ازكاخ نشينىتاكوخ نشينى - آینده نگری نسخه متنی

ازكاخ نشينىتاكوخ نشينى

مهدي سومين خليفه عباسي زني داشت به نام خيزران مادرهادي وهارون الرشيدكه دردستگاه خلافت ازموقعيت ويژه اي برخورداربود، تمام خانم هاودختران درباردرخدمت اوبودندولي درميان آنهازينبت دختر سليمان بن بعلي كه پيرزن بافضلي بودازهمه بيشترموردتوجه خليفه بودكه حتي مهدي به خيزران دستورداده بودكه ازوي كسب ادب واخلاق نمايد .

يك روزي خدمتكاران خبردادندكه خانم زيباوخوش منظري كه لباسهاي بسياركهنه به تن داردوازمعرفي خويش خودداري مي كنداجازه ملاقات مي خواهد،خيزران گفت اورا بياوريد،چون وي داردشدديدنداوزني است كه علاوه برزيبايي صورت بسياربا كمال است ،وزباني فصيح ومتين دارد،ازاوخواستندكه خودش رامعرفي كند، وي گفت :من مزينه همسرمروان بن محمدآخرين خليفه اموي هستم كه روزگاربامن چنين نموده است وبه خداقسم اين لباسهاي كهنه اي راهم كه برتن دارم ازخودم نيست وآنهاراعاريه كرده ام ،اينك درمانده شده ونزدشماآمده ام كه درپوشش وپناه شماباشم .

خيزران ازشنيدن سخن اووديدن حال رقت بارش سخت متاثرو گريان شدولي زينب دخترسليمان به اوگفت به يادمي آوري كه روزي روي همين بساط حرمسراي خلافت درحران نشسته بودي من نزدتوآمدم وازتوخواستم كه پيكر ابراهيم امام رابه من واگذاري تاآن رابه خاك سپارم ،تومراازمجلس بيرون كردي وگفتي زنهارابانظرمردان چكار؟مزينه گفت :بلي همين طوربودكه كار مابه اينجاكشيدوروزگارماسياه شدوسپس گريان شده ودرحالي كه اين آيه را مي خواندازمجلس بيرون رفت .

خدابراي شمامثل آوردمثل شهري راكه درآن امنيت كامل حكم فرمابودومردمش درآسايش واطمينان زندگي مي كردندوازهر طرف روزي فراوان به آنهامي رسيدتااين كه نعمتهاي خداراكفران كردند،خداهم به خاطركفران ومعصيت نعمتش راازآنهاگرفت مزه گرسنگي وترس رابه آنها چشانيد .

خيزران به كنيزانش دستوردادكه مزينه رادريكي ازقصرهاجاي داده ، لباس ،غذاووسائل آسايش اورامرتب گردانندوبه وي نيكي كنند،وقتي مهدي خليفه آمدوازجريان مزينه آگاه شدسخت گريه كردوبه خيزران گفت :به خدا قسم اگرچنين نكرده بودي ديگرباتوسخن نمي گفتم وضمن اين كه ازگفتارزينب به شدت ناراحت شده بودگفت :اگراوپيرزن وبزرگ زنان نبودديگرباوي حرف نمي زدم ،سپس مزينه رااحضاركرد،به وي محبت نمودومنزلت اورااززينب برترقرارداد .

مزينه درزمان مهدي وهادي ومقداري ازخلافت هارون زنده بود .

/ تتمه المنتهي ،صفحه 148و149 .