گفتارى از ابن ابى الحديد - حکومت ولایی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکومت ولایی از دیدگاه امام علی (علیه السلام) - نسخه متنی

علی ربانی گلپایگانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتارى از ابن ابى الحديد

ابن ابى الحديد معتزلى در شرح كلام پيشين امام (خطبه 172) گفته است: اين مضمون كه خلافت و امامت‏حق ويژه اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است در اخبار متواترى كه از امام عليه السلام نقل شده وارد شده است، آنگاه موارد ذيل را يادآور شده است:

1. «ما زلت مظلوما منذ قبض رسول الله حتى يوم الناس هذا»[13]: «از روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت تا امروز (روز بيعت‏با آن حضرت) مظلوم بوده‏ام‏» .

2. «اللهم اخر قريشا فانهم منعتنى حقى و غصبتنى امرى‏»[14]: «خدايا قريش را از رحمت‏خود دور گردان، زيرا آنان مانع حقم شدند و امر امامت مرا غصب كردند» .

3. «فجزى قريشا عنى الجوازى فانهم ظلمونى حقى واغتصبونى سلطان ابن امى‏» [15] : «خداوند قريش را از جانب من مجازات كند زيرا نسبت‏به حق من ستم روا داشتند، و فرمانروايى برادرم (رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) را از من غصب كردند» .

4. امام عليه السلام فرياد مظلوميت فردى را شنيد، به اوگفت‏بيا با هم تظلم كنيم، زيرا من نيز پيوسته مظلوم بوده‏ام.

5.درباره‏ى ابوبكر گفته است: «وانه ليعلم ان محلى منها محل‏القطب من الرحى‏»[16]: «او (ابوبكر) مى‏داند كه جايگاه من نسبت‏به خلافت و امامت، جايگاه مركز و محورى است كه آسياب بر گرد آن مى‏چرخد» .

6. «ارى تراثى نهبا»[17]: «مى بينم كه ميراثم تاراج مى‏شود» .

7. «اصغيا بانائنا وحملا الناس على رقابنا» : «آن دو (خليفه‏ى اول و دوم) ظرف ما را كج كردند، و مردم را بر ما مسلط نمودند» .

8. «ان لنا حقا ان نعطه ناخذه وان نمنعه نركب اعجاز الابل وان طال السرى‏»[18]: «ما را حقى است كه اگر به ما داده شود آن را خواهيم گرفت، در غير اين صورت ترك شتر سوار خواهيم شد، هر چند سفر طولانى باشد» (كنايه از اين كه اگر زمام رهبرى و حكومت كه حق ماست دست ما نباشد، دست زدن به زور و قهر را مصلحت نمى‏دانيم و با آنان كه زمام امر را به دست گرفته‏اند مماشات و مدارا خواهيم كرد) .

9. «ما زلت مستاثرا على مذعوفا عما استحقه و استوجبه‏» : «پيوسته ديگران بر من برگزيده شدند، و از آنچه مستحق و مستوجب آن بودم، منع گرديدم‏» .

ابن ابى الحديد، پس از نقل موارد ياد شده گفته است: اصحاب ما (علماى معتزله) در توجيه اين موارد گفته‏اند: مقصود ادعاى افضليت و سزاوارتر بودن او نسبت‏به ساير صحابه در امر خلافت و امامت است، نه استحقاق آن به دليل وجود نص بر امامت او، زيرا وجه اخير مستلزم نسبت دادن كفر و فسق به بزرگان مهاجرين و انصار است، ولى اماميه و زيديه معناى ظاهرى اين سخنان را برگزيده‏اند. اگر چه ظاهر اين گونه عبارتها بر چنان معنايى دلالت دارد، ولى با توجه به شواهد بايد از ظاهر آنها دست‏برداشت و همانند آيات متشابه آنها را تاويل كرد. [19]در نقد كلام ابن ابى الحديد يادآور مى‏شويم:

اولا: «نصوص مربوط به امامت امير المؤمنين عليه السلام از كتاب و سنت قابل انكار نيست، و توجيهات و تاويل‏هايى كه توسط علماى معتزله و ديگران گفته شده است، قانع كننده نيست.

ثانيا: احق و افضل بودن امام على عليه السلام به امر خلافت و رهبرى با نصوص كتاب و سنت منافات ندارد، زيرا احكام الهى تابع ملاكات حقيقى است، و ملاك آن نصوص، همانا احق و افضل بودن اميرالمؤمنين عليه السلام به رهبرى حكومت است، لذا اگر سؤال شود چرا خداوند او را به جانشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و رهبرى امت اسلامى برگزيده است، پاسخ اين است كه او شايسته‏ترين فرد براى چنين مقام و مسؤوليتى بوده است.

ثالثا: قياس اخبار ياد شده به متشابهات قرآن مع الفارق است، زيرا معناى ظاهرى متشابهات درباره‏ى خداوند محال است، زيرا مستلزم تجسيم و تشبيه خواهد بود. ولى معناى ظاهرى اخبار ياد شده مستلزم محال نيست، زيرا صحابه‏ى پيامبر از مقام صمت‏برخوردار نبودند، تا احتمال خطا و گناه درباره‏ى آنان منتفى باشد. از طرفى برخى از آنان بر اين عقيده بودند كه دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مساله حكومت و نظاير آن، از جمله احكام تعبدى نيست، و ديگران درباره‏ى اين گونه احكام حق اظهار نظر و احيانا مخالفت دارند» . [20]امام على عليه السلام با اينكه خود را شايسته‏ترين فرد براى رهبرى و حكومت مى‏دانست، و عقل و وحى بر حقانيت او گواهى مى‏داد، ولى او به چيزى جز مصلحت اسلام و مسلمين نمى‏انديشيد، اگر از قانيت‏خود و غصب شدن حق او توسط ديگران، دردمندانه سخن مى‏گفت، از خيرخواهى و مصلحت انديشى او سرچشمه مى‏گرفت، با اين حال، هيچگاه براى احقاق حق خود به زور و اعمال قهر و غلبه متوسل نشد، حكومت از ديدگاه او وسيله‏اى بيش نبود كه مى‏بايست در راه خدمت‏به جامعه اسلامى و پاسدارى از اسلام به كار گرفته شود. شرايط سياسى اجتماعى دنياى اسلام در آن زمان چنان بود كه بيش از هر چيز به يكپارچگى صفوف مسلمين و همكارى و همدلى نياز داشت. و امام على عليه السلام كه خيرانديش‏ترين افراد امت اسلامى بود، و از شرايط زمان به خوبى آگاه بود، در عين اينكه هر انحرافى را كه در مسير رهبرى امت رخ داده بود گوشزد مى‏كرد، و از آنان كه چنان انحرافى را سبب شده بودند به شدت انتقاد مى‏كرد، اما بيش از هر چيز به مصلحت اسلام و مسلمين مى‏انديشيد، و حكيمانه و صبورانه همه ناگواريهايى را كه بر وى واقع مى‏شد تحمل مى‏كرد، و آنجا كه به حضور او در حفظ كيان اسلام و تامين مصالح جهان اسلام نياز بود، از هيچ كوششى دريغ نمى‏ورزيد، آن حضرت خود در اين باره چنين فرموده است:

«لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى، ووالله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين و لم يكن فيها جور الا على خاصة‏» [21] : «شما مى‏دانيد كه من سزاوارترين افراد به خلافت و امامت مى‏باشم، و به خدا سوگند تا هنگامى كه سلامت و صلاح امور مسلمانان در گرو تسليم بودن من باشد، و بر كسى جز من ستم نشود، تسليم خواهم بود» .

/ 7