گويند وقتي تمنجمين خبر دادند فلان روز باراني بارد كه هر كس قطره اي از آن نوشد ، ديوانه شود .پادشاه به وزير امر داد انباري از آب كردند و در آن استوار ساختند تا با آب باران نياميزد .باران موعود بيامد و مردمان مملكت از آن بياشاميدند و همگي ديوانه شدند ، مگر پادشاه و وزير كه با آب ذخيره همچنان عاقل ماندند و در اعمال و اقوال ديوانگان به حيرت و تاسف نگاه ميكردند .عاقبت شاه از مشاهده آن اوضاع به جان آمده بوزير گفت هلاك كردن خويش نمي بايد ، ما نيز چون آنان شويم و مشكلات كنوني از پيش برخيزد .وزير گفت چگونه چون آنان توان شد ؟ گفت از همان آب ما نيز مي آشاميم .وزير رضا داد و چنين كردند و چون آن دو نيز ديوانه شدند از رنج و ناراحتي قبلي آسوده گشتند ./ كاوشي در امثال و حكم