غروی اصفهانی نابغه نجف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غروی اصفهانی نابغه نجف - نسخه متنی

محمد صحتی سردرودی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روايت ياران

داستان دوستان حكايتى بس دلكش و آموزنده است و كارساز بودنش در شناخت شخصيّتها چنان پراهميّت است كه استاد سخن، سعدى مى گويد:

تو اوّل بگو با كيان زيستىمن آنگه بگويم كه تو كيستى امّا از ياران علامه غروى در تاريخ، صحبتى به اجمال هم كه شده ديده نمى شود. تنها از يكى دو شخصيّت نام برده شده است كه ما نيز با نامشان به دفترمان زينت مى بخشيم:

1. بزرگ عارف معاصر، آيةاللَّه ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى؛(13)

2. ميرزا على اصغر ملكى تبريزى؛

3. ميرزا حبيب ملكى تبريزى.

ميرزا على اصغر و ميرزا حبيب، دو برادر و پسرعموهاى ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى بودند و علامه غروى با هر سه بزرگوار رفت و آمد داشت، امّا بيش از همه با ميرزا على اصغر ملكى مأنوس بود. با ايشان از ديرباز آشنا بود. هر دو تاجرزاده بودند و از دوران طلبگى تا آخر عمر با هم بودند و ميرزا على اصغر ملكى تبريزى دوست ديرينه علامّه غروى شمرده مى شد.(14) رفاقت و مصاحبت با عارف واصل، ميرزا جواد آقا ملكى هم از ديرباز برقرار بود. علامه غروى و آيةاللَّه ميرزا جواد ملكى، هر دو از شاگردان حاج آقا رضا همدانى بودند و تا سال 1320ق. كه ميرزا جواد آقا از نجف به ايران برگشت، با هم مأنوس و همدم بودند، حتى پس از آن نيز توسط نامه از حال همديگر با خبر و مستحضر مى شدند.(15)

4. فقيه اصولى، ميرزا محمد حسين نائينى (1277 - 1355ق.): ميرزاى نائينى و غروى اصفهانى ارتباط تنگاتنگى با هم داشتند و در مواقع دشوار يار و ياور يكديگر بودند. حضرت آيةاللَّه حسينى همدانى - دام ظلّه الشريف - در اين خصوص مى گويد:

در آن تنگناهاى اقتصادى و غيراقتصادى، مرحوم آيةاللَّه نائينى و مرحوم آيةاللَّه شيخ محمد حسين غروى اصفهانى، با يك صميميّت خاصى به همديگر كمك مى كردند و رابطه بسيار خوب و عالى داشتند.(16)

5. آيةاللَّه سيد احمد كربلايى تهرانى (متوفّى 1332 ق.): همان عارف نامدارى كه در اثر راز و نيازهاى عاشقانه و عبادتهاى خالصانه، از عالم مادّه و تن رسته و به حضرت دوست پيوسته بود و هركس او را مى ديد، بى اختيار شعر زير را به ياد مى آورد و ترنّم مى كرد:

رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيندبنگر كه تا چه حدّ است مقام آدميّت علامه غروى در يادكردى از او فرموده است:

من احدى را مانند آقا سيد احمد حائرى طهرانى متبحّر در فقه نديدم.(17)

گذشته از اساتيد و ياران و دوستانى كه از آنها نام برده شد، آيةاللَّه سيد ابوالحسن اصفهانى و ضياءالدين عراقى (اراكى) هم از بزرگانِ هم عصر علامه غروى بودند و نابغه نجف به نوعى با آنها در ارتباط بود.

و ناگفته نماند كه در انقلاب مشروطيّت هم اين نابغه نخجوانى در صف انقلابيّون و مشروطه خواهان و در كنار استادش آخوند خراسانى و دوست ديرين و صديقش ميرزاى نائينى از انقلاب حمايت مى كرد. حتى برخى از تراجم نويسان معاصر از تبعيد شدن او از نجف به قم، سخن گفته اند و نوشته اند:

در سال 1341 (ق.) به اتفّاق مراجع، تبعيد به ايران و قم و پس از چند ماه مراجعت و باز به اتفاق مرحوم حاج ميرزا مهدى كفايى براى معاودت مراجع به قم آمده و با معيّت آنان به نجف وارد شد.(18)

