فصل دوم سرچشمه هاى نور - غروی اصفهانی نابغه نجف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غروی اصفهانی نابغه نجف - نسخه متنی

محمد صحتی سردرودی‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل دوم سرچشمه هاى نور

در محضر استادان

1. شيخ حسن تويسركانى (متوفاى 1320 ق.):

2. آيةاللَّه سيد محمد طباطبايى فشاركى (1253 - 1316ق.):

داستانى دلنواز

3. حاج آقا رضا همدانى (1250 - 1322ق.):

4. آيةاللَّه شيخ محمد كاظم خراسانى،معروف به آخوند خراسانى (1255 - 1329ق.):

5. حكيم محمد باقر اصطهباناتى شيرازى (متوفاى 1326ق.):

6. شيخ احمد شيرازى (متوفاى 1332 ق.):

روايت ياران

از سوره هاى وصال

در محضر استادان

حاج محمد حسن معين التجّار با خشنودى كامل اجازه داد كه پسرش به صورت تمام وقت، تحصيل علوم اسلامى را پى گيرد. وى كه تاجرى ثروتمند و دانش دوست بود، در تشويق و ترغيب پسرش از هيچ كوششى دريغ نمى ورزيد. طلبه نوجوان كاظمين هم كه مى ديد پدر مهربانش با خرسندى، همه سختيها را به تنهايى به جان خريده و هميشه در فكر او و ارتقاى اوست، روز به روز در راهى كه خود برگزيده بود، مصمّم تر مى شد و بيشتر ازپيش، تلاش و تكاپو مى كرد و با موفقيّتهايى كه همه روزه در تحصيل علم و كمال كسب مى كرد، پدر پيرش را دلشاد و دعاگوى خود مى ساخت.

كودك كاظمين هنوز در فصل بهاران زندگى بود، تازه در باغ سبز و خرّم حيات، نونهالى سرسبز بود كه توانست هنر ظريف خطّ و خوشنويسى را ياد گيرد. از آن جا كه آن روزها همچون روزگاران گذشته، صنعت خط از صنايع ظريفه و هنر خطّاطى از هنرهاى بديع و چشمگير بود، مهارت محمد حسين - آن هم در دوران كودكى - وى را در ميان آشنايان انگشت نما ساخت. پدر هم كه به استعداد درخشان پسرش پى برده بود، با تمام توان، وسايل تحصيل و ترقى فرزند را در حوزه علميّه نجف فراهم ساخت تا اين استعداد زلال و جوشانْ هر چه بيشتر و بهتر رشد كند.

محمد حسين در دهه دوم زندگى پا به حوزه بزرگ نجف نهاد و چيزى نگذشت كه مراحل كمال را در دروس مقدماتى، يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشت و به زودى در حلقه درس بزرگترين اساتيد حوزه آن روز شركت جست. استادان او درمرحله سطح و خارج (دوره اجتهاد و تخصص) به ترتيبى كه در تاريخ و كتابهاى تراجم نوشته اند، عبارتند از:

1. شيخ حسن تويسركانى (متوفاى 1320 ق.):


او دوره سطح را پيش ملا على خويى گذراند تا در درس خارج آيةاللَّه شيخ محمد حسن مامقانى - كه هشت سال به طول انجاميد - شركت جست. سپس در حلقه شاگردان نزديك ميرزا حبيب اللّه رشتى درآمد و چيزى نگذشت كه سرآمد شاگردان ميرزاى رشتى شد. شيخ حسن تويسركانى خود در نجف، مجلس درس با شكوهى داشت كه در مقبره ميرزاى بزرگ شيرازى برگزار مى شد. وى كتابهاى دوره سطح را مانند مكاسب و رسائل و... با تمام تواضع، تدريس مى كرد. در محضر درس او دهها دانش پژوه جوان شركت مى جستند كه پرآوازه تر از همه، شيخ محمدحسين غروى است.

