در دوره رنسانس علوم و دانش بشري به ويژه علوم تجربي به پيشرفتهاي شايان توجهي دست يافت و پرده از رازهاي بسياري در طبيعت برداشت. با اين پيشرفت خيرهكننده در اذهان بسياري از دانشمندان تجربي اين نظريه قوت گرفت كه تنها راه حصول به واقعيت خيرهکننده در اذهان بسياري از دانشمندان تجربي اين نظريه قوت گرفت که تنها راه حصول به واقعيت از طريق علوم و دانشهايي است كه تجربه آنها در اختيار بشر باشد و از آنجا كه گزارههاي ديني ماهيتي ماوراي طبيعي داشتند چندان مورد اعتماد و قابل تصديق نيستند. در اين ميان برخي از انديشمندان مسلمان در دفاع از كيان دين خواسته يا ناخواسته به تطبيق مضامين آيات و سنت بر تئوريها و نظرات علمي پرداختند و بدين ترتيب در وادي تفسير به رأي گرفتار آمدند. علامه در اين مورد چنين آورده است: «در دورههاي اخير مسلك تازهاي در تفسير به وجود آمد و جمعي از كساني كه در زمره مسلمانان هستند بر اثر سرو كار داشتن با علوم طبيعي كه با حس و تجربه قرين است و علوم اجتماعي كه متكي بر آمارهاي حسي است به نظريه فلاسفه حسي اروپا تمايل پيدا كردند. اينان ميگويند حقايق ديني نميتواند با اصول علمي مخالفت داشته باشند و بنابراين چنانچه در مطالب ديني، موضوعاتي برخلاف علوم ديده شود مانند عرش و كرسي و لوح و قلم حتماَ بايد تأويل شوند.»[27] علامه اساس اشتباه اين گروه را در محور قرار دادن نظريات علمي و تطبيق آيات قرآني بر آنها ميداند. اما در خصوص روايات- بويژه روايات تفسيري كه مدنظر مؤلف الميزان بوده است- نوعي تفصيل مشاهده ميشود. بدين ترتيب كه قوانين ثابت و قطعي علمي ميتوانند ملاك نقد و بررسي روايات باشند ولي نظريات و تئوريهاي اثبات نشده قابل اتكاء نيستند. علامه بر همين اساس در نقد رواياتي آورده است: «در اين معنا ] اشاره به مضمون رواياتي كه نقل كرده است [ روايات ديگري نيز هست و ميتوان مضمون آنها رابا فرضيات علمي جديد درباره خلقت جهان و هيأت آن تطبيق كرد جز اينكه ما از اينكار خودداري كرديم. بدليل اينكه نميتوان حقايق قرآني را با حدس و فرضيات علمي محدود كرد مادامي كه اين فرضيات قطعي نشدهاند.»[28] اما در تفسير سوره هود و چگونگي نجات لوط (ع) به رواياتي اشاره ميكند كه در آنها به امور عجيب و غريبي اشاره شده است. از جمله در يكي از روايات آمده است كه جبرئيل شهر قوم هود را از جاي كند و به آسمان برد بطوري كه اهل آسمان صداي كلاغها و خروسها را شنيدند. آنگاه شهر را واژگون كرد و باران سنگ بر آن فرو ريخت. سپس علامه در نقد اين روايت ميگويد: چنين تصوّري از آنجا نشأت گرفته است كه در آسمان و اجرام سماوي موجوداتي وجود دارند و اهل زمين و حيواناتي كه در آن به سر ميبرند ميتوانند به آن نزديك شوند و زنده بمانند. در حاليكه با مشاهدات و آزمايشهاي علمي در اين ايام ثابت شده كه هواپيماها و بالونهايي كه در جو حركت ميكنند به حايي ميرسند كه فشار هوا كم ميشود و محال است آدمي در آنجا زنده بماند.»[29]