دريچهوقتي ستاره نيز سو سوي روزني به رهايي نيست آن چشم شب نخفته چرا پشت پنجره با آن نگاه غمگين ژرقاي آسمان را مي کاويد آنگاه بازميگشت نويمد ميگريست