3 ـ ابو طالب در حجر اسماعيل - حجر اسماعیل در بستر تاریخ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حجر اسماعیل در بستر تاریخ - نسخه متنی

محمدامین پورامینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 ـ ابو طالب در حجر اسماعيل

ابوطالب از چهره هاي درخشان و همچون فرزندش (علي ـ ع ـ) مظلوم تاريخ است. او به هنگام تنهايي و بي كسي پيامبر اسلام ـ ص ـ يار و مدافع او و آيين وي بود، و سيل تهمت ها و دشنام ها را از آن روز تا به امروز تحمّل كرده است.فخار بن معد الموسوي به اسنادش از ابو بصير به نقل از حضرت امام باقر ـ ع ـ آورده است كه «ابو طالب در حال اسلام و ايمان از دنيا رفت، و سروده او در ديوان شعرش دلالت بر ايمان وي دارد. همچنين سرپرستي و سپس ياري او از پيامبر و ابراز محبت نسبت به او و دشمني با دشمنان و دوستي با دوستدارانش، وتصديق و اقرار به آنچه كه از جانب خدايش بصورت وحي بر او نازل شد، و فرمان به اسلام آوردن دو فرزندش علي وجعفر و ايمان آوردن ايشان به آنچه كه وي مردم را بدان فرا مي خواند، و اقرار به اين كه او بهترين مردم است و مردم را به حق و راه و روش مستقيم فرا مي خواند، و اين كه او پيامبر از جانب پروردگار جهانيان است و... همه، دلالت بركمال ايمان ابوطالب دارند45.اين شخصيت ارزنده خاطراتي جالب و تكان دهنده در رابطه با دفاع از پيامبر ـ ص ـ از خود بيادگار گذاشته است كه به چند مورد آن در رابطه با محور بحث ـ حجر اسماعيل ـ اشاره مي شود:الف) حضور ابوطالب با پيامبر ـ ص ـ در حجر اسماعيلعده اي از قريش به منظور انجام پرسش و آزمايش پيامبر به نزد ايشان در حجر اسماعيل آمدند، در حالي كه ابوطالب در كنار پبامبر بود. از آنجا كه محور اين قضيه پيامبر اسلام ـ ص ـ است ما آن را در جاي خود تحت عنوان «پيامبر اسلام در حجر اسماعيل» خواهيم آورد.ب) رؤياهاي صادق ابوطالب در حجر اسماعيلابن شهر اشوب به نقل از كتاب «مولد اميرالمؤمنين» از ابن بابويه آورده است كه: ابوطالب در حجر به خواب رفته بود، در عالم رؤيا مي بيند كه دري از آسمان به روي او گشوده شد و از آن نوري نازل گرديد و وجود او را فرا گرفت. ابوطالب از خواب بيدار شده و جهت تعبير آن، نزد راهب جحفه رفت، و آنچه را كه ديده بود بازگو نمود، راهب پس از شنيدن آن، اين اشعار را گفت:




  • ابشر اباطالب عن قليل
    يال قريش فاسمعوا تأويلي
    هذان نوران علي سبيل



  • بالولد الحلاحل النبيل
    هذان نوران علي سبيل
    هذان نوران علي سبيل




كمثل موسي و اخيه السؤل

مضمون اين ابيات تعبير. خواب ابوطالب است كه به وي بشارت ولادت فرزندي آقا، شجاع و ياري فداكار براي پيامبر آخر الزمان ـ ص ـ مي دهد.ابوطالب به سوي كعبه بازگشت، و در حالي كه به طواف مشغول شده بود، اين اشعار را گفت:




  • اطوف للإله حول البيت
    بأن تريني السبط قبل الموت
    منصلتا بقتل اهل الجبت
    وكلّ من دان بيوم السبت



  • أدعوك بالرغبة محيي الميت
    اغر نوراً يا عظيم الصوت
    وكلّ من دان بيوم السبت
    وكلّ من دان بيوم السبت



آنگاه به حجر آمد و باز در آن آرميد، در عالم خواب مشاهده كرد كه لباسي از ياقوت و پيراهني بسيار زيبا بر تن كرده است و در آن حال كسي به وي مي گويد: ابوطالب!، چشم هايت روشن باد، و دست هايت پيروز، و ديدارت نيكو. فرزندي ارجمند و بسيار برومند به تو عنايت شده است، گرچه حسودان را ناخوش آيد.ابوطالب كه به وجد وشعف آمده بود و از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد از خواب بيدار شده و به طواف كعبه پرداخت، در حالي كه مي گفت:




