون هاى پيشين جاى خود را به ستون هايى از سنگ مرمر داد و بر بالاى آنها طاق هايى مُزيّن به گچ برى هاى زيبا ساخته شد و بر بالاى آنها نام خداوند، پيامبر گرامى و خلفا نوشته شد.
در فاصله سال هاى 1372 تا 1375 هجرى در زمان دولت ملك عبدالعزيز آل سعود، كه مسجد گسترش يافت، شمار ستون هاى مسجد به 414 ستونِ مربع و 232 ستون مُدوّر رسيد، همه آنها با سيمان ساخته شد و قسمت پايين آنها با سنگ مرمر، پوشش داده شد و قسمت هاى ديگر آنها با رنگ سفيد رنگ آميزى گرديد و برفراز آنها طاق هايى بنا شد كه با سنگ هاى زينتى مصنوعى تزيين گرديده بود.
ستون هاى مشهور مسجد نبوى كه همان ستون هاى نخستين زمان پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) است، هر يك به مناستبى،به نام يا نام هايى معروف شده اند كه عبارتند از :
1 . استوانه مربّعة القبر : اين ستون به عنوان ستون مقام جبرئيل(عليه السلام) نيز شناختهمى شود و در كنار درِ خانه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) قرار دارد و در رديفستون وفود مى باشد كه بعدها داخل شبّاك، كه در اطراف مرقد مطهر است، واقع شده و مردم از فيض نماز گزاردن در كنار آن محروم شده اند.
خداوند اراده فرمود تا پليدى گناه را از شما اهل بيت دور گرداند و كاملا پاك و مطهر باشيد.»(38) و در بعضى روايات به جاى چهل بامداد، 6 تا 9 ماه هم آمده است.
دليل نامگذارى اين ستون به ستون مَرَبَّعةُ القبر آن است كه به نقل ابن شهرآشوب; هنگامى كه امير مؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) به كمك سه تن از مهاجرين; يعنى عباس و فضل و اسامه، خواستند بدن شريف پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) را به خاك بسپارند، انصار از امير مؤمنان(عليه السلام)خواستند تا يكى از آنان نيز براى دفن بدن حضرت وارد قبر شود، حضرت «أَوْسُ بْنُ خَوَلِيّ» را به داخل قبر فرستاد، پس از آنكه جسد مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله) را در قبر گذاشتند، اميرمؤمنان به اوس گفت : «اُخْرُج وَ رَبِّعْ قَبْرَه»; «بيرون شو و قبر را چهار گوشه بساز».(39) وجه ديگرى نيز به چهار ديوارى كشيدن دور آن اشاره دارد.
و از آنجا كه اين ستون داخل پنجره اى است كه قبر چهار گوشه حضرت واقع است به آن اسطوانه (ستون) مربعة القبر گفته شده است.
2 . استوانه مَحْرَس يا ستون امير مؤمنان(عليه السلام) : مَحْرَس به محلّ نگهبانى و حراست گفته مى شد; زيرا على بن ابى طالب(عليه السلام) در كنار اين ستون به منظور نگهبانى از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)مى نشست و نيز نمازگاه و مصلاّى امير مؤمنان بوده، لذا به نام آن حضرت شناخته شده است.
اقشهرى مى نويسد : شهرت اين ستون به مصلاّى على بن ابى طالب(عليه السلام)به اندازه اى است كه بركسى از اهل مدينه پوشيده نيست. ستون ياد شده از سمت شمال، پشت ستون توبه و در برابر خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) (كه اكنون مرقد مطهّر آن حضرت است) قرار داشته و از آن در، براى برگزارى نماز به مسجد مى آمده است.
اين ستون فعلا در كنار ضريح مطهر قرار گرفته و از اين رو، زائران از فيض خواندن نماز در كنار آن محروم مى باشند و بر آن «اُسطوانةُ الْحَرَس» نوشته شده است.
3 . استوانه سرير : در سمت شرقى ستون توبه واقع شده و به ضريح مطهّر چسبيده است. پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ايام اعتكاف، در كنار آن به اعتكافمى پرداخت و تختخوابش را ـ كه از چوب نخل بود ـ در كنار آن مى گذاشت و بر آن مى آرميد و از آنجا كه كنار ستون ياد شده جايگاهِ قرار دادن سرير; يعنى تختخواب آن حضرت بوده به ستون سرير معروف شده است.
4 . استوانه توبه : چهارمين ستون از سمتِ منبر و دوّمين ستون از طرف قبر شريف پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و سوّمين ستون از سوى قبله است و به ستون «اَبى لُبابَه» معروف مى باشد.
اَقشهرى مى نويسد: ميان سيره نويسان و محدّثان درباره گناه ابو لبابه اختلاف است; جمعى بر اين باورند كه وى به واسطه تخلّف از شركت در غزوه تبوك و احساس ندامت از آن، خود را به آن ستون با زنجيرى سنگين، محكم بست.
