علامه طباطبايي سخن كساني را كه حجيت ظواهر قرآن را قبول ندارند منتفي دانسته و ميگويد: «و اما اينكه راجع به نفي حجيت ظواهر قرآني دليلي از خارج نيست زيرا چنين دليلي وجود ندارد جز اينكه برخي گفتهاند در تفهيم مرادات قرآن به بيان تنها پيغمبر اكرم (ص) يا به بيان آن حضرت و بيان اهل بيت گرامش بايد رجوع كرد ولي اين سخن درست نيست زيرا حجيت بيان پيغمبر اكرم (ص) و امامان اهل بيت را تازه از قرآن بايد استخراج كرده و بنابراين چگونه متصور است كه حجيت دلالت قرآن به بيان ايشان متوقف باشد. بلكه در اثبات اصل رسالت و امامت بايد به دامن قرآن چنگ زد.»[14] با در نظر گرفتن آنچه بيان شد معلوم ميشود كه علامه مسئوليت تبيين و تفسير قرآن را به عهده خود قرآن ميداند و بنابراين در مقام بهرهبرداري از روايات تفسيري كه مفسرين ديگر بيشترين استفاده را از آنها به عمل آوردهاند، جانب احتياط را پيش گرفته و متون آنها را با آيات قرآن نقد و بررسي نموده است. علامه در اين باره مينويسد: «به دلالت خود قرآن مجيد بيان پيغمبر اكرم (ص) و اهل بيت گرامش در تفسير قرآن حجت دارد. اين حجيت در مورد قول شفاهي و صريح پيغمبر اكرم (ص) و ائمه اهل بيت و همچنين در اخبار قطعيه الصدور كه بيان ايشان را حكايت ميكند روشن است. ولي خبر غيرقطعي كه در اصطلاح خبر واحد خوانده ميشود و حجيت آن در ميان مسلمين مورد خلاف است منوط به نظر كسي است كه به تفسير قرآن ميپردازد. در ميان اهل سنت نوعاَ به خبر واحد كه در اصطلاح صحيح ناميده ميشود مطلقاَ عمل ميشود و در ميان شيعه آنچه اكنون در علم اصول تقريباَ مسلم است اين است كه خبر واحد موثوق الصدور در احكام شرعيه حجت است و در غير آنها اعتبار ندارد.»[15] و در قسمتي ديگر آورده است: «روايات تفسيري اگر اخبار آحاد باشند حجيت ندارد. مگر آنكه با مضمون آيات موافق باشند كه در اين صورت به مقدار موافقتشان با آيات حجيت خواهند داشت.»[16] و در همانجا به اين مطلب تصريح ميكند و ميگويد: « پس كسي كه متعرض بحث از روايات غيرفقهي ميشود و در درجه اول بايد از موافقت و مخالفتش با كتاب بحث كند، آنگاه اگر ديد روايتي با ظاهر كتاب موافق است اخذ كند وگرنه طرح نمايد: پس ملاك اعتبار روايت فقط و فقط موافق با كتاب است و اگر موافقت با كتاب نداشت هر چند سندش صحيح باشد، معتبر نيست»[17] به عنوان نمونه در نقد روايات مربوط به داستان يوسف (ع) و تهمتهايي كه در آنها به پيامبر مخلص الهي نسبت داده شده است مينويسد: «اين روايت مخالف با صريح كلام خداوند است در جايي كه حضرت يوسف (ع) را از مخلصين و برگزيدگان قرار داد كه شيطان هرگز به آنان دسترسي ندارد.» [18] و در تحليل روايات ارتداد اصحاب پس از رحلت پيامبر مينويسد:« اين روايات به تعداد زياد و مضاميني شبيه به هم، آنچه را كه ما از ظاهر آيه استفاده كرديم تصديق ميكنند.»[19]
2-2- تفسير متن به متن (عرضه متون حديثي به متون حديثي)
علامه طباطبايي در نقد روايات تفسيري و تحليل مضمون آنها، به روايات ديگر نيز استناد ميجويد. در حقيقت شواهد و قرايني كه در برخي از روايات وجود دارد ميتواند رهگشاي توضيح و تبيين روايات ديگر باشد. علامه خود در اين زمينه ميگويد: «از جمله موضوعاتي كه لازم است مورد توجه قرار گيرد اين است كه حديث نيز همانند قرآن مشتمل بر حكم و متشابه است. كلام معصوم (ع) آكنده از جملاتي است كه به صورت رمز، كنايه و اشاره بيان شده است به ويژه در مسايلي همچون لوح، قلم، حجاب، آسمان، بيت معمور و غيره و بر پژوهشگر لازم است كه در به دست آوردن قرائن و شواهد از روايات مختلف نهايت سعي وتلاش خود را مبذول نمايد.»[20]