بيعت و اطاعت - حکومت ولایی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت ولایی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيعت و اطاعت

مشروعيت‏حكومت چنان كه گذشت، تابشى از اراده و خواست‏خداوند است. رهبرى جامعه، برگزيده‏ى خداوند است، و گزينش الهى بر اساس علم وحكمت استوار است، او جز صالحان را به رهبرى و زمامدارى مردم بر نمى‏گزيند، بلكه انتخاب الهى، بر پايه‏ى اصلح استوار است; چرا كه فعل تكوينى و تشريعى الهى احسن و اصلح است. آن كس را كه خداوند به رهبرى جامعه برمى‏گزيند، در حقيقت تكليف ومسؤوليت ويژه‏اى را متوجه او مى‏سازد. ايفاى وظايف امامت و رهبرى از مسؤوليت‏هاى سنگين و تكاليف مهم الهى است. رهبر و پيشواى الهى در وظايف و تكاليف دينى با ديگر مؤمنان شريك است. علاوه بر آن، وظيفه‏ى رهبرى را نيز بر عهده دارد. وظايف مربوط به رهبرى را به دو گونه‏ى تبليغى و تدبيرى مى‏توان تقسيم كرد. او بايد دين را تبيين و تبليغ كند، و هم بايد به تدبير امور مسلمانان قيام كند، يعنى حكومت تاسيس نمايد و با به كارگيرى تدابير لازم جامعه را رهبرى كند. رسالت تبيين و تبليغ دينى را بدون حمايت و پشتيبانى مردم نيز مى‏تواند انجام دهد، هر چند شكل ايده‏آل آن نيز در گرو حمايت و پشتيبانى مردمى است، ولى بدون آن نيز مى‏تواند تا حدى به اين وظيفه جامه عمل بپوشاند. ولى مسؤوليت تدبير و رهبرى سياسى جامعه كه به نهاد حكومت و اقتدار سياسى وابسته است‏بدون حمايت و پشتيبانى مردم امكان پذير نيست، اين جاست كه مساله بيعت مردم با رهبرى و لزوم اطاعت امت از امام پيش مى‏آيد.

بيعت‏يعنى اعلان وفادارى مردم با رهبرى الهى، و اطاعت و فرمانبردارى از رهنمودهاى او كه بر پايه‏ى علم، حكمت و مصلحت استوار است، اطاعت امت از امام در حقيقت اطاعت انسان از خداوند است، زيرا فرض بر آن است كه خداوند او را به امامت و رهبرى مردم برگزيده است، ولايت رهبر الهى (پيامبر يا امام) در طول ولايت‏خداوند و تبلور بشرى آن است.

قرآن كريم ولايت‏بر بشر را مخصوص خدا، پيامبر و برخى از مؤمنان دانسته، و مى‏فرمايد:

«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة ويؤتون الزكوة و هم راكعون‏» . [22]«فقط ولى شما خدا و پيامبر او و آن دسته از مؤمنان‏اند كه نماز مى‏خوانند و در حال ركوع زكات مى‏دهند (انفاق مى‏كنند)» . به گواهى روايات فراوانى مقصود از «الذين آمنوا» در اين آيه على عليه السلام است . و به كار بردن تعبير جمع درباره‏ى يك فرد در زبان عربى و زبانهاى ديگر رايج است. هدف از اين كاربرد مى‏تواند تكريم و تعظيم و يا اهداف ديگر باشد.

طبق اين آيه و آيات و روايات ديگر، اميرالمؤمنين عليه السلام ولى امر و رهبر جامعه اسلامى پس از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم است، به حكم عقل و وحى اطاعت از خدا و رهبرى كه از سوى خداوند برگزيده شده است لازم است، چنان كه قرآن كريم فرموده است:

«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم...» . ([23]«اى مؤمنان از خدا، پيامبر و اولى الامر خود فرمانبردارى كنيد» .

بر اين اساس بيعت امت‏با رهبرى الهى، در حقيقت ايفاى وظيفه‏ى ايمانى و تكليف شرعى امت است، بيعت‏يك تكليف است نه يك انتخاب. بيعت‏به دو گونه مشروع و غير مشروع تقسيم مى‏شود، آنجا كه بيعت‏با رهبر غير الهى باشد نامشروع و حرام است، و آنجا كه با رهبر الهى باشد، مشروع و واجب است. آرى، انسان از اختيار تكوينى برخوردار است، و مى‏تواند حق را برگزيند و يا با آن مخالفت ورزد، ولى از نظر تشريعى در برابر حق مكلف و مسؤول است و حق تخلف از آن را ندارد. بنابراين بيعت در فرهنگ و جهان بينى اسلامى با آنچه در دنياى امروز به عنوان آزادى در انتخاب و حق راى مطرح است، تفاوت دارد. در دنياى امروز به لحاظ قانونى (تشريعى) كسى موظف به راى دادن نيست، و در راى دادن نيز مى‏تواند هر كس را بخواهد برگزيند، خواه گزينش او بر اساس معيارهاى عقلانى و دينى باشد يا بر اساس معيارهاى عاطفى و غريزى; ولى از ديدگاه اسلام، بيعت‏با رهبر الهى وظيفه همه‏ى مكلفان است، و جز او نيز نبايد با فرد ديگرى بيعت نمايند، در غير اين صورت از نظر تشريعى مرتكب گناه شده‏اند.بنابراين انتخابات كه در جوامع اسلامى مطرح است، و در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز به رسميت‏شناخته شده است از مقوله بيعت‏به معناى مصطلح آن نيست.

