در مدح امام زكي الدين بن حمزه ى بلخى و نكوهش خواجه اسعد هروى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح امام زكي الدين بن حمزه ى بلخى و نكوهش خواجه اسعد هروى





  • دوش چون صبح بر كشيد علم
    روشنى آمد از عدم به وجود
    شب ديجور شد ز روز جدا
    چو دو خصم قوى كه در پيكار
    باد صبح آمد از سواد عراق
    گفتم اى سايق سفينه ى نوح
    چه خبر دارى از امام رييس
    گفت ارجو كه زود بينى زود
    هر دو را با مراد دولت و عز
    برساند به بلخ و حضرت بلخ
    لهو بينى گرفته جان حزن
    نارسيده به كام خويش عدو
    كار دنيا و دين امام رييس
    معتمد خواجه ى زكى حمزه
    علم كين انتقام ورا
    دست عدل خداى عزوجل
    همه سر كوفته چو مار وز بيم
    خزبر اندامشان چو خار و خسك
    شب بدخواه و بدسگالش را آتش زرق بيش نفروزد
    آتش زرق بيش نفروزد



  • شد جهان از نسيم او خرم
    تيرگى از وجود شد به عدم
    زان كه بد صبح در ميانه حكم
    صلح جويان جدا شوند از هم
    عالمى را سپرده زير قدم
    گفتم اى قايد طليعه ى جم
    چه ار دارى از امام حرم
    كه ملك جل ذكره به كرم
    هر دو را با سپاه و خيل و حشم
    گردد از فرشان چو باغ ارم
    داد بينى شكسته پشت ستم
    برسيده به كام خويش امم
    به قلم راست كرده همچو قلم
    كرده بدخواه را ز گيتى كم
    نصرت و فتح بر طراز علم
    زده بر ظالمان به عجز رقم
    زير خسها خزان به شكم
    نوش در كامشان چو حنظل و سم
    نزند نيز صبح صادق دم كه ز دريا كشيد سوخته نم
    كه ز دريا كشيد سوخته نم


/ 418