روايت سوم - تکمله ای بر مقاله پرسش هایی درباره چند حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تکمله ای بر مقاله پرسش هایی درباره چند حدیث - نسخه متنی

محمد روحانی علی آبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روايت سوم

1. اين روايت, مربوط به نازل شدن فرشته بيست سر به نام «صرصائيل» است كه علامه مجلسى, آن را از معانى الأخبار, الخصال, و أمالى الصدوق با اختلاف جزئى (24 سر بودن فرشته) اخذ كرده كه در روايت اخير, فرشته مذكور, خود را «محمود» معرّفى كرده و وظيفه تزويج فاطمه(س) به على(ع) را عهده دار بوده است.

در مناقب ابن شهر آشوب, روايت صرصائيلْ نقل شده و در آن گفته شده كه فرشته مذكور, بيست سر داشته كه در هر سرى يكهزار زبان بوده است.

2. نويسنده مقاله مورد بررسى, اين روايت را از بحارالأنوار, از كشف الغمّه نقل كرده, ولى متذكّر نشده كه محقّق اِربِلى آن را از كتاب هاى خوارزمى برگرفته است. شايسته بود كه پژوهشگر, به اين نكته اشاره مى كرد تا امكان پيگيرى بررسى ها براى خواننده مقاله فراهم مى شد.

3. اين روايت در مناقب خوارزمى (ص 340, ش 360), و مناقب ابن مغازلى (ص 344) و مئة منقبة(ص 35, ش 15) نقل شده و در هر سه كتاب, روايت مورد بحث, از معافى بن زكريا, از حسن بن على عاصمى, از صُهيب بن عبّاد بن صهيب, از امام صادق(ع), از پدرانش, از على(ع) نقل شده است.

4. معافى, حسن عاصمى و صهيب, از رجال ناشناخته و مهمل هستند. بنابراين, ثقه بودن آنها قابل احراز نيست و لذا روايت آنها فاقد اعتبار و بى ارزش است و دو صفحه كندو كاو و بررسى درباره چنين روايتى لازم نبوده است.

5. گفته شد كه اين روايت, در كتاب هاى شيخ صدوق (أمالى الصدوق, ص 474) نيز از جعفر بن محمد بن مسرور, از حسين بن محمد بن عامر, از معلّى بن محمد بصرى, از بزنطى, از على بن جعفر, از امام موسى كاظم(ع) وارد شده است. فرشته در اين روايت, خود را محمود معرّفى كرده و 24 صورت داشته است.

اين روايت, به همين سند, در الخصال (ج 2, ص 640) وارد شده و عيناً در معانى الأخبار(ص 104) تكرار شده است.

در سند حديث, حسين بن محمد بن عامر, از رجال ناشناخته و مجهول است.

معلّى بن محمد بصرى نيز از راويان اين حديث است كه نجاشى درباره او گفته است:

مضطربُ الحديث و المذهب, و كتبه قريبةً.[1]

و ابن غضائرى درباره او گفته:

يعرف حديثه و ينكر, و يروى عن الضعفاء, و يجوز أن يخرّج شاهداً.[2]

علامه مامقانى نيز درباره اش گفته است:

روايت او از ضعفا موجب قدح براى او نيست. فساد مذهبش معلوم نيست و عدم توثيق او ضررى ندارد؛ زيرا وى از مشايخ اجازه بوده و از توثيق, بى نياز است.[3]

سپس وى را از «حِسان» قرار داده است.

همان طور كه ملاحظه مى شود, معلّى بن محمد به دلايل ذيل, تضعيف شده است:

الف. مضطرب الحديث بودن,

ب . مضطرب المذهب بودن,

ج. روايت كردنش از ضعفا.

پاسخى كه علامه مامقانى درباره روايت كردنش از ضعفا داده, مورد قبول است؛ ولى پاسخش به مضطرب المذهب بودن وى پذيرفته نمى شود؛ زيرا هرگاه كلّيه روايات و كتاب هاى او ديده شود, قضاوت در اين مورد, امكان پذير خواهد بود و چون چنين كارى توسط علاّمه صورت نگرفته, قضاوتش پذيرفته نيست؛ در حالى كه بسيارى از كتاب ها و روايات او در دسترس قدماى ما بوده و آنها با تأمّل در آن روايات, درباره وى اظهار نظر كرده اند, و چون در اين رشته صاحب نظر بوده اند و به اخبار آنها نيز دسترس داشته اند, قضاوت هاى آنها پذيرفته مى شود.

امّا علامه مامقانى, پاسخى به «مضطرب الحديث» بودن او نداده است.

اين كه مرحوم مامقانى فقط به دليل «شيخ ِ اجازه» بودن معلّى بن محمد از اين تضعيف ها چشم پوشيده و وى را حَسَن دانسته است, روش پسنديده اى نيست و با معيارى كه خود علامه مامقانى در مقباس الهداية (ص 74, سنگى) ارائه داده, سازگارى ندارد؛ زيرا او در مقباس گفته است:

اگر شيخ اجازه از كسانى باشد كه خودش داراى كتاب و روايت است و او يكى از اشخاصى است كه روايت از او اخذ و به او استناد داده مى شود, چنين كسى حتماً بايد ثقه و عدل باشد.

پس, از آن جهت كه معلّى بن محمد بصرى داراى كتاب بوده و روايت نيز داشته است, شأن او شأن راوى است و شرط قبول رواياتش ثقه بودن است؛ زيرا وجود او در زنجيره سند, صرفاً براى تيمّن و تبرّك نيست؛ بلكه براى اثبات استناد است و چنين كسى حتماً بايد ثقه بودنش معلوم باشد.

نتيجه گفتار, آن كه معلّى بن محمد بصرى هم از رجال ضعيف است كه توثيق صريحى درباره او وجود ندارد و توثيق مجلسى اوّل و محقّق بحرانى به اين دليل بوده كه او را از مشايخ اجازه دانسته اند؛ در حالى كه او خود, داراى كتاب و روايت بوده و در طريق سند واقع شده است و فقط در صورتى مى توان به او اعتماد كرد كه از قبل, ثقه بودنش معلوم بوده باشد. پس به توثيق آنها نيز اعتماد نمى شود و معلّى بن محمد بصرى همچنان ضعيف شناخته مى شود.

پس روايات شيخ صدوق نيز ضعيف و غير قابل اعتماد است.

6. اين روايت به سند منفصل از اَعمَش, از ثابت, از اَنَس نيز روايت شده است.[4] و در ساير منابع, همگى از مآخذ ذكر شده روايت كرده اند.

اين روايت, على رغم نقل هاى متفاوتى كه دارد, در همه نقل ها ضعيف و غيرقابل اعتماد است و شرايط لازم براى حديث صحيح را دارا نيست.

تذكّر يك نكته را در اين جا ضرورى مى دانم و آن اين كه نويسنده مقاله, اين روايت را به امام حسين(ع) نسبت داده, در حالى كه در هيچ يك از منابع روايت, راوى اوّل اين روايت, آن حضرت نيست.

/ 9