عاصم بن ثابت ازانصار واصحاب نزديك پيامبر ص بود ، او دلاور مردي ، شيردل ، تيراندازي چيره دست بود ، و از افرادي بود كه در جنگ احد تا آخر ، ثابت ماند و از حريم اسلام دفاع نمود ، او را به عنوان بن ابي الافلح ميخواندند .او در جنگ احد ، افراد بسيار ي از كفار را كشت ، از جمله مسافع و جلاس پسران طلحه بن ابي طلحه پلاچمدار سپاه كفر را كشت .مادر اين دو پسر ، بنام سلافه در ميدان جنگ بود، وقتي كه پسرانش به زمين افتادند ببالين آنها آمد و از آنها پرسيد چه كسي شما را كشت ؟ آنها گفتند تيراندازي كه ميگفت من ابن ابي الافلح هستم .پس از جنگ ، سلافه ، نذر كرد ، اگر بر عاصم دست يابد در كاسه سرش شراب بنوشد و اعلان كرد هر كس سر عاصم رابرايم بياورد ، صد شتر به او جايزه ميدهم .مدتي گذشت ، جرياني پيش آمد ، پيامبر ص عاصم را سرپرست چند نفر مامور مخفي كرد ، تا به مكه بروند ، و اخبار مكه را گزارش دهند .اين جمعيت حدود شش نفر به سرپرستي عاصم بودند ، به سوي مكه حركت كردند ، تا به منزلگاه عسفان رسيدند و از آنجا گذشتند ، مشركان از حركت اين گروه اطلاعاتي مسلمين با خبر شدند ، و صد نفر تيرانداز در تعقيب آنها فرستادند ، سرانجام در دامنه كوهي ، آنها را پيدا كردند عاصم با همراهان در بالاي آن كوه ، كمين گرفتند ، و تسليم نشدند ، تيراندازي از دو طرف شروع شد ، و عاصم هر چه تير داشت همه را به سوي دشمن پرتاپ كرد ، سپس نيزه اش را بدست گرفت و با دشمن جنگيد تا نيزه اش شكست ، سپس با شمشيرش جنگيد و بسياري از دشمن را كشت تا به شهادت رسيد ، و مسلمين همراه نيز به استثناي دو نفر زيد و خبيب كشته شدند .عاصم هنگام شهادت چنين دعا كرد اللهم اني حميت دينك صدر النهار فاحم لحمي آخر النهار .خداوندا من از آغاز روز ، از دين تو حمايت كردم ، پس در آخر روز از جسدم حمايت كن .عاصم از اين رو اين دعا را كرد ، كه ميدانست قريش و مشركان ، دشمني و كينه سختي با او دارند .دشمنان طمع كار ، پيش دستي ميكردند تا سر عاصم را از بدن جدا كرده و براي سلافه ببرند و صد شتر جايزه بگيرند ، وقتي كه نزديك جسد عاصم رفتند ، ديدند انبوه زنبوران عسل مانند قطعه ابر ، جنازه عاصم را احاطه نمودند ، كه هر كه جلو ميامد ، بر سرش ريخته و با نيش او را از پاي در مي آوردند .ناگزير عقب نشيني كردند و باخود گفتند وقتي كه شب فرا رسد ، زنبورها ميروند ، آنگاه ميرويم و سر عاصم را از بدنش جدا مي سازيم .شب فرا رسيد ، ولي باران و سيل به جريان افتاد ، آنها در آن شب طوفاني و رعد و برق و باران ، هر چه دنبال جسد عاصم گشتند ، آن را نيافتند و مايوس برگشتند .از آن پس ، اين شهيد و عارف دلسوخته به عنوان حمي الدبور حمايت شده زنبور خوانده ميشد .اين است يك نمونه از استجابت دعاي مسلمان مخلص و فداكار ./ سيره ابن هشام ج 3 ص 79 سيره حلبيه ج 3 ص 88 .