لزوم اطاعت از رهبرى كه رهبريش داراى مشروعيت است، يكى از اصول حكومت علوى به شمار مى‏رود، اين اصل از لوازم آشكار تشريع حكومت و رهبرى است، زيرا بدون آن، حكومت و رهبرى لغو خواهد بود. به همين دليل اصل مزبور به حكومت و رهبرى پيامبر يا امام معصوم اختصاص ندارد، بلكه حكومت و رهبرى آن كس كه برگزيده پيامبر يا امام معصوم باشد را نيز شامل مى‏گردد. امام على عليه السلام آنجا كه حقوق متقابل امام و امت و والى و رعيت را برشمرده است، يكى از حقوق امام و والى را حق اطاعت دانسته و فرموده است: «و اما حقى عليكم فالوفاء بالبيعة، والنصيحة في المشهد والمغيب، والاجابة حين ادعوكم، و الطاعة حين آمركم‏» [24] : «حق من بر شما اين است كه به بيعت‏خود وفادار بمانيد، و در پنهان و آشكار خيرخواه باشيد، دعوتم را اجابت و فرمانم را اطاعت كنيد» . آنگاه كه مالك اشتر را به ولايت و زمامدارى مصر برگزيد به آنان نامه نوشت و ضمن ستايش از شخصيت والاى مالك، از آنان خواست تا به سخن او گوش فرا داده و فرامين وى را در صورتى كه به حق فرمان دهد اطاعت كنند. [25]مقيد كردن لزوم اطاعت از فرامين مالك به مطابق بودن با حق بدان جهت است كه در حكومت علوى اصالت از آن حق است و اشخاص را بايد با مقياس حق سنجيد، نه بالعكس.

يكى از انتقادهاى شديد اميرالمؤمنين عليه السلام بر كسانى كه رهبرى او را پذيرفته بودند ولى در يارى او كوتاهى مى‏كردند اين بود كه چرا به عهد و ميثاق خويش عمل نكرده و از اطاعت وى سرپيچى مى‏كنند. امام نافرمانى آنان را يكى از علل شكست آنها از سپاهيان معاويه مى‏دانست، چنان كه اطاعت‏سپاهيان معاويه را از او از عوامل پيروزى آنان مى‏شناخت. سپاه معاويه در باطل از او پيروى مى‏كردند، و اصحاب امام عليه السلام در حق از اطاعت او سر برمى‏تافتند:

«واني و الله لاظن‏ان هؤلاء القوم سيدالون منكم باجتماعهم على باطلهم، و تفرقكم عن حقكم، وبمعصيتكم امامكم في الحق، و طاعتهم امامهم في الباطل...» . [26]«به خدا سوگند، بر اين باورم كه آنان به زودى بر شما غلبه مى‏كنند، به دليل اين‏كه در باطل خويش با يكديگر اتفاق دارند، و شما در حقتان با يكديگر اختلاف مى‏ورزيد، و امام خود را در باطل اطاعت مى‏كنند، و شما امام خويش را در حق نافرمانى مى‏كنيد» .

عبارتهاى ذيل نمونه‏هايى از انتقادهاى شديد امام على عليه السلام از نافرمانى اصحاب خويش است:

«منيت‏بمن لا يطيع اذا امرت‏» [27] : «گرفتار كسانى شده‏ام كه هرگاه فرمان دهم اطاعت نمى‏كنند» .

«ايها الفرقة التي اذا امرت لم تطع‏» [28] : «اى گروهى كه هرگاه فرمان دهم اطاعت نمى‏كنيد» .

«فلا تسمعون لى قولا ول ا تطيعون لى امرا» [29] : «نه به سخنم گوش مى‏دهيد و نه فرمانم را اطاعت مى‏كنيد» .

«ولكن لا راى لمن لا يطاع‏» : كسى كه از وى اطاعت نشود رايى ندارد (رايش نافذ و تدبيرش كارساز نيست) : امام عليه السلام اين سخن را در پاسخ كسانى گفته است كه به شجاعت امام معترف بودند ولى منكر دانايى او در اداره‏ى جنگ بودند. آن حضرت در پاسخ سابقه جنگ آوريهاى خود را خاطر نشان كرده است كه قبل از بيست‏سالگى در ميدانهاى جنگ حضور داشته، و اكنون از شصت‏سالگى گذشته‏ام، ولى چه مى‏توان كرد كه در اثر نافرمانى يارانش، راى و تدبير او كارساز نيست.

/ 7