محمدبن حسن بن عمارميگويددرمدينه درمحضرعلي بن جعفرع نشسته بودم ،و رواياتي راكه ازامام كاظم ع نقل ميكردمينوشتم ،دراين هنگام ناگاه امام جواد ع كه آنوقت نوجوان بود،واردمسجدشد،ديدم علي بن جعفربدون رداءوباپاي برهنه برخاست وبه استقبال امام جوادع رفت وخودرابه سوي اوافكندودست اورابوسيد .امام جوادع فرمودعموجان خداتورارحمت كندبنشين .علي بن جعفرگفت اي آقاي من چگونه بنشينم باآنكه توايستاده اي .هنگامي كه علي بن جعفرع به جلسه درس خدبازگشت ،شاگردان ازروي سرزنش به علي بن جعفرگفتند، توعموي پدرحضرت جوادع هستي ،درعين حال ديديم كه دست اورابوسيدي و آنچنان احترام كردي كه دورازمعمول است .علي بن جعفردرپاسخ آنها،دست به محاسن سفيدخودگرفت وفرمودساكت باشيد،هنگامي كه خداوندصاحب اين محاسن سفيدراشايسته امامت ندانست ،واين جوان راشايسته نمودومقام شامخ امامت رابه اوتفويض كرد،آيامن فضل اوراانكاركنم ؟پناه ميبرم به خداازاين سخن كه شماميگوئيد،بلكه من بنده امام جوادع هستم .ازاحترامهاي علي بن جعفر ع به امام جواداينكه هرگاه امام جوادع ميخواست به جائي برود .علي بن جعفربر ميخواست وكفش اوراجفت ميكرد .روزي طبيبي براي فصدگشودن سررگ امام جواد ع آمد،علي بن جعفربه امام جوادع عرض كرداي سرورمن اجازه بده اول رگ مرا قطع كندتاتيزي وسوزش نشترقبل ازتوبه من برسد ./انوارالبهيه محدث قمي ص 274،275 .