اين جور كه مي بريم تا كي؟ چون مرغ به طمع دانه در دام افتادم و مصلحت چنين بود مستوجب اين و بيش ازينم بنشينم و صبر پيش گيرم امروز جفا نمي كند كس در دام تو عاشقان گرفتار يا محرقتى بنار خد صبحى كه مشام جان عشاق استقبله و ان تولى اندام تو خود حرير چينست من در همه قولها فصيحم جان در قدمت كنم وليكن اى صاحب حسن در وفا كوش آخر به زكات تندرستى من بعد مكن چنان كزين پيش بنشينم و صبر پيش گيرم گفتار خوش و لبان باريك از روى تو ماه آسمان رايا قاتلتى بسيف لحظ يا قاتلتى بسيف لحظ
وين صبر كه مي كنيم تا چند؟ چون گرگ به بوى دنبه در بند بي بند نگيرد آدمى پند باشد كه چو مردم خردمند دنباله ى كار خويش گيرم در شهر مگر تو مي كنى بس در بند تو دوستان محبس من جمرتها السراج تقبس خوشبوى كند اذا تنفس استأنسه و ان تعبس ديگر چه كنى قباى اطلس؟ در وصف شمايل تو آخرس ترسم ننهى تو پاى بر خس كاين حسن وفا نكرد با كس فرياد دل شكستگان رس ورنه به خدا كه من ازين پس دنباله ى كار خويش گيرم ما أطيب فاك جل باريك شرم آمد و شد هلال باريكوالله قتلتنى بهاتيك والله قتلتنى بهاتيك