اوصاف حكومت كنندگان
صفات و شايستگىهاى زمامدار اسلامى و كارگزاران حكومت ولايى از ديگر بحثهاى مهمى است كه در بيانات امام على عليه السلام مورد توجه و تاكيد واقع شده است. در يكى از خطبههايى كه در اين باره سخن گفته است، كسانى را كه فاقد شايستگى براى رهبرى جامعه اسلامى و تولى امور حكومت مىباشند را به شرح ذيل باز گفته است. «لا ينبغي ان يكون الوالى على الفروج، و الدماء، و المغانم، و الاحكام و امامة المسلمين البخيل، فتكون في اموالهم نهمته، و لا الجاهل فيضلهم بجهله، ولاالجافي فيقطعهم بجفائه، و لا الخائف للدول فيتخذ قوما دون قوم، و لا المرتشى في الحكم فيذهب بالحقوق ويقف بها دون المقاطع، و لا المعطل للسنة فيهلك الامة» . [36] «سزاوار نيست كه والى بر ناموس، خون، ثروت، احكام دينى و پيشواى مسلمانان بخيل باشد تا به اموال آنان چشم طمع بدوزد، و نه نادان تا با جهل خويش آنان را گمراه سازد، و نه جفاكار و تندخوى تا رشتهى مهر محبتخود را از آنان بگسلد، و نه ستم پيشه در تقسيم اموال، تا كسانى را برگزيند و كسانى را محروم سازد، و رشوه گيرنده در قضاوت تا حقوق مردم را تباه سازد، و حدود الهى را اجرا نكند و نه تعطيل كنندهى سنت و شريعت تا امت را به هلاكت و نابودى سوق دهد» . در جاى ديگر در وصف كسى كه مىخواهد امر الهى را در جامعه برپا سازد چنين فرموده است: «لا يقيم امر الله سبحانه الا من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع» . [37]امر و قانون خدا را برپا نمىدارد مگر كسى كه اهل مدارا و چاپلوسى نيست، اظهار ذلت و خوارى نمىكند، و از مطامع اين و آن پيروى نمىنمايد. بديهى است فرمانروايى و ولايتبر جان، مال و ناموس مسلمانان با تملق گويى و اهل مجامله و مدارا بودن، احساس و اظهار ذلت و خوارى كردن، و پيروى مطامع شيطانى بودن سازگارى ندارد، بلكه نيازمند قاطعيت، صراحت، صداقت و عزت نفس است. آن كس كه مىخواهد عهدهدار امر خطير رهبرى جامعه اسلامى گردد، يا مقام و منصبى را در دستگاه حكومت اسلامى به دست گيرد، بايد بيش و پيش از ديگران به تعليم و تربيت نفس خود بپردازد، فضايل نفسانى را در خود احيا و پايدار سازد، و رذايل را از لوح ضمير خويش بزدايد، زيرا برخوردارى از قدرت و داشتن حق تصميمگيرى در امور ديگران لغزشگاهى است كه اگر تعليم و تربيت صحيح و لازم در كار نباشد، وسوسههاى نفس اماره و شيطانى انسان را به انحراف مىكشاند. اين كار براى كسانى كه مناصب و مسؤوليتهاى ارشادى و تربيتى دارند، ضرورت بيشترى دارد. امام على عليه السلام در اين باره فرموده است: «من نصب نفسه للناس اماما فليبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالاجلال من معلم الناس و مؤدبهم» . [38]«كسى كه خود را پيشواى مردم قرار مىدهد بايد قبل از تعليم ديگران خود را تعليم دهد، و قبل از آنكه با زبان خود به ادب ديگران همت گمارد، با روش خود آنان را ادب كنند، كسى كه معلم و ادب كننده نفس خويش است از كسى كه معلم و ادب كننده ديگران است، به ستايش و اجلال سزاوارتر است» . تقوا و پاكدامنى و اطاعت از فرامين الهى از مهمترين صفات حاكم اسلامى و كارگزاران او است. اميرالمؤمنين عليه السلام در آغاز عهدنامه خود به مالك اشتر، پس از اشاره به اصول وظايف و ماموريتهاى او، وى را به پرهيزگارى و پيروى از اوامر الهى دستور داده و فرموده است: «امره بتقوى الله وايثار طاعته، واتباع ما امر به في كتابه من فرائضه وسننه التي لا يسعد احد الا باتباعها، ولا يشقى الامع جحودها واضاعتها» . اميرالمؤمنين على عليه السلام در اين عهدنامه مالك را به پرهيزگارى و برگزيدن طاعت و فرمانبردارى خداوند امر نموده، و دستور داده است كه اوامر الهى را كه در كتابش (قرآن) آمده است پيروى كنند، اعم از واجبات و مستحبات، اوامرى كه جز با پيروى از آنها كسى به سعادت نخواهد رسيد، و جز با انكار و ضايع ساختن آنها كسى نگونبخت نخواهد شد. «وامره ان يكسر نفسه من الشهوات