در مدح امين الدين رازى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح امين الدين رازى





  • نه در كعبه مجاور بود چندين سالها بلعم
    نه از ترتيب عقل افتد سخن در خاطر عيسى
    سماع روح عاشق را نه از نقل آورد ناقل
    هر آنك اندر سماع آيد همه علمش هدر گردد
    وليك از كار و بار اين ار يابد جهان دل
    جگرها خون شد و پالود تا باشد كزين معنى
    چه جاى اين هوس باشد كه بگذشت اينهمه لشكر
    خرابى در ره نفست و در ميل طريق تن
    بهشت اينجا بنا كردست شداد از پى شادى
    ز هول سيل عالم بر شده ايمن لب كشتى
    سوارى مي كند عيسى و بار حكم او بر خر
    چه راهست اى سنايى اين كه با مرغان خود يك دم
    مگر ز آواز مرغانت نداند كس جز اين سيد امينى رهروى كو را رضا گويند در دنيا
    امينى رهروى كو را رضا گويند در دنيا



  • نه در كوى ضلالت بود چندين روزها عمان
    نه بر تقدير حرف آيد معانى ز آيت قرآن
    شعاع شمع حكمت را نه از عقل آورد يزدان
    هر آنك اندر شعاع افتد شود ديوانه در گيهان
    بلى در ذكر علم آن ناخواند بسى حسان
    خبر يابد مگر يك دل شود در آسمان پران
    پى مركب رها كردند تا پيدا بود پنهان
    وگر در حصن جان آيى همه شهرست و شهرستان
    خبر زان خانه ى خرم كه مي آرد يك اشتربان
    ز روح نوح پيغمبر شده بى قوت دين كنعان
    ز طعم منزل اندر دل نه خر آگاه و نه پالان
    خبر گويى و جان جويى بلا خواهى تو بى امكان
    كه فخر اهل رى اويست و تاج صدر اصفاهان ازو راضى رضا در حشر و با او مصطفا همخوان
    ازو راضى رضا در حشر و با او مصطفا همخوان


/ 418