حكومت ولايى از ديدگاه امام على عليه السلام - حکومت ولایی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت ولایی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصلنامه كلام اسلامى_شماره 36

حكومت ولايى از ديدگاه امام على عليه السلام

على ربانى گلپايگانى

حكومت ولايى، حكومتى است مبتنى بر اصل ولايت الهى. ولايت‏با دانش، حكمت و محبت همراه است، و حكومت ولايى از چنين ويژگى‏هايى برخوردار است. چنين حكومتى در اصل به خداوند اختصاص دارد كه آفريدگار و پروردگار انسان و جهان است. اما از آنجا كه حكمرانى، ملازم با صفاتى چون جسمانيت و بشر بودن است كه بر خداوند محال است، حكومت ولايى توسط انسانهايى كه خداوند برگزيده است تحقق مى‏پذيرد. پيامبران الهى مظاهر و مصاديق حكمرانان ولايى بوده‏اند، اوصياى پيامبران و ائمه‏ى اهل بيت عليهم السلام نيز چنين مقامى را داشته‏اند. امام على عليه السلام خود از نمونه‏هاى برجسته‏ى حاكمان ولايى و الهى است. آن حضرت درباره‏ى ضرورت حكومت، حقوق و وظايف حكومت، صفات و شايستگى‏هاى حكمرانان، آداب و روش حكومت دارى و مسايلى ديگر در اين باره مطالب مهم و ارزنده‏اى را بيان داشته است، كه در اين نوشتار كوتاه گزيده‏هايى از آنها را به بحث مى‏گذاريم.

ضرورت حكومت

نياز جامعه بشرى، به نظم اجتماعى و دستگاه حكومت و مديريت، از مسايل بديهى و مسلم نزد محققان و متفكران است. گزارش‏هاى تاريخى و تحقيقات جامعه شناختى و مردم شناختى، و نيز شواهد باستان شناسى، همگى گوياى اين واقعيت‏اند كه جوامع بشرى هيچ‏گاه، از نهاد حكومت و دستگاه رهبرى و مديريت‏سياسى و اجتماعى جدا نبوده است، هر چند، شكل و شيوه‏ى حكومت و رهبرى‏ها متفاوت بوده است. تبيين فلسفى اين نياز اجتماعى اين است كه زندگى اجتماعى به وجود قانونى نيازمند است كه حدود وظايف و حقوق اجتماعى افراد را تعيين كند، و از طرفى، قانون بدون پشتوانه اجرايى كارايى لازم را نخواهد داشت، چرا كه قانون شكنان به سادگى مى‏توانند از اجراى آن خوددارى كنند، از اين رو لازم است فرد يا گروهى بر اجراى قانون نظارت كرده و با به كارگيرى تدابير و ابزارهاى لازم، زمينه‏ى اجراى آن را فراهم آورند; و اين همان حكومت و رهبرى جامعه است كه در طول تاريخ بشر با اشكال ساده و پيچيده در جوامع بشرى معمول بوده است.

در سخنان امام على عليه السلام بر ضرورت حكومت تاكيد شده است، تا آنجا كه اگر زمامدار صالح و نيكوكار يافت نشود، و امر جامعه داير مدار اين باشد كه يا زمامدارى ناصالح عهده‏دار تدبير نظام حكومتى جامعه گردد، يا نظام سياسى بر جامعه حكمفرما نباشد و جامعه به دست هرج و مرج سپرده شود، فرض نخست رجحان دارد; چنان كه فرموده است: «لابد للناس من امير بر او فاجر» [1] : «مردم را از رهبر و پيشوا گريزى نيست، حال آن رهبر يا نيكوكار و خيرخواه است ، و يا ستمكار و نابكار.

امام على عليه السلام سخنان ياد شده را در پاسخ خوارج نهروان بيان كردند كه حكميت را بر خلاف قانون الهى مى‏پنداشتند. آنان در اين پندار نادرست‏به قرآن كريم استدلال مى‏كردند كه فرموده است: «لا حكم الا لله‏» : جز حكم خداوند حكمى مشروعيت ندارد.

از ديدگاه امام عليه السلام خوارج در اين استدلال گرفتار مغالطه شده بودند، چرا كه آنچه به خداوند اختصاص دارد، حكم به معناى قانونگذارى و تعيين معيارها و ضوابط حاكم بر زندگى انسان است، نه حكم به معناى رهبرى جامعه بر اساس برنامه‏ريزى‏هاى خاص و موردى متناسب با نيازهاى جامعه و با در نظر گرفتن معيارها و ضوابط الهى; چنان كه فرمود: «نعم، لا حكم الا لله ولكن هؤلاء يقولون لا امرة الا لله‏» : «آرى حكم مخصوص خداوند است ، ولى اين گروه (خوارج) مى‏گويند، فرمانروايى جز براى خدا روا نيست، در حالى كه مردم را از داشتن فرمانروا گريزى نيست‏»[2]) .

