غروی اصفهانی نابغه نجف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غروی اصفهانی نابغه نجف - نسخه متنی

محمد صحتی سردرودی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1. تحفة الحكيم:

منظومه اى است به سبك و سياق منظومه حكيم سبزوارى و در حكمت متعاليه به رشته نظم كشيده شده است. دانشمند فرزانه، مرحوم شيخ محمد رضا مظفّر پس از توصيف و تجليل از ديگر منظومه هاى علّامه غروى مى نويسد:

بالاتر از همه منظومه او در حكمت و معقول است كه موسوم به تحفةالحكيم مى باشد، منظومه اى كه به راستى آيتى از آيات فن فلسفه و حكمت است. اين منظومه كه هم سهل و هم ممتنع مى نمايد، با اسلوب عالى خويش اصول حكمت و عجايب و نوادر فلسفه را با پرده بردارى از اسرار اين علم و با زدودن تاريكيها از روى اين فن، در خود گرد آورده و جمع كرده است و اوّلين چيزى كه مى تواند به آن دلالت كند، همين است كه ناظم و سراينده آن از فلاسفه بزرگ اسلام و در رديف شيخ ابوعلى سينا و خواجه نصيرالدين طوسى و صدر المتألهين شيرازى است، همانان كه روزگار مانند آنها را نمى بيند، مگر در فاصله هاى بس فراخ و طولانى. اگر نبود اينكه استاد ما علامه غروى بيشتر وقت خود را وقف علم اصول و فقه كرد، اين سخن قولى بود كه جملگى بر آن بودند....(10)

تحفه حكيم براى نخستين بار، با مقدمه و تحقيق شيخ محمدرضا مظفّر و با اهتمام شاگرد ديگرش، شيخ نصراللّه خلخالى در سال 1378ق. در نجف اشرف چاپ شد. پس از آن نيز هميشه مورد توجّه اهل فلسفه و حكمت بوده و برخى از بزرگان به شرح و تحليل آن اقدام كرده اند. تحفه حكيم با اين ابيات آغاز مى شود:

يا مَبْدَأَ الْكُلّ اِلَيْكَ الْمُنْتَهى لَكَ الْجَلالُ وَالْجَمالُ وَالْبَهاء يا مُبْدِعَ الْعُقُولِ وَالْاَرْواحوَ مُنْشِئَ النُّفُوسِ وَالْاَشْباح و پس از چند بيت مى گويد:

سَمَّيْتُها بِتُحْفَةِ الْحَكيممُعْتَصِماً بِالْواهِبِ الْعَلِيم سرانجام هم با بيت زير خاتمه مى يابد:

صلى على محمّد و عترتهورّاثه فى سرّه و سيرته از ميان شرحهاى تحفه حكيم، از اين شرحها مى توان نام برد:

الف) شرح حكيم و عارف نامى، ميرزا مهدى آشتيانى (1306 - 1372ق.): حكيم ميرزا مهدى آشتيانى كه از اساتيد مرحوم شهيد مرتضى مطهرى شمرده مى شود، شرح خويش را بر تحفه حكيم تا مبحث وجود ذهنى پيش برده و لكن قبل از اتمام، رحلت كرده است.

ب) شرح محقق معاصر، شيخ محمد باقر ساعدى خراسانى: برخلاف آنچه كه در مقدمه اساس التوحيد آشتيانى نوشته اند، اين شرح تكميل شرح آشتيانى نبوده، بلكه شرحى است مستقل و بر تمام تحفة الحكيم نوشته شده است.(11)

ج) شرح مرحوم محقق حقّانى لارى به نام «منظومة الحياة»: اين شرح كه به زبان عربى است، توسط يكى از شاگردان علامه غروى، مرحوم آيةاللَّه شيخ محمد بن شكراللّه حقانى لارى (1325 - 1388ق.) نوشته شده است. نگارنده، دست نوشته اين شرح را ديده است؛ به زبان عربى است و همه منظومه تحفة الحكيم را شامل مى شود.(12)

د) الحكمة المتعاليه، نوشته سيد محمد كاظم مصطفوى: اين شرح به زبان عربى و در 384 صفحه، توسط بخش انتشارات دفتر تبليغات اسلامى در قم چاپ و منتشر شده است.