از سوره هاى وصال

اجازه نامه مفصل و مشروحى در دست است كه از شخصيّت علمى و چشمگير علامه غروى حكايت مى كند و نشانگر آن است كه او بسيار بيشتر از آنچه تصوّر مى شود، در ميان دانشمندان وانديشمندان بزرگ حوزوى شناخته شده بود. اين اجازه نامه روايتى توسط آيةاللَّه سيد حسن صدر عاملى، نويسنده كتاب پرمايه تأسيس الشيعةلعلوم الاسلام نوشته شده است و ما تنها قسمتهايى از آن را برگزيده و ترجمه آن را در اين جا مى آوريم:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حمد و سپاس خدا را كه به ما اجازه داد تا سخن از نعمتهايش گوييم و روايت از آثارِ عدل و حكمتش به ميان آريم و دليلهاى روشن و صحيح دانش و توانايى اش را به ما الهام كرد. و سلام و درود از پروردگار آسمانها بر بهترين آفريدگانش، ختم كننده راويان آسمانى، حضرت محمد و آل هدايتگرش باد، و رحمت و رضوان الهى بر دانشمندان شريعت و بزرگمردان شيعه ارزانى بادا، همانان كه حاملان اخبار و ناقلان آثار امامان هدايت(ع) بودند، آثارى كه هم ايشان نسل در نسل از جدّشان رسول راستيها و پيام آور امين پاكيها روايت كرده اند.

امّا بعد، به راستى كه علماى گذشته در هر عصر و روزگارى براى اجازه دادن و اجازه خواستن عنايتى ويژه داشتند و به اين كار اهتمام زياد مى ورزيدند، حتى براى كسب اجازه اى حاضر بودند راههاى پر پرتگاه و مهلكه خيز را پشت سر بگذارند تا در عموم «راويان حديث ما» كه درتوقيع مبارك از طرف مولا امام مهدى وارد شده است، داخل شوند، زيرا كسى كه به او اجازه داده مى شود، با آن اجازه روايتگرى مى گردد كه با اتصّال اسناد به روايتگر ديگرى كه براى او روايت مى كند مى پيوندد، در حالى كه با نبودن اجازه نمى توانست راوى گردد....

درست براى همين فايده بسيار بزرگ بود كه شخصيّت بزرگى چون فقيه و علامه مجتهد، حجةالاسلام شيخ محمد حسين اصفهانى غروى دوست دارد كه به فوز فضيلتى كه در شركت جستن در اين نظم است نايل شود، تا به سلسله اهل عصمت بپيوندد. وى - كه خداى جلال و جليل در شرفش بيفزايد - در نامه اى كه برايم نوشت همان را خواستار شده و من با همه راههايى كه در روايت دارم و با همه آنچه كه در آن مدخليّتى براى روايت است، به او اجازه مى دهم تا از هر چه روايتش جايز است، از معقول و منقول گرفته تا فروع و اصول و فقه و حديث و تفسير روايت كند....

آيةاللَّه صدر پس از آنچه مشايخ و اساتيدش را در روايت، يكى پس از ديگرى نام مى برد و چندين طريق به هم پيوسته را كه همگى به امامان معصوم(ع) مى رسند، برمى شمارد، در ادامه مى افزايد:

شيخ محمد حسين - سلّمه اللّه تعالى - مجاز است از من و از همه اساتيد و مشايخ روايتى من - كه نامشان را در بالا برشمردم - روايت كند، با همان راههاى ياد شده اى كه همگى به آن سه محمد نخستين، يعنى نويسندگان كتب اربعه مى رسند و ايشان هم با همان طريقه هايى كه در جاى خود نوشته شده، سلسله وار تا به امامان معصوم مى پيوندند. همچنين ايشان - دام توفيقه - مجازند از من همه كتابها و آثار مرا - كه به بيشتر از هشتاد اثر در علوم دينى مى رسند - روايت كنند. اميدوارم مرا در اوقات دعاها و مناجاتهاى خودت با دعا ياد كنى.

اين اجازه نامه را در عصر روز چهارشنبه، هيجدهم شعبان برايت نوشتم، يعنى همان روزى كه نامه شريف تو به دستم رسيد. براى اين كه فرمايش شريف تو را امتثال كرده باشم، در اوّلين فرصت و با تسريع، اين اجازه نامه را نوشتم، اميد كه از فيض دعايت محروم نباشم.

سال 1347ق. - الاحقر: حسن صدرالدين الموسوى (19)

نابغه اصفهانى علاوه از آيةالله صدر كاظمى، از بزرگان ديگرى نيز اجازه روايتى داشته است، از جمله:

1. ميرزا محمد باقر اصطهباناتى شيرازى؛

2. شيخ احمد شيرازى شانه ساز؛

3. شيخ الشريعه اصفهانى؛

4. حاج ميرزا حسين نورى طبرسى، معروف به محدّث نورى، صاحب مستدرك الوسائل.(20)

1. نقباء البشر، ج 1، ص 365.

2. سيّد محمد فشاركى، الرسائل الفشاركيّة، ص 5 - 11؛ محمد هادى امينى، معجم رجال الفكر و الادب فى النجف، ج 2، ص 938.

