داستان طفيل بن عمرودوسي
او وارد مكه شده و دير يا زود، در اين شهر با پيام آسماني رهبر بزرگ اسلام آشنا مي شود. اما سردمداران قريش نيز بيم آن دارند كه اگر او با تعاليم رهبر بزرگ اسلام آشنا شود، شيفته او گردد و به جمع ياران و دلباختگان او بپيوندد. به خصوص كه او مردي شريف و شاعري توانا و انساني خردمند بود و پيروي او از رهبر بزرگ اسلام، راه را براي اشاعه اسلام از هر سو مي گشود. به همين جهت، پيشاپيش به سراغ او رفتند و به او گفتند: در اين شهر مردي پيدا شده كه ميان مردم تفرقه افكنده و كار ما را دشوار كرده است. سخنش همانند سحر است. ميان پدرو فرزند، برادر و برادر و زن و شوهر جدايي مي افكند. بيم آن داريم كه قوم تو را هم مانند ما گرفتار كند. با او سخن نگو و سخني از او نشنو. بقدري اين زمزمه ها و وسوسه هاي شيطاني را در گوش طفيل خواندند، تا او تصميم گرفت كه هيچگونه رابطه اي با رهبر بزرگ اسلام نداشته باشد و حتي براي اينكه صداي او را ـ بطور تصادفي هم نشنود، در گوش خود پنبه زد. بامدادان به مسجد الحرام رفت، پيامبر مشغول نماز بود. علي رغم همه توصيه ها و پنبه در گوش كردن ها، كنجكاو شد و برخي از سخنان پيامبر خدا را شنيد و تحت تأثير قرار گرفت. با خود گفت: من مردي شاعر و عاقل و دانايم زشتي و زيبايي كلام را تشخيص مي دهم، چرا سخن او را استماع نكنم و خود به داوري ننشينم؟! من وظيفه دارم كه با عقل و آگاهي خود، درباره سخنش داوري كنم. اگر خوب است، بپذيرم و اگر بداست، رد كنم. پيامبر خدا نمازش را تمام كرد و رهسپار خانه شد، طفيل نيز او را دنبال كرد و به خانه پيامبر آمد و آنچه ميان او و قريش گذشته بود، نقل كرد. آنگاه تقاضا نمود كه رهبر اسلام درباره خود سخن بگويد. پيامبر خدا اسلام را بر او عرضه كرد و آيات قرآن را برايش خواند. طفيل مي گويد: به خدا هرگز سخني بهتر از آن نشنيده بودم، از اينرو اسلام آوردم و به حق شهادت دادم. او درميان قوم خود نفوذ كلام داشت. از حضرتش تقاضا كرد كه برايش آيتي قرار دهد، تا بتواند آنها را به اسلام فرابخواند. اين تقاضاي او برآورده شد، آيت الهي او نوري بود كه از پيشاني يا تازيانه اش ساطع مي شد. در نخستين لحظاتي كه سفرش به پايان رسيده و به خانه خود رسيده بود، پدرش به ديدارش آمد. اما او پدر را مخاطب قرار داد و گفت: ديگر ميان من و تو رابطه اي نيست; يعني من فردي مسلمانم و تو فردي مشركي. آن رشته مستحكمي كه مي تواند دو انسان را به يكديگر پيوند دهد، پيوند جسمي و خويشاوندي نسبي و رابطه سببي و خاك و زبان و مليت نيست.
اي بسا دو ترك چون بيگانگان
پس زبان بي زباني خوشتر است
همدلي از همزباني خوشتر است
اي بسا هندو و ترك همزبان
همدلي از همزباني خوشتر است
همدلي از همزباني خوشتر است
يا ذالكفين لست من عبادكا
ميلاد نا اقدم من ميلادكا
ميلاد نا اقدم من ميلادكا
ميلاد نا اقدم من ميلادكا