داستان ربيعة بن عبّاد - نگرشی به بعد تبلیغ در آینه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرشی به بعد تبلیغ در آینه حج - نسخه متنی

احمد بهشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان ربيعة بن عبّاد

او مي گويد: پسر بچه اي بودم كه در مني همراه پدرم بودم، پيامبر بزرگوار اسلام به منازل قبائل مي آمد و به آنها مي گفت: «من فرستاده خدايم، خداوند امر مي كند كه او را بپرستيد و چيزي شريك او قرار ندهيد واز اين بت ها فاصله بگيريد و به من ايمان بياوريد و تصديق و حمايتم كنيد، تا آنچه را خداوند مرا به آن مبعوث كرده، تبيين كنم». اما پشت سر او مردي ايستاده بود كه او را تكذيب مي كرد و به او نسبت بدعت و ضلالت مي داد و قبائل را سفارش مي كرد كه گوش به سخنش ندهند. ازپدرم پرسيدم كه اين مرد كيست؟ گفت: عمويش ابولهب.4

در اين ملاقات ها و دعوت ها كمتر كسي سخن او را مي پذيرفت. حتي بعضي ها به بدترين نحو با او برخورد مي كردند و او را از خود مي راندند. با اين حال، او يأس و نوميدي به دل راه نداده و با صبر و استقامت، راهش را ادامه مي داد. چرا كه هدف انتشار دعوت بود و همين مردمي كه با او برخوردي سرد يا ناگوار داشتند، بلندگوهاي تبليغاتي او مي شدند و پيامش را در اطراف انتشار مي دادند و دل هاي آماده هدايت را براي پذيرش دعوت، به سوي او سوق مي دادند.

/ 9