ضرورت وجود قانون، حكومت و رهبرى در جامعه‏ى بشرى عموما و در جامعه‏ى اسلامى خصوصا يكى از اصول مسلم در فلسفه و كلام اسلامى است، آنان بر اين اساس بر وجوب نبوت و امامت استدلال كرده‏اند. ابن سينا (متوفاى 427ه) درباره‏ى وجوب نبوت گفته است: «از آنجا كه انسان به تنهايى نمى‏تواند زندگى كند، بلكه به مشاركت و تعاون در امور زندگى نياز دارد، لازم است‏براى حفظ نظام اجتماعى قانونى وجود داشته باشد كه توسط قانونگذارى كه بر ديگران برترى دارد و آنان اطاعت از او را بر خود لازم مى‏دانند، تدوين شده باشد، چنين قانونگذار كسى است كه از جانب خداوند برگزيده شده است‏» . [3]سيد مرتضى (متوفاى‏436ه) درباره‏ى وجوب رهبر و زمامدار در جامعه‏ى بشرى گفته است: «هر عاقلى كه با مردم معاشرت داشته و با خلق و خوى مردم آشنايى دارد مى‏داند كه هرگاه در جامعه رهبرى مدبر و با كفايت وجود داشته باشد، ظلم و فساد از جامعه رخت‏برمى‏بندد، و يا به حداقل ممكن تقليل مى‏يابد، و شرايط زندگى عادلانه براى مردم فراهم‏تر مى‏گردد، و هرگاه چنين رهبر و زمامدارى وجود نداشته باشد، ظلم و تباهى جامعه را فرا مى‏گيرد، يا شرايط زمينه‏ى تحقق آن فراهم‏تر مى‏باشد. بر اين اساس، رهبرى و زمامدارى در جامعه بشرى از مصاديق قاعده لطف است، و هر كس اين مطلب بديهى را انكار كند، شايستگى مناظره را ندارد» وى، آنگاه به مخالفت‏خوارج با وجود حكومت و فرمانروايى اشاره كرده و يادآور شده است: «آنان نيز در عمل هيچگاه، بدون رهبر و زمامدار [4]مخالفان حكومت را آنارشيست (Anarshist ) (گويند. طبق فلسفه آنارشيسم هر قدرت سياسى متمركز بدون استثنا به ظلم و ستمگرى در جامعه منجر مى‏گردد، لذا حكومت و دولت لازم نيست، بلكه مردم، خود مى‏توانند باتشكيل دسته‏هاى همكارى، نظم را در زندگى حاكم سازند. آنان حكومت را مايه‏ى پايمال شدن شخصيت افراد جامعه انگاشته‏اند. آنارشيسم در طول تاريخ طرفدارانى داشته است. از طرفداران آن در عصر جديد پير ژوزف پرودون فرانسوى [5](اوايل قرن نوزدهم ميلادى) است كه به پدر مسلك آنارشيسم معروف است و از فعالان جنبش سوسياليستى پاريسى (1848) بود. [6]با تامل در دعاوى و دلايل آنارشيست‏ها به دست مى‏آيد كه آنان در حقيقت‏با شكل استبدادى حكومت‏ها مخالف بوده‏اند.

حاصل آن كه از ديدگاه امام على عليه السلام حكومت و رهبرى يكى از نيازهاى اجتماعى بشر است‏به گونه‏اى كه عملا از آن گريز و گزيرى نيست. آنچه مهم است اين است كه افراد جامعه بكوشند تا از حكومت و رهبرى صالح بهره‏مند گردند، كه مقتضاى عقل و وحى نيز همين است. حال اگر به عللى جامعه از وجود حكومت و رهبرى صالح محروم گرديد، ضرورت وجود نظم و قاعده‏ى سياسى در جامعه به قوت خود باقى است، و در مقايسه ميان حكومت ناصالح و عدم حكومت فرض نخست رجحان دارد، و نسبت ميان آن دو از قبيل نسبت ميان فاسد و افسد است، و به حكم عقل و وحى بايد فاسد را بر افسد مقدم داشت، چرا كه نبودن حكومت و نظم سياسى در جامعه به هرج و مرج و آشوب مى‏انجامد و مفاسد آن به مراتب بيشتر از مفاسدى است كه بر حكومت ناصالح مترتب مى‏گردد، چنان كه از آن حضرت روايت‏شده كه فرموده است:

«اسد حطوم خير من سلطان ظلوم، و سلطان ظلوم خير من فتن تدوم‏» : [7]«شير درنده از فرمانرواى ستمكار بهتر است، و فرمانرواى ستمكار از فتنه‏ها و آشوب‏هاى پى در پى بهتر است‏» .

/ 7