اعتراف دربسترمرگ - آینده نگری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اعتراف دربسترمرگ
اوبه سياست ،هوشمندي وزرنگي خودبسيارمغروربود، درفرازونشيبهاي روزگاروحوادث مختلفي كه پيش مي آمدبانيرنگ وتردستي مخصوص به خودازمهلكه نجات مي يافت ،وي درست نان رابه نرخ روزمي خوردوبه هرطرف بادمي روزيدمي رفت .وهنگامي به آثارشوم اعمال زشت خويش پي بردكه ديگرخيلي ديرشده بود،آري چون مرگش فرارسيدظلمت باطن ،لجاجت وعناد دروني وآلودگي روحي همانندخوره ازدرون اورازجرمي دادوزيرضربات شلاق وجدان خويش شكنجه مي شد .عمروعاص كه حيله گريهاونيرنگ بازيهاي اوراكم و بيش همه شنيده اندونوعااشخاص حيله گروحقه بازرابه اوتشبيه مي كنند .وي بااين كه 4سال درزمان عثمان فرمانرواي مصربودوپس ازوي بازرنگي خودرا به معاويه چسبانيدوازياران صميمي اوگشت وبه دستوروي باقرآن برسرنيزه كردن ازشكست معاويه جلوگيري نمودوباحكميت ازطرف اووحيله گري پايه هاي حكومتش رابراي سالهامحكم نمود،ولي بالاخره روزي به آلودگي وانحرافات خويش پي برداماخيلي ديرشده بود،اودروقت مرگ سخت مي گريست ،فرزندش عبد الله گفت :چراگريه مي كني ؟بااين كه توازاصحاب رسول خدامي باشي وفتح كننده شام بوده اي ،عاقبت توهم به خيروخوبي است .عمروعاص كه بيش ازهر كس خودرامي شناخت گفت :نه من درقريش اولين كافربودم وبارسول خدادشمني داشتم وپس ازآن حضرت باسلاطين بودم وازناحيه آنان حاكم شدم كه نمي دانم اينهاحق بودوياناحق ،به سودم بوديابه زيانم ./البدايه والنهايه ،جلد8 ،به نقل تحفه الواعظين .