ولى ابن هشام و ابن اسحاق مى گويند: هنگامى كه «بنى قُرَيْظَه» به واسطه نقض عهد با مسلمانان، از سوى سپاه اسلام در محاصره قرار گرفتند، نماينده اى نزد پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)فرستادند و از آن حضرت خواستند تا ابولبابه را براى مشورت پيش آنها بفرستند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) او را فرستاد. وقتى ابولبابه نزد آنها رسيد، زنان و كودكان آنها پيش او آمده و سخت گريستند. ابولبابه به حال آنها رقّتو ترحّم كرد و از اين رو، وقتى كه از او پرسيدند صلاح است تسليم شوند؟ ابو لبابه پاسخ داد : آرى، ولى با دست اشاره به گلويش كرد; يعنى اگر تسليم شويد كشته مى شويد.
ابو لبابه مى گويد : به خدا سوگند هنوز از آنجا گامى برنداشته بودم كه احساس خيانت نسبت به خداوند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) وجود مرا فراگرفت.
سپس ابولبابه از پيش آنها بيرون شد و به جاى آنكه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) برود، راه مسجد را پيش گرفت و خود را به ستونى بست و سوگند ياد كرد كه اجازه ندهد جز پيامبر(صلى الله عليه وآله)كسى او را از ستون بگشايد. وقتى اين خبر به آن حضرت رسيد، فرمود : اگر ابولبابه پيش من آمده بود، برايش طلب آمرزش مى كردم ولى اكنون كه كارش به اينجا كشيده است، تا زمانى كه خداوند او را نبخشايد، وى را از ستون نمى گشايم.
سرانجام آيه شريفه : { يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِكُمْ...} ;(42) در مورد پذيرش توبه ابولبابه نازل شد. «اُمّ سَلَمه» مى گويد : در سحرگاه، آن حضرت را خندان ديدم، علت خنده او را پرسيدم. فرمود : ابولبابه بخشوده شد; امّ سلمه اين مژده را با اجازه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او داد. به دنبال آن، مردم به سوى او هجوم آوردند تا از ستون بگشايند، ليكن ابو لبابه به آنها گفت : به كسى جز پيامبر(صلى الله عليه وآله) اجازه اين كار را نمى دهم.
«فَجائَتْ فاطِمَةُ(عليها السلام) حتّى تَحِلَّهُ، فَقالَ : لا، حَتّى يَحُلَّني رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) ، فَقالَ(صلى الله عليه وآله) : إِنَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي»; «حضرت فاطمه(عليها السلام) براى گشودن او آمد ولى ابو لبابه گفت : خير، بايد پيامبر(صلى الله عليه وآله)مرا بگشايد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به او فرمود : همانا فاطمه پاره تن من است. (يعنى اگر او تو را مى گشود، مانند آن بود كه من تو را گشوده ام.) تا آنكه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) براى اقامه نماز صبح از خانه بيرون شد و او را گشود.
به روايتى، پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بيشترين نوافل خود را در كنار اين ستون مى گزارد و پس از نماز صبح در كنار آن مى نشست و مستضعفان و مستمندان و كسانى كه جايگاهى جز مسجد نداشتند، گردش جمع مى شدند و تا طلوع آفتاب با آنان به گفتگو مى نشست و آياتى كه در آن شب بر وى نازل شده بود، برايشان تلاوت مى كرد.
بزرگان و ثروتمندان، از اين وضع رنجيده شده و از آن حضرت خواستند تا آنان را از دور خويش دور كند و با آنها ننشيند و در اين رابطه اين آيه شريفه نازل شد : { وَ لا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ...};(43) «و كسانى را كه صبح و شام خدا را مى خوانند و جز ذات پاك او هدفى ندارند، از خود دور مكن... .»
5 . استوانه تهجّد : اين ستون پشت خانه حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در قسمت شمالى آن قرار دارد و در آنجا محراب كوچكى است كه در برابر باب جبرئيل(عليه السلام)واقع است.
رسول الله(صلى الله عليه وآله) شب هنگام كه مسجد از نمازگزاران خالى مى شد، در كنار اين ستون، حصيرى مى گسترانيد و بر ورى آن به تهجّد و نماز مى ايستاد و به همين مناسبت به ستون تهجّد شهرت يافت. ابن نجّار و مطرى از آن نيز به «مُصلَّى النَّبِىّ(صلى الله عليه وآله) بِاللَّيْل» ياد كرده اند; يعنى نمازگاه شبانه پيامبر(صلى الله عليه وآله)و در قرون بعدى در آن مكان محرابى به پا كردند.