ويزعها عند الجمحات، فان النفس امارة بالسوء الاما رحم الله» . و او را دستور داده تا مقاومت نفس خود را از گرايش به شهوات درهم شكند، و از سركشى باز دارد، زيرا نفس بسيار به بدى فرمان مىدهد، مگر آنكه رحمت الهى مانع آن گردد. پرهيز از خودبينى و خوپسندى از ديگر صفات واليان و كارگزاران حكومتى است، داشتن مقام حكومتى و قرار گرفتن در جايگاه امر و نهى و عزل و نصب، زمينهساز قوت گرفتن خوى عجب و خودبينى در انسان است، عجب و خودبينى از اخلاق شيطان است كه اگر با آن مبارزه نشود به فساد و انحراف در عمل منتهى مىگردد. اگر احيانا چنين خوى ناپسندى در يكى از متوليان حكومت پديد آيد، بايد ناچيزى مقام خود را در برابر مقام و عظمت الهى در نظر آورد و از اين دام شيطانى رها گردد. «واذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهة او مخيلة، فانظر الى عظم ملك الله فوقك و قدرته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك...» . «هرگاه مقام و موقعيتى كه دارى در درون تو ابهتى ايجاد كرد و خيال برتر بينى در تو راه يافتبه بزرگى فرمانروايى خود كه برتر از توستبنگر، و قدرت او را بر آنچه تو توانايى ندارى مورد توجه قرار بده» . خوشنام بودن در بين مردم و نداشتن سوء سابقه، خصوصا شريك و همكار ستمگران نبودن، از ديگر ويژگىهايى است كه امام على عليه السلام آن را براى متوليان حكومت لازم مىداند. از نظر امام عليه السلام چنين افراد بدترين وزيران و دستياران والى مسلمين مىباشند. «ان شر وزرائك من كان للاشرار قبلك وزيرا، و من شركهم في الاثام، فلا يكونن لك بطانة، فانهم اعوان الاثمة، و اخوان الظلمة» . [39]«بدترين وزيران توكسى است كه وزير حاكمان نابكار و ستمكار پيش از تو بوده و در مظالم و مفاسد با آنان دست داشته است، از چنين افرادى به عنوان نزديكان و دستياران خود برمگزين، زيرا آنان ياران تبهكاران و برادران ستمكاران بودهاند» . امام على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر براى هر يك از فرماندهان ارتش، قضات، عاملان خراج و صدقات، كارپردازان نظام صفات و ويژگىهايى را بيان كرده است كه بيان آنها مجال گستردهترى را مىطلبد، اين بحث و ديگر بحثهاى مربوط به حكومت ولايى از ديدگاه امام على عليه السلام را به فرصتى ديگر وامىگذاريم.[1] . نهج البلاغه، خطبه 40. [2] . همان [3] .شرح اشارات: 3/371با تلخيص. [4] . الذخيرة فى علم الكلام، ص 410 411. [5] . Pierre JosephProudhon [6] . مكتبهاى سياسى، دكتر بهاء الدين پازارگاد، ص 33. [7] . بحارالانوار: 75/359. [8] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 252. [9] . الامامة والسياسة، ابن قتيبة: 1/18. [10] . نهج البلاغه، خطبه 74. [11] . همان، خطبه دوم. [12] . نهج البلاغه، خطبه 172. [13] . نهج البلاغه، خطبه 6، با اندكى تفاوت. [14] . نهج البلاغه، خطبه 172و 217 با ندكى تفاوت. [15] . نهج البلاغه، نامه 36. [16] . نهج البلاغه، خطبه 3. [17] . همان. [18] . نهج البلاغه، حكمت 22. [19] . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، چهار جلدى، ج2، ص 476، شرح خطبه 171، . [20] . در اين باره به كتاب المراجعات، مراجعه شود. [21] . نهج البلاغه، خطبه 74. [22] . مائده/55. [23] . نساء/59. [24] . نهج البلاغه، خطبه25. [25] . فاسمعوا له واطيعوا امره فيما طابق الحق. نهج البلاغه، نامه 38. [26] . نهج البلاغه، خطبه 25. [27] . نهج البلاغه، خطبه 39. [28] . همان، خطبه180. [29] . همان، خطبه 39. [30] . نهج البلاغه، خطبه 131. [31] . همان، خطبه 40. [32] . نهج البلاغه، خطبه 105. [33] . نور/2. [34] . نهج البلاغه، خطبه 34. [35] . نهج البلاغه، خطبه 216. [36] . نهج البلاغه، خطبه 131. [37] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 110. [38] . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره73. [39] . نهج البلاغه، عهدنامه مالك اشتر.