پيرمرد احمق - دیوانگی و جنون نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
پيرمرد احمق
شخص بنائي پشت بامي راكاه گل كردازاول پشت بام راگرفت تاآخرپشت بام چون باخررسيدنتوانست پائين بيايد،پيرمردي راآوردند چاره اين كاررابكنداوچنان مصلحت ديدطناب رابالاانداخت بناآن طناب را به كمرخودببندندتاآنكه اوراپائين بكشندچون اوراازپشت بام كشيدندبنا افتادومرد،فاميل بناءگريبان پيرمردراگرفتندوگفتنداين چه دستوري بوددادي بناءراكشتي گفت من پدرم راازچاه باطناب بيرون آوردم .