3. الرسائل الفشاركية، ص 10. اين داستان با اندك تفاوتى در جزئيّات قضيّه، در كتاب الكلام يجرّ الكلام، نوشته آيةاللَّه سيد احمد زنجانى، ج 1، ص 54، هم چاپ شده است.

4. به نظر مى رسد كه اين كتابها از اجزاى همان اثر بزرگ ايشان، يعنى مصباح الفقيه باشد.

5. علماى معاصرين، ص 75؛ ذبيح اللَّه محلاتى، تاريخ سامرا، ج 2، ص 328.

6. ر.ك: محمدرضا سماك امانى، آخوند خراسانى، آفتاب نيمه شب؛ ر.ك: عبدالحسين مجيد كفايى، مرگى در نور.

7. از اين اثر پربار و ماندگار كه با نام نهاية الدراية فى شرح الكفاية چاپ شده است، در فصل آثار آيةاللَّه غروى، در همين دفتر به تفصيل سخن خواهيم گفت.

8. حاشية المكاسب (مقدمه).

9. نقباء البشر، ج 1، ص 212.

10. آقا بزرگ تهرانى، الذريعة، ج 1، ص 310.

11. دائرةالمعارف تشيّع، ج 2، ص 215.

12. رك: آيةاللَّه سيد شهاب الدين مرعشى نجفى، مسلسلات، ج 2، ص 363.

13. حديث زندگانى اين عارف زنده نام را در سلسله ديدار با ابرار بخوانيد كه بسيار خواندنى و روح نواز است.

14. به نقل از آيةاللَّه سيد هادى خسروشاهى در مصاحبه با نگارنده.

15. يكى از اين نامه ها كه توسط ميرزا جوادآقا ملكى نوشته شده است، در مجله حوزه، شماره 4، ص 65 (ارديبهشت 1363) چاپ شده است. در خصوص ارتباط دوستانه آقايان ملكى ها با علامه غروى، سخن جالبى از آيةاللَّه سيد هادى خسروشاهى در مجله نور علم، شماره 4، از دوره چهارم، ص 57 نقل شده است كه آوردنش در اين جا مناسب مى نمايد، ايشان مى فرمايد:

«آيةاللَّه آقاى حاج ميرزا على اصغر ملكى... از اعاظم علماى تبريز بود و از شاگردان مبرز مرحوم آخوند خراسانى به شمار مى رفت و در تبريز تدريس كفايه تنها به عهده ايشان بود و از زمان طلبگى با مرحوم اصفهانى غروى رفاقت و ارتباط خيلى نزديك داشت و نوعاً مرحوم اصفهانى قبل از ظهرها يكى دو ساعت در منزل ايشان با هم أنس و بحثهاى علمى داشتند. بعد از فوت آيةاللَّه نائينى، اعلاميه اى به امضاى مرحوم ملكى و حضرات آيات: آقاى ميلانى و آقاى خويى به اين مضمون نوشته شد كه: بعد از مرحوم شيخ انصارى در اين اواخر نظير آيةاللَّه اصفهانى (غروى) در روحانيّت تشيّع پيدا نشده و در حوزه نجف اشرف نظير ايشان نيست. بدين جهت در بغداد بعضى از مقلّدين به مرحوم غروى رجوع كردند....»

16. مجله حوزه، شماره 30، ص 43 (بهمن و اسفند 1367) در مصاحبه با استاد، آيةاللَّه حسينى همدانى نجفى.

17. كيهان انديشه، شماره 3، ص 50، به نقل از علامه طباطبايى(ره).

ناگفته نماند كه از عارف كربلايى دستورالعمل هاى زيادى در باب عرفان عملى به جاى مانده است كه پس از مكاتبات ايشان و علامه غروى در خصوص شعرى از عطار نيشابورى، بهترين آثار ايشان شمرده مى شود. براى نمونه ر.ك: حوزه، شماره 15، ص 73.

18. اين سخن را تنها آقاى محمد شريف رازى در دو كتابش: گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 225 و آثار الحجه، جزء اوّل، ص 24 - 26 نقل كرده است و ما نديديم كسى را جز ايشان كه اين قضيّه تبعيد علامه غروى را نوشته باشد. نه دركتابهاى تراجم و رجال و نه در كتابهايى كه در تاريخ مشروطيّت نوشته شده است، نامى از حاج شيخ محمد حسين غروى در ميان تبعيد شدگان به چشم نمى خورد و....

19. اين سند را استاد بزرگوار، علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى در اختيار ما نهادند و متن كامل آن در بخش اسناد خواهد آمد.

20. ر.ك: مسلسلات، ج 2، ص 363.


/ 17