1 ـ مطّلب بن عبد مناف در حجر اسماعيل - حجر اسماعیل در بستر تاریخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حجر اسماعیل در بستر تاریخ - نسخه متنی

محمدامین پورامینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 ـ مطّلب بن عبد مناف در حجر اسماعيل

مطلب بن عبدمناف عموي عبدالمطلب جدّ بزرگوار پيامبر اسلام ـ ص ـ و برادر هاشم (پدر عبدالمطلب) است.نام عبدالمطلب «شيبه» بوده و وجه نامگذاري وي را اينگونه آورده اند كه: چون به هنگام ولادت مقداري موي سفيد برسر داشته، نام او را شيبه نهادند31 مادر عبدالمطلب زني از اشراف مدينه بنام «سلمي» دختر عمرو بن زيد بن لبيد بن خداش بن عامر بن غانم بن عدي بن النجار مي باشد.برخي از تاريخ نويسان همچون ابن سعد در طبقات، و ابن هشام در سيره، ويعقوبي در تاريخ خود آورده اند كه هاشم بن عبد مناف هنگامي كه در يك سفر تجاري به مدينه آمده بود با سلمي ازدواج كرد، ثمره اين ازدواج فرزندي شد كه نام او را شيبه گذاردند.ابن هشام مي نويسد كه هاشم فرزند خود را نزد همسرش در مدينه گذارد32، ولي يعقوبي مي نگارد: هنگامي كه هاشم قصد خروج به سوي شام را داشت، همسرش سلمي و فرزندش عبدالمطّلب را به مدينه برد، تا در طي مدت سفر در نزد پدر و خويشانش بسر برد33. هاشم در اين سفر در غزه بيمار شد، و سرانجام همانجا وفات يافت، و در آن ديار دفن گرديد34.پس از فوت هاشم فرزند او شيبه در نزد مادر خود در مدينه باقي ماند، تا آنگاه كه به سن بلوغ رسيد. آثار بزرگي و نجابت در رفتار و كردار او نمايان بود.يعقوبي مي نويسد: عده اي از نوجوانان مدينه مشغول مسابقه تيراندازي بودند و مردي از قبيله تهامه كه صحنه را تحت نظر گرفته بود، نوجواني را در ميان ايشان ديد كه در تيراندازي بسيار ماهر است و تيرهايش به خطا نمي رود و به هنگام برخورد تير به هدف، مي گفت: منم فرزند هاشم، منم پور سيّد بطحاء! مرد تهامه اي كه از قدرت و توانايي و برجستگي و سخن شيواي اين نوجوان به وجد و شعف آمده بود، سراغ وي رفته و گفت: پسر! تو كيستي؟ نوجوان گفت: منم شيبه، فرزند هاشم، فرزند عبد مناف35 او وقتي از حسب و نسب جوان مطلع شد به او گفت: خداوند در وجود تو بركت قرار دهد، و مانند تو را در بين ما بيفزايد.36 مجلسي آن مرد را از بني حارث بن عبد مناف دانسته است.ابن سعد نام او را «ثابت بن منذر بن حرام» پدر حسان بن ثابت (شاعر معروف) معرفي مي كند.37طبق نقل يعقوبي، آن مرد به مكه آمده، بي درنگ سراغ «مطلب بن عبدمناف» كه داخل حجر اسماعيل نشسته بود رفت و تمام آنچه را كه در مدينه ديده بود نقل نمود. مطّلب گفت: بخدا سوگند كه از او غافل شدم، به خانه خود بازنخواهم گشت تا آنگاه كه وي را به مكه باز آورم، و از همان جا به سمت مدينه حركت كرد، و توانست كه فرزند برادر خويش را با عزّت هر چه تمامتر به مكه آورد.38ابن هشام مي نويسد: هنگام ورود به مكه، مطّلب سوار بر شتر بود، و فرزند برادر در پشت سر او قرار داشت. قريش كه از ماجرا بي خبر بودند، وقتي كه صحنه را ديدند فكر كردند كه مطلب بنده اي را خريداري كرده است، لذا گفتند: «عبدٌ، المطلبُ ابتاعه»; «اين جوان بنده اي است كه مطلب او را خريده است.»در اين هنگام مطلب فرياد برآورد: واي بر شما، همانا كه او فرزند برادرم هاشم است، من او را از مدينه به اينجا آورده ام. و براي همين است كه فرزند هاشم به «عبدالمطلب» شهرت يافت39.

/ 10