ه) فيض العليم فى شرح تحفة الحكيم: اين شرح به قلم آيةاللَّه سيّد عزّالدين موسوى زنجانى و به زبان عربى نوشته شده است. شارح از شاگردان نزديك علاّمه طباطبايى بوده و اكنون از اساتيد بزرگ حوزه علميّه مشهد رضوى است و شرحش به تحفه حكيم تا حال چاپ و منتشر نشده است.

و) هستى شناسى فلسفى، پژوهشى در تحفة الحكيم: اين شرح كه تنها امور عامه را دربرمى گيرد، توسط آقاى على اصغر حقدار و به زبان فارسى نگاشته شده است كه اكنون زير چاپ است.

2. رسالة فى اثبات المعاد الجسمانى:

رساله مختصرى است كه به سبك فلاسفه، معاد جسمانى را اثبات مى كند.(13)

3. حاشيه بر اسفار ملاصدرا:

علامه غروى علاقه عجيبى به اسفار صدرالمتألهين داشت و مى گفت:

اگر كسى را بشناسم كه اسرارِ اسفار را بفهمد، براى استفاده و آموختن اسرارِ اسفار به نزدش خواهم شتافت، گرچه آن كس در دورترين نقطه جهان باشد.(14)

4. مكاتبات فلسفى و عرفانى:

مجموعه اى است متشكل از چهارده نامه در شرح و توضيح دو بيت شعر از عارف نام آور و شاعر پرآوازه، فريدالدين عطّار نيشابورى، آن جا كه مى گويد:

دائماً او پادشاه مطلق استدر كمال عزّ خود مستغرق است او به سر نايد ز خود آن جا كه اوستكى رسد عقل وجود آن جا كه اوست سبب پيدايش اين مكاتبات از آن قرار بود كه يكى از فضلاى آن روز حوزه نجف به نام شيخ اسماعيل تائب تبريزى، معروف به «مسأله گو»(15)، پس از آن كه معنا و مفهوم شعر فوق را كتباً از آخوند خراسانى خواسته بود، همين را از شيخ محمد حسين غروى اصفهانى هم درخواست مى كند، ولى از آن جايى كه از جواب علّامه غروى نيز قانع نمى شود، معناى شعر را از سيد احمد حائرى، معروف به واحد العين جويا مى شود. تائب تبريزى جواب سيّد را پيش علّامه غروى برده و از ايشان توضيح بيشترى را مطالبه مى كند. پس از آن هفت بار اين كار را تكرار مى كند! يعنى جواب شيخ را پيش سيّد وجواب سيّد را پيش شيخ مى برد كه هر يك به ردّ نظريه ديگرى پرداخته و مناقشه جالب و سودمندى ميان اين دو بزرگوار رخ مى دهد؛ اين مجموعه حاصل آن مكاتبات و مناقشات است.

شهيد مرتضى مطهرى در توصيف اين نامه هاى پرمايه مى فرمايد:

مكاتبات و سؤال و جوابهايى كه ميان آقا شيخ محمد حسين اصفهانى غروى و مرحوم آقا سيد احمد تهرانى كربلايى رد و بدل شده است - كه خيلى با ارزش است - و آقاى آشتيانى در مجله جاويدان خرد چاپ كردند، در زمينه وحدت وجود است. مرحوم آقا سيد احمد يك مرد عارفى است و عارفانه فكر مى كرده است، اما مرحوم آقا شيخ محمد حسين، حكيمانه فكر مى كرده است. مرحوم آقا شيخ محمد حسين، طرفدار وحدت تشكيكى وجود است، به شكلى كه در كُتب فلسفه، مثل منظومه و اسفار و غيره مطرح است و مرحوم سيد احمد طرفدار وحدت وجود عرفانى است... و شايد در آن مكاتباتْ بيش از هر جاى ديگر اين دو مسأله رو در روى يكديگر قرار گرفته و مورد بحث واقع شده اند.(16)

اين اثر هم مانند آثار ديگر علّامه غروى همواره مورد توجّه دانشوران و متفكّران بوده و توسط بعضى بزرگانْ شرح و بسط داده شده است و همراه پاورقيهاى ممتدى چاپ و منتشر گشته است كه از آن ميان به شرحهاى ذيل مى توان اشاره كرد:

الف) رساله محاكمات:

از علّامه بزرگوار، سيد محمد حسين طباطبايى، نويسنده تفسير الميزان. علّامه طباطبايى كه خود از دست پروردگان و شاگردان نزديك علامه غروى است، در اين رساله به نقد و بررسى و توضيح و تحليل انديشه هاى هر دو طرف (حكيم غروى و عارف كربلايى) پرداخته و ميان اين دو بزرگوار به داورى نشسته است. رساله محاكمات به ضميمه يادنامه شهيد آيةاللَّه قدّوسى و با تحقيق استاد حسن زاده آملى - دام ظله - چاپ و منتشر شده است.(17)

ب) مكاتبات عرفانى:

با تصحيح و تعليقات استاد سيد جلال الدين آشتيانى - دام ظله.