  • أدعوك ربّ البيت والطواف
    تعينني بالمنن اللطاف
    دعاء عبد بالذنوب واف



  • والولد المحبوّ بالعفاف
    دعاء عبد بالذنوب واف
    دعاء عبد بالذنوب واف




و سيد السادات و الأشراف

مضمون اين اشعار درباره اين لطف و عنايت ويژه اي است كه از ناحيه ايزد متعال شامل حال ابوطالب شده است و مناجات آن بزرگوار با خداوند متعال و درخواست استمرار اين عنايات و اعتراف به بندگي است.ابوطالب باز به حجر آمد، اين بار عبدمناف را در خواب ديد كه به او گفت: چرا با دختر اسد ازدواج نمي كني؟ابو طالب پس از اين رؤيا به خواستگاري فاطمه بنت اسد رفت، و سرانجام اين ازدواج با بركت صورت گرفت، آنگاه به طواف بيت آمد و اشعاري را سرود كه در آغاز آن چنين آمده است:




  • قد صدقت رؤياك بالتعبير
    أدعوك ربّ البيت و النذور
    فاعطني يا خالقي سروري
    يكون للمعبوث كالوزير
    قد طلعا من هاشم البدور
    في فلك عال علي البحور...



  • ولست بالمرتاب في الأمور
    دعاء عبد مخلص فقير
    بالولد الحلاحل المذكور
    يا لهما يا لهما من نور
    في فلك عال علي البحور...
    في فلك عال علي البحور...



مضمون اين اشعار اين است كه

«تعبير خواب مطابق با واقع شد، و من هيچ شكي در اين مطلب ندارم، اي خداي كعبه و تعهّد، من از تو مي خواهم خواسته بنده اي خالص و فقير ، كه به من آن فرزند شجاع موعود را عنايت كني، تا اين كه براي پيامبري كه خواهد آمد يار و ياور باشد...46».ديري نيانجاميد كه علي وليد كعبه شد، و رابطه علي با كعبه شگفت آفرين است; بشارت ولادتش در جوار كعبه ، ولادتش در درون كعبه، و سرانجام خود بت شكن كعبه و در نهايت شهادتش در مسجد و رو به سمت كعبه.ج) احتجاج ابوطالب با مشركين در حجر اسماعيلعلامه مجلسي ـ ره ـ به نقل از خرائج راوندي مي نويسد: بني هاشم حدود سه سال در شعب ابوطالب، زندگاني بسيار سخت و توأم با رنج و گرسنگي سپري كردند كه در آن مدت، ابوطالب و خديجه تمام اموالشان را خرج كردند.روزي پيامبر خدا ـ ص ـ به ابوطالب خبر مهمّي را مي رساند كه با اراده الهي صحيفه مشركين توسط موريانه خورده شده است، و از آن چيزي بجز اسم «الله» باقي نمانده است. پس از اين خبر، تمامي بني هاشم از شعب بيرون آمدند. قريشيان گفتند كه فشار گرسنگي آنان را مجبور ساخت كه از شعب بيرون آيند.بزرگان قريش براي بررسي ماجرا در حجر اسماعيل گردهم آمدند، ابوطالب در جلسه حاضر بود، آنان رو به ابوطالب كرده، گفتند: الآن وقت آن فرا رسيده است كه قضيه خويشاوندانت را فيصله دهي (كنايه از اين كه الآن دوران ضعف آنان فرا رسيده و بايد از ادعاي خود در مورد رسالت پيامبر ـ ص ـ و اعلان دين جديد و مبارزه با بتان، دست بردارند وبايد ابوطالب در اين جريان پا در مياني كند).ابوطالب گفت: خبري براي شما دارم، برخيزيد و صحيفه خودتان را به نزد من بياوريد، اميد است كه بواسطه آن بين ما و شما مصالحه اي صورت پذيرد.مشركين اين پيشنهاد را پذيرفتند، صحيفه قبلا در كعبه بود، و بخاطر ترس از دستبرد مكان آن را تغيير داده و در نزد «ام ابي جهل» قرار داده بودند، آنان كساني را براي آوردن صحيفه به نزد وي فرستادند، و ايشان صحيفه را در حالي كه مهرهاي قريش بر آن زده شده بود و باصطلاح مهر و موم شده بود، آورده و در مقابل آنان قرار داد.ابو طالب گفت: شما در مورد اين صحيفه حرفي نداريد؟گفتند خير.

ابوطالب گفت: پسر برادرم به من خبر داده است ـ و او هيچ گاه خلاف واقع سخن نمي گويد ـ كه خداوند به موريانه مأموريت داده است كه اين صحيفه را بخورد، و موريانه آن را خورده است، و از آن جز نام «الله» چيزي باقي نمانده است، (ما اين صحيفه را مي گشاييم) اگر مطلب چنان باشد شما ديگر دست از ظلم و تعدّي نسبت به ما برداريد و گرنه ما او را به شما وا مي گذاريم.مشركين وقتي كه اين پيشنهاد را شنيدند استقبال كرده و يكصدا فرياد برآوردند اي ابوطالب، انصاف بخرج دادي.صحيفه را باز كردند، آنان با ناباوري تمام، آن را همانگونه يافتند كه رسول خدا ـ ص ـ خبر داده بود. در اين هنگام مسلمانان يكصدا تكبير گفتند، و رنگ چهره مشركين از غم و اندوه بكلّي عوض شد47.

/ 10