هر چه حق باشد بى حجت و برهان نيست - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هر چه حق باشد بى حجت و برهان نيست





  • تا در آتش چو روى همچو براهيم خليل
    غلطى جان پدر اين شكر از عسگر نيست
    اى بسا يوسف رويان كه درين مصر بدند
    اى بسا يونس نامان كه درين آب شدند
    مرد بايد كه چو بوالقاسم باشد به عمل
    گويى از اسم نكو مرد نكو فعل شود
    من وفانام بسى دانم كش جز به جفا
    آهست آرى سندان به همه جاى وليك
    نام آتش نه ز گرميست كه آتش خوانند
    هفت و چارند اگر رسم بود وقت شمار
    يا بيا پاك بزى ورنه برو خاكى باش
    راه اين سرو جوان دور و درازست اى پير
    جان فشان در سر اين كوى كه از عياران
    لذت نفس بدل ساز تو با لذت عشق
    راز اين پرده نيابى اگر از نفس هوا
    تا همه هو نشوي، هوى تو الا نشود
    تكيه بر شرع محمد كن و بر قرآن كن گفت اين شعر سنايى كه چو كيوانى گفت
    گفت اين شعر سنايى كه چو كيوانى گفت



  • چون ترا آيت يزدان رقم عنوان نيست
    غلطى جان پدر اين گهر از عمان نيست
    كه چو يعقوب پدرشان مگر از كنعان نيست
    كه جگرشان همه جز سوخته و عطشان نيست
    ورنه عالم تهى از كرده ى بوسفيان نيست
    نى چو بد باشد تن اسم ورا تاوان نيست
    طبع تا زنده و جان مايل و دل شادان نيست
    خويشتن گاه ترازو ببرد سوهان نيست
    آب از آن نيست به نام آب كجا سوزان نيست
    وقت افعال چرا فعلش هم چندان نيست
    كه دو معنى همى اندر سخنى آسان نيست
    مى اين خواجه سزاى لب سرمستان نيست
    شب نباشد كه در آن موسم جان افشان نيست
    به گسل از طبع و هواگر غرضت هجران نيست
    در كف نيستى تو، علم طغيان نيست
    چون شوى هو تو ترا آن هوس نقصان نيست
    زان كجا عروه ى وقاى تو جز قرآن نيست روشنى عالم جز از فلك گردان نيست
    روشنى عالم جز از فلك گردان نيست


/ 418