ج) توحيد علمى و عينى در مكاتيب حكمى و عرفانى:

مرحوم علّامه سيد محمد حسين حسينى تهرانى در اين كتاب، كار استادش علّامه طباطبايى را - كه تا نامه هفتم پيش رفته بود - دنبال كرده و تعليقات ايشان را با پاورقيهاى خود تكميل كرده است.

كتاب توحيد علمى و عينى به زبان فارسى و در 342 صفحه وزيرى چاپ شده است.

5. تفسير قرآن:

علامه غروى تفسيرى هم بر قرآن مجيد نوشته اند كه البته نيمه تمام مانده است. متأسفانه اين اثر هم مثل بسيارى از آثار نابغه نجف چاپ و منتشر نگشته است، حتى در كتابهاى تراجم و شرح حال نويسى هم نامى از آن برده نشده است.(18)

6. الانوار القدسيّه:

مجموعه دل انگيزى از اشعار عربى آيةاللَّه غروى است در مدح و مراثى آل هاشم، به ويژه در ستايش و سوگوارى چهارده معصوم و اصحاب و ياران شهيد آنها سروده شده است. اين اثرِ هميشه سبز چندين بار و در صورتهاى مختلفى منتشر شده بود كه هيچ كدام خالى از سهل انگارى نبوده و پر از اغلاط چاپى و... بود، تا اين كه در اين اواخر به انضمام «قصيده غديريّه» چاپ نشده اى از حكيم غروى به تحقيق آقاى شيخ على نهاوندى و همراه با پاورقيهاى راه گشايى از ايشان و تحت نظر استاد، علامه سيد عبدالعزيز طباطبايى يزدى انتشار يافت.

7. ديوان مفتقر:

اين كتاب كه شعرهاى فارسىِ حكيم غروى را در خود گرد آورده است، با نام نامناسبى كه هيچ برازنده ايشان نيست، دهها بار چاپ شده و انتشار يافته است و اين اشتباه از آن جا ناشى شده است كه پدر شاعر عارف و حكيم حوزه نجف، يعنى حاج محمد حسن اصفهانى، معروف به «معين التجّار»، كمپانى، يعنى شركت راه آهن بغداد - كاظمين را به عهده داشت و او بود كه براى نخستين بار بانى اين كار خير و عام المنفعه گشت.(19)

از اين جا و تنها به همين علّت است كه مى بينيم ديوان اشعار او با نام ديوان كمپانى و حتى اسم خود او به نام «آيةاللَّه كمپانى» معروف گشته است و شهرت يافته است!

ولى چنان كه به تواتر نقل مى كنند، او از اين اسم ناراضى بود و از شنيدن اين كلمه بيگانه به سختى ناراحت مى شد و از اين اسم بى مسمّى خاطرى آزرده و دلى پرخون داشت.

در اين جا جا دارد از ناشر يا ناشرانى كه دست به انتشار ديوان او مى زنند، تقاضا شود از اين پس ديوان او را همان طورى كه خود در شعرهايش «مفتقر» تخلّص مى كند، با نام صحيح و درستِ «ديوان مفتقر» چاپ و منتشر سازند.

8. ديوان غزليّات يا مجموعه عارفانه ها:

مجموعه اى از غزلهاى عارفانه علامه غروى هم با همان نام غلط و به ضميمه ديوان فارسى ايشان دهها بار چاپ و منتشر شده است.

با ذكر اين چهل كتاب از كتابهاى نابغه نجف، مى رويم كه او را در وادى عشق و ادبْ زيارتگر باشيم.