سلطان عبدالمجيدعثمانى، همزمان با مرمّت و تعمير بناى مسجد، محراب قديمى تهجّد را تعمير و نماسازى كرد و بر روى آن با خطوط زيبايى، آيه اى از سوره اسراء را كتيبه كرد : { وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»;(45) پاره اى از شب را به بيدارى و تهجّد سپرى ساز، باشد كه خداوند به مقام پسنديده (شفاعت) ترا مبعوث گرداند.»
اين محراب هم اكنون موجود است، ولى در برابرش مانعى گذاشته اند تا كسى متوجه آن نشود.
6 . استوانه وفود : پيامبر(صلى الله عليه وآله) در كنار اين ستون، با هيئت هاى ديدار كننده عرب به گفتگو مى نشسته است. از آنجا كه در عربى به گروه هاى اعزامى، وفود گفته مى شود، ستون ياد شده به اين اسم ناميده شده است.
اين ستون پشت ستون اميرمؤمنان(عليه السلام)يا ستون مَحْرَس واقع است. نام ديگر آن «ستون قلاده» است; زيرا بزرگان و فضلاى صحابه، اطراف آن مى نشسته اند و همچون قلاده; يعنى گردنبند، آن را در ميان مى گرفته اند.
ولى نام معروف آن، كه هم اكنون بر آن نوشته اند: همان «اُسْطَوانَةُ الوُفود» يا ستون وفود است كه موازى ستون هاى محْرَس و سرير قرار دارد و به ضريح مطهّر پيامبر(صلى الله عليه وآله) متّصل مى باشد.
اين ستون به مجلس قلاده نيز معروف است; زيرا كه بزرگان صحابه به هنگام نشستن، چون قلاده گرد آن حضرت حلقه مى زدند.
7 . استوانه قرعه : و آن سوّمين ستون از سوى منبر و مرقد شريف پيامبر(صلى الله عليه وآله) و قبله مى باشد، دليل نامگذارى آن به ستون قرعه آن است كه عايشه از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) روايت كرده كه فرمود: «در مسجد من، پيش اين ستون، جايگاهى است كه اگر مردم ثواب و فضيلت نماز در كنار آن را بدانند، براى نماز خواندن در آنجا قرعه خواهند زد». از اين رو، اين ستون به ستون عايشه نيز نامبردار است.
نام ديگر آن، ستون مهاجرين است، به دليل اينكه مهاجرين در آنجا اجتماع مى كردند و ابن زباله از آن به ستون مَخَلَّقه ياد كرده است; زيرا اين ستون هم مانند ستون مخلّقه با خَلوق، خوشبو و معطّر مى شده است.
8 . استوانه مُخَلَّقَه : پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)پس از تغيير قبله، بيش از ده ماه، رو بروى اين ستون به نماز مى ايستاد، سپس در مصلاّى فعلى به اقامه نماز پرداخت و آن ستون، كه از ديگر ستون ها به مصلا نزديك تر بود، پشت سر قرار گرفت و از اين رو به آن «عَلَم» يعنى نشانه مصلاّى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نيز مى گفتند كه در جاى استوانه حنّانه نصب شده بود
استوانه حنانه، همان تنه درخت خرمايى بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيش از ساخته شدن منبر، بر آن تكيه مى دادند و به ايراد خطبه مى پرداختند و پس از ساخته شدن منبر، براى نخستين بار، كه براى سخنرانى و موعظه بر آن نشستند، صداى حنين و ناله اى از آن ستون در فضاى مسجد طنين انداخت; به طورى كه همگان آن را شنيدند، سپس آن حضرت از منبر پايين آمدند و آن را در برگرفتند. آنگاه ناله آن به خاموشى گراييد.
اين ستون پس از ستون توبه، دومين ستون به طرف روضه و سوّمين ستون از سوى منبر و مرقد مطهّر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى باشد.
اَسَد : (بنى اسد) بن خُزيمه: قبيله اى عدنانى است كه زيستگاه آنان بعد از كرخ، از سرزمين نجد و در همسايگى طىّ بود.
اسكندريّه : در اسدالغابه آمده است كه ماريه كنيز پيامبر(صلى الله عليه وآله) را، مقوقس، فرمانرواى اسكندريه، به آن حضرت پيشكش كرد.
اَسْلَم : قبيله اى است از خُزاعه; يكى از روستاهاى آنان «وَبْرَه» است كه روستايى است داراى نخلستان و از اعراض(52) مدينه مى باشد و در وادى فرع واقع شدهاست. «وبره».
اَسْواف : (بر وزن اَفعال)، جايى است از حرم مدينه كه در سيره و حديث از آن بسيار ياد شده است. گفته اند: اسواف در شمال بقيع واقع شده; جايى كه به نام شارع (خيابان) ابوذر و مانند آن خوانده مى شود و مسجد اسواف، كه امروزه آن را به نام مسجد ابوذر مى خوانند و در انتهاى خيابان قرار گرفته، در آنجاست.