محمد حسين غروى، پلّه هاى نخست ترقى و تعالى را به پيروى از او پيمود. درس تلاش و تقوا را از او ياد گرفت، تاآن جا كه خود تنديس تلاش و تكاپو و آيينه اخلاص و پارسايى گشت و در سايه نام نيك و جاويدش، اسم استاد را نيز زنده و ماندگار ساخت.(1)

2. آيةاللَّه سيد محمد طباطبايى فشاركى (1253 - 1316ق.):

نوجوانى يازده ساله بود كه از اصفهان به حائر حسينى كوچيد. كربلا را نه براى سكونت كه براى اجتهاد و جهاد در سنگر مبارزه با نفس و ستيز با جهل برگزيد. بيش از بيست بهار از عمرش را در سايه سار آستان قدس حسينى شكوفا ساخت و به بار نشاند و در حدود 1286ق. براى درك درس پربار ميرزاى بزرگ شيرازى، به شهر مولاى پارسايان، نجف اشرف هجرت كرد. ساليان سال حلقه نشين درس ميرزاى بزرگ گشت و هيچ وقت از حوزه درس ميرزا دور نشد؛ حتى در سال 1291ق. آن گاه كه ميرزاى بزرگ رفت تا در سرزمين سامرا پرچم رهبرى امت را برافرازد، سيد فشاركى هم پشت سر ميرزا از نجف به سامرا كوچيد و همچون استاد بزرگش دل به ديار دلبر برد و در آن جا تا توانست به يارى استادش ميرزاى بزرگ قامت افراشت، چنان كه چيزى نگذشت تا در ميان مشاوران نزديك و شاگردان ممتاز و وفادار ميرزا، بنام گشت.

پس از ارتحال ميرزا در سال 1312ق. دوباره به نجف اشرف بازگشت و نخست در خانه خويش و سپس در مقبره استادش ميرزاى شيرازى و در نهايت نيز در يكى از مساجد بزرگ نجف، يعنى جامع هندى، حوزه درس و بحثى را كه روز به روز پررونق تر مى شد تشكيل داد و توانست در مكتب تربيت و تدريس خويش دهها فقيه نام آور و مرجع پرآوازه تربيت كند.

فقيه فشاركى كه دانش و پارسايى را از بزرگمردانى چون ميرزاى بزرگ شيرازى و فاضل اردكانى و سيد على طباطبايى، فرزند سيد محمد مجاهد و پيش از همه از برادر دانشور و فرزانه اش سيد ابراهيم كبير آموخته بود، به شاگردان عزيزش آموخت. شاگردانى كه پس از استاد، هر كدام استاد استادان شدند و سر حلقه سرآمدان در آسمان علم و فقه گشتند.

علاوه بر علامّه غروى - كه خود به تنهايى كافى است تا نام استاد را جاودانه سازد - از اين بزرگان هم مى شود نام برد كه افتخار شاگردى در حوزه فقيه فشاركى را داشته اند:

الف) مؤسس حوزه علميّه قم و استاد مراجع معظم معاصر، آيةاللَّه شيخ عبدالكريم حائرى يزدى؛

ب) فقيه و اصولى نامدار ميرزا محمد حسن نائينى، نويسنده تنبيه الامّه؛

ج) اسطوره علم اصول، شيخ ضياءالدين عراقى؛

د) فقيه فرزانه، شيخ محمد رضا نجفى اصفهانى؛

گذشته از اين شاگردان بزرگ، از محقق فشاركى آثار گرانبارى در علم فقه و اصول به يادگار مانده است كه در مجموعه اى چاپ و منتشر شده است. بالاتر از همه اينها اخلاق و باورمندى او بود كه وى را با اوصافى چون سيد كريم، محقق متواضع و فقيه كرامتمدار مشهور ساخته است.(2)

داستانى دلنواز

آن روزها كه حوزه سامرا درخشان ترين دورانش را سپرى مى ساخت، مسلمانان سامرا هم در سايه مديريّت ميرزاى بزرگ و دستيارانش، چون فقيه فشاركى و... روزگار خوشى داشتند و پس از قرنها غربت و غم تازه مى خواستند غبار قرون را از سيماى سامرا بشويند كه حادثه اى هول انگيز اين دلخوشى را در كام مسلمانان سامرا به سختى تلخ ساخت؛ چرا كه چند روزى بود مرض خانمان برانداز طاعونْ سامرّائيان را گروه گروه به خاك مى نشاند و هر روز بيمارى وبا بيشتر از پيش بيداد مى كرد. ديگر نشاط و قرارى در كسى نمانده بود. خوف و هراس، خواب را بر چشم مردم حرام كرده بود. مردمان به اميد اين كه راه چاره اى بيابند به هر درى مى زدند و....