در وادى عشق و ادب

عمر جاويدى ست مدّى كوته از احسان اويادگارى از سخن، بهتر ندارد آدمى «صائب تبريزى» او از شاعران معمولى نيست و شاعرى به هيچ وجه حرفه بزرگمردى چون اونبود. او شعر را نه براى تفنّن و تفريح و نه از سر هنرنمايى و... مى سرود. شعرهاى نابغه نجف چشمه هاى زلال و گوارايى است كه از ژرفاى دل پاك و بى آلايش او جوشيده اند و تنها چيزى كه در شعر او نمى توان ديد، همانا تكلّف و تصنّع است كه بسيارى از سرايندگان شعر به آن گرفتار شده اند. و اين امتياز پيش از هر جاى ديگر در شعرهاى ولايى او، به ويژه در ديوان عربى او الانوار القدسيّه مشهود و مكشوف است و همين است كه شعر حكيم غروى را سهل و ممتنع مى نمايد، آن چنان كه هركس بخواند مجذوب مى شود و آن را چنان روان و سيّال مى بيند كه گويى خود سروده است و خيال مى كند كه او نيز مى تواند شعرهايى چنين سهل و سيّال بسرايد، ولى به زودى مى فهمد كه نمى تواند، چرا كه شعر حكيم در عين سهل بودن، سخت هم ممتنع و دشوار است.

علامه غروى شعرهايش را پس از نماز و راز و نياز و در حال و هوايى مخصوص مى گفت. داستان زير مى تواند حكايتى - گرچه كوتاه و نارسا - از آن حال و هواى عارفانه باشد. يكى از نزديكان معنوى ايشان مى گويد:

روزى به خانه استاد رفتم و او را ديدم كه بر اثر گريه و ناله زياد، از حال رفته بود، چنان كه احساس مى كردى نزديك است بميرد. عرض كردم: استاد! اين چه حالى است؟ چرا چنين به خود سخت مى گيريد؟

فرمودند: در دست خودم نيست، گاهگاهى چنين مى شوم و خود نيز گمان مى كنم كه دارم مى ميرم و تنها چيزى كه در اين حال مرا دوباره به دنيا بازمى گرداند، شعرهايى است كه در آن حال مى گويم و حلاوت آن حال و هوايى كه يافته بودم با آن شعرها حفظ مى كنم، تا بتوانم دوباره به آن حال برگردم.

سپس در حالى كه سخت گريه مى كرد، شروع كرد به خواندن تازه ترين شعرى كه سروده بود؛ نمى دانم، شايد هم با همان گريه و خواندن، داشت شعر ديگرى مى سرود. آرى او مى سوخت و مى سرود، مى سرود و مى سوخت....(20)

تو مپندار كه من شعر به خود مى گويمتا كه هشيارم و بيدار، يكى دم نزنم «مولوى» اديب پرآوازه نجف اشرف، مرحوم علّامه محمد على اردوبادى در مقدمه اى كه بر الانوار القدسيّه نوشته اند، مهارت علّامه غروى را در وادى شعر و ادبْ فوق العاده دانسته و نوشته است:

... و آن گاه كه رشته شعر را به دست مى گرفت و ستاره هاى سخن را در كهكشان شعرش به نظم مى كشيد، هركس كه او را مى ديد، شگفت زده مى شد و نمى دانست كه آيا اين شعرى كه او مى سرايد وحى است كه برايش الهام گشته است، يا مگر سحر حلال است كه اين چنين دل و جان را تسخير مى كند، و سخن مولا را كه مى فرمايد: «راستى كه بعضى از شعرها حكمت و برخى از سخنها سحر است» به ياد مى آورد و تصديق مى كرد.(21)

و يكى ديگر از نويسندگان در مورد شعر علامه غروى مى نويسد:

و شگفت آور اين كه هركس اين شخصيّت معروف را مى ديد، برخلاف تصوّرش و با ناباورى تمام مشاهده مى كرد كه وى مثل كسى كه در ادبيّات فارسى و عربى متخصص و كارشناس باشد، بر اسرار و رموز اين دو زبان واقف و وارد است. اشعارى را كه او به زبان فارسى سروده، به راستى كه باعث شگفتى و تعجّب است و چنان جالب است كه حتّى بزرگان ادب را هم به سوى خويش مى خواند....(22)

اكنون به سراغ اشعار ماندگار نابغه نجف مى رويم و براى نمونه شعرهايى از ديوان عربى و فارسى و دو غزل از غزليّات او را با هم ترنّم مى كنيم، با اين ترتيب كه اوّل ترجمه اى از دو منظومه بلند و بسيار معروف او را از ديوان عربى اش (الانوار القدسيّه) به همراه متن آن در پاورقى خواهيم آورد، سپس به زمزمه شعرهاى فارسى ايشان خواهيم نشست و از آن جا كه بنابر اختصار است، تنها بخشهاى برگزيده اى از دو منظومه ياد شده را خواهيم آورد.

/ 17