معروفى بود زن سليطه اى داشت او را به قاضى برده بود و رنج مي نمود در حق وى گويد - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معروفى بود زن سليطه اى داشت او را به قاضى برده بود و رنج مي نمود در حق وى گويد





  • كار چون بي خردى دارد و بي اصلى و جهل
    طالع فاجرى و ماجرى امروز قويست
    مر كه پستان ميان پاى نداد او را شير
    هر كه لوزينه ى شهوت نچشيدست ز پس
    آنكه بودست چو گردون به گه خردى كوژ
    بي نفيرست كسى كش نفر از جهل و خطاست
    روزگاريست كه جز جهل و خيانت نخرند
    سپر تير زمان ديده ى شوخست و فساد
    شايد ار ديده ى آزاده گهر بار شود
    باز دانش چو همى صيد نگيرد ز اقبال
    معنى اصل و وفايش مجوى از همه كس
    اندرين وقت ز كس راه صيانت مطلب
    بي خبروار در اين عصر بزى كز پى بخت
    با چنين قول و چنين فعل كه اين دونان راست
    چون سرشت همه رعنايى و بر ساختگيست
    پس چو از واقعه ى حاده كس نيست مصون
    عاجزيت از شرف با پدرى بود ار نه
    هر كه چون بي بصران صحبت دونان طلبد
    پاى كى دارد با صحبت تو سفله ى دون مردمى را چو نگيرد همى اين تازى اسب
    مردمى را چو نگيرد همى اين تازى اسب



  • واى پس بر تو و آباد برين مختصران
    هر كه امروز بر آنست بر آنست برآن
    نيست امروز ميان جهلا او ز سران
    نيست در مجلس اين طايفه از پيشتران
    لاجرم هست درين وقت ز گردون سپران
    جهد كن تا نبوى از نفر بي نفران
    دارى اين مايه و گر نه خر ازين كلبه بران
    جهد كن تات نبيند فلك از پى سپران
    چون شدستند همه بي گهران با گهران
    پيشش از خشم در اطراف ممالك مپران
    زان كه هستند ز بستان وفا بي مران
    كه سر راه برانند همه راهبران
    گوى اقبال ربودند همه بي خبران
    رشك بر مي آيدم اى خواجه ز كوران و كران
    مذهب خانه خدادار تو چون مستقران
    همچو بي اصل تو دون باش نه از مشتهران
    دهر و ايام كيت ديدى چون بي ظفران
    سخت بسيار بلاها كشد از بي بصران
    چون نه اى خيره سر و در نسب خيره سران يارب اى بار خداييت جهانى ز خران
    يارب اى بار خداييت جهانى ز خران


/ 418