روزى گروه زيادى از اهل علم و صلاح در خانه سيد محمد فشاركى گرد آمده بودند و صحبت از بيمارى مسرى وبا بود كه هر لحظه انسانى را از پا در مى آورد. ناگاه سيد فشاركى را ديدند كه خطاب به حاضران مى گفت:

آيا اگر من حكمى صادر كنم، تنفيذش واجب است؟

همگى يكصدا جواب دادند: بلى نافذ است، شما بفرماييد!

- من شرعاً حكم مى كنم و فتوا مى دهم كه از امروز تا ده روز همه شيعيان سامرا زيارت عاشورا بخوانند و ثوابش را به روح پاك حضرت نرگس خاتون، مادر امام مهدى - عجل اللَّه تعالى فرجه - كه قبرش همين جا در سامرا در جوار مرقد حضرت امام هادى و امام عسكرى(ع) است، اهدا كنند تا به سبب همين توسل، اين بلاى همه گير وبا برطرف شود.

همه حاضران اين حكم را تأييد كرده، به همه شيعيان در سامرا ابلاغ كردند كه ملزم به اين توسل هستند و شيعيان هم با جان و دل به اين فتوا جامه عمل پوشاندند و اين توسل دسته جمعى به زيارت عاشورا چنان مؤثر بود كه از همان روز فرداى فتوا ديگر كسى از شيعيان دچار وبا نگشت و هر كه طاعون مى گرفت و مى مرد ديگران بودند، نه شيعيان كه با زيارت عاشورا دستِ نياز به سوى حضرت پروردگار دراز كرده بودند.(3)

بارى، فقيه فشاركى با اهل بيت اطهار، به ويژه با امام حسين(ع) يك چنين ارتباطى عارفانه و كارآمد داشت و همين را علامه غروى به خوبى از استاد به ارث برده بود.

3. حاج آقا رضا همدانى (1250 - 1322ق.):


تاريخ نگاران و تراجم نويسان وى را كه با كلماتى چون فقيه آگاه، عالم ربّانى، زاهد عابد، تقى، نقى و... توصيف كرده اند، فرزند دانشور و ژرف انديش ملّا آقا هادى بود. از همدان به نجف هجرت كرد و در آن جا از حوزه درس ميرزا محمد هاشم خوانسارى و شيخ اعظم انصارى و ميرزاى بزرگ شيرازى بهره مند گشت. هنگامى كه ميرزاى بزرگ از نجف به سامرا كوچيد، فقيه همدانى به ميرزا پيوست و زمان زيادى را در محضر درس ميرزا، زانوى ادب به زمين زد تا اين كه خود حوزه مستقلّى را كه در تدريس و تصنيف ممتاز مى نمود، ترتيب داد و گروه بسيارى از بزرگان نامدار و علماى برجسته، مثل: سيّد محمد سعيد حبّوبى، شيخ مشكور حولارى، شيخ هادى آل كاشف الغطاء، شيخ مرتضى آل كاشف الغطاء، حاج شيخ على قمى نجفى و ديگران در حلقه درسش گرد آمدند.

فقيه همدانى كه در عصر خود از مراجع تقليد شمرده مى شد، آثار گرانبارى از خويش به جاى گذاشته است كه از آن ميان مصباح الفقيه در شرح شرايع مشهور است و برخى از آثار ديگرش عبارتند از:

كتاب الطهارة، كتاب الصوم، كتاب الخمس، كتاب الزكاة،(4) كتاب الرهن كه گفته مى شود در موضوع خود كم نظير است، حاشيه بر رسائل شيخ انصارى موسوم به العوائد الرضويّة على الفرائد المرتضويّة - كه در سال 1318ق. و در 141 صفحه بزرگ به صورت سنگى چاپ شده است، حاشيه بر كتاب بيع شيخ اعظم انصارى، كتاب البيع - كه تقريرات درس استادش ميرزاى بزرگ است - حاشيه بر رياض المسائل، رساله اى در لباس مشكوك، رساله عمليّه و....

