در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح بهرامشاه پسر مسعود شاه





  • به نزد زمره ى آدم همى تازى پى روزى
    ز خلقان گر همى ترسى ز نااهلان ببر صحبت
    نمانى زنده در دنيا اگر ماهى و خورشيدى
    اگر ترسيت از مرگت طلب كن آب حيوان را
    خضروار ار همى گردى به دست آرى نشان من
    ايا راوى ببر شعر من و در شهرها مي خوان
    چنان كاين آسمان هرگز ز كشت خود نياسايد خداوندا جهاندارا سنايى را بيامرزى
    خداوندا جهاندارا سنايى را بيامرزى



  • كى آيد ناقد مردان به طبايى و طيايى
    مترس از خار و خس هرگز اگر بر طمع حلوايى
    بخايد مرگ ناچارت اگر آهن همى خايى
    تو از مرگى شوى ايمن اگر نزديك ما آيى
    سكندروار صحرا را شب و روز ار بپيمايى
    به پيش كهتر و مهتر سزد گر دير بستايى
    تو نيز از خواندن توحيد شايد گر نياسايى بدين توحيد كو كردست اندر شعر پيدايى
    بدين توحيد كو كردست اندر شعر پيدايى


/ 418