ايشان در نجف اشرف بود تا به بيمارى كشنده سل گرفتار گشت و براى استشفا به آستان قدس عسكريين(ع) پناه آورد، پس از چند ماهى كه در سامرا سكونت داشت وفات يافت. پيكرش را در همان جا در آستان قدس سامرا به خاك سپردند.(5)

4. آيةاللَّه شيخ محمد كاظم خراسانى،معروف به آخوند خراسانى (1255 - 1329ق.):


آخوند خراسانى كه نامش بيشتر با اثر گرانسنگش كفايةالاصول برده مى شود و تاريخ زندگانى اش با تاريخ مشروطيّت پيوند خورده است، دانشورى پرآوازه و شناخته شده است و چون در كتابهاى سلسله ديدار با ابرار، حديث حياتش آمده است (6)،ديگر ما تفصيل را روا نديده و براى پرهيز از تكرار به همين قدر كفايت مى كنيم كه علامه غروى از شاگردان طراز اوّل آخوند بود،سيزده سال در درس آخوند شركت داشت و در همين سالها بود كه بيشترين بخش از شرحش بر كفايةالاصول را نگاشت (7) و تا آخوند زنده بود، به احترام او از تدريس مستقل و متشكّل اجتناب مى كرد، تا اين كه آخوند خراسانى وفات يافت.(8)

5. حكيم محمد باقر اصطهباناتى شيرازى (متوفاى 1326ق.):


دانشورى بزرگ و حكيمى بزرگوار بود. پس از آن كه روزگارى را در اصفهان پيش حاج شيخ محمد باقر اصفهانى و آقا ميرزا هاشم چهارسوقى به تحصيل علوم و تهذيب نفس گذرانيد، به شيراز بازگشت و در آن جا ميان مردم مرجعيّت يافت، تا آن جا كه حكمران شيراز را دچار ترس و وحشت ساخت! آن چنان كه آتش عداوت و دشمنى با حكيم و مرجع شهر در نهادش زبانه كشيد. نزديك بود فتنه اى در شهر به پا گردد، كه حكيم اصطهباناتى شيراز را به قصد سامرا ترك گفت و در سامرا تا ميرزاى بزرگ زنده بود، در درس و بحث او شركت جست. پس از وفات ميرزا به نجف اشرف رفت و تا سال 1319ق. در نجف به تدريس و اقامه نماز جماعت اشتغال داشت. بعدها به شيراز بازگشت. اين بار بيشتر از پيش در ميان مردم احترام يافت و در كارهاى دنيا و دينى مردم، مرجع و پناهگاه آنان گشت، تا اين كه در سال 1326ق. (17 اسفند 1286ش.) به دست مخالفان مشروطيّت و همراه چند تن از مشروطه خواهان و يارانش به شهادت رسيد.

كتاب شناس بزرگ شيعى، مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى مى نويسد:

حكيم شهيد در معقول و منقولْ علامه و در فقه و اصولْ محقق بود و تصنيفات زيادى دارد....(9)

از آثارش مى توان كتابهاى زير را نام برد:

احكام المدين: در خصوص احكامى كه مربوط به قرض و قرضدار مى شود،(10) احكام الدين، رساله اى در حدوث عالم و....

ناگفته نماند كه حكيم اصطهباناتى روزگارى را نيز در تهران بود و علوم عقلى را در محضر آقا محمدرضا قمشه اى و آقا على مدرس و حكيم ميرزاى جلوه آموخته بود و شهرتش بيشتر در علوم معقول و فلسفه بود، تا فقه و اصول. در تخصص و تبحّر او در اين وادى همين بس كه نابغه نجف، علامه غروى در حكمت و فلسفه تنها شاگرد او بود، شاگردى كه سيماى علمى استاد را در آسمان دانش و حكمت، آفتابى ساخت كه غروب ناپذير مى نمايد.(11)

6. شيخ احمد شيرازى (متوفاى 1332 ق.):


معروف به شانه ساز و داراى آثارى در علم اصول و فقه و... است. نابغه نجف پيش او فلسفه خوانده بود.(12)

/ 17