بیشترلیست موضوعات نقش و جايگاه مردم در انديشه سياسي اسلام و امام خميني قدسسره چكيده مقدمه سير انديشه نقش مردم در حكومت جايگاه مردم در انديشه سياسي اسلام 1 - رضايت مردم 2 - پذيرش بيعت 1 ـ وظيفه مشورت با مردم 2 ـ پاسخگويي به مردم: فصل سوم: وظايف مردم در امور سياسي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
«اگر از براي تنزيه سلطنت حقه و لايتيه از مجرد تشبه صوري به سلطنتهاي استبداديه فراعنه و طواغيت امم و حفظ اساس مسؤليت و شورويت آن و تحفظ بر آن دو اصل طيب و طاهر - حريت و مساواتِ آحاد ملت با نظام والاي خلافت - بوده باشد كماهو الظاهر بل المتعين».79اساساً حكومتهاي استبدادي فاقد پايگاه اجتماعي و وجاهت مردمي ميباشند و افراد جامعه اين نوع حكومتها را يا دشمن بالفعل و يا دشمن بالقوه خود ميدانند؛ و به تعبير افلاطون: «حاكم مستبد براي حفظ حكومت خود ناچار است با صاحبان شجاعت و شهامت و حكمت و ثروت بجنگد»80 و «طبعاً مردمان درستكار از او بيزار و گريزانند»81 و از طرفي «مجبور است با افراد فرومايه زيست كند»82و به تعبيري بارزتر آثار شوم استبداد اين سه چيز است. 1) اموال و سرمايههاي عمومي را براي تأمين قدرت و پيشرفت شهوات فردي و جمعي مصرف مينمايد و دست به دست ميان كسان خود ميگردانند و به مردم بخور و نميري ميدهند، آنهم در برابر هزاران ستايش و كرنش. 2) و دين را با اميال و هوسهاي خود تطبيق مينمايند و چيزهائي به نام دين در دين داخل ميسازند و مردم را از اصول دين كه معارض با قدرتهاي بي حد است منصرف ميسازند... و 3) عقول و افكار را تحت فشار ميگذارند و از بروز استعدادها و بيداري مردم جلوگيري ميكنند و راههاي شهوات و سرگرميها را براي مردم باز ميكنند در نتيجه با مردم معامله بنده و گوسفند مينمايند83و ماكياولي آثار حكومت استبدادي را اينگونه بيان كرده است:«در جامعهاي كه حكومت استبدادي جاي آزادي را ميگيرد كوچكترين شري كه از اين جا به جايي پديد ميآيد اين است كه آن جامعه ديگر پيشرفت نميكند، نه ثروتش افزايش مييابد و نه قدرتش و در بيشتر موارد جامعه در سراشيب زوال ميافتد»84 و در اين نوع حكومتها، «فضيلت انسانها در پاي خواستههاي حاكم جبار قرباني ميشود و آزادي و اقتدار و عظمت ايشان پايمال خوي برتريطلبي سلطان مستبد ميگردد».85حضرت امام قدسسره حكومت ديكتاتوري شاه را به اين دليل مردود ميدانستند كه:«هرگونه فرياد آزادي خواهي و اعتراض به ديكتاتوري را با سرنيزه خاموش كردهاند... آزادي به تمام معني از مردم سلب شده است. هيچگاه مردم حق انتخاب نداشتهاند... گويندگان و نويسندگان يا كشته شدهاند و يا زنداني هستند و يا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقايق محروم كردهاند. و در يك كلمه تمامي مباني بنيادي و دموكراسي را نابود كردهاند... ما كه خواستار حكومت اسلامي هستيم در سايه آن به همه اين جنايتها و خيانتها پايان داده ميشود».86اساساً دستور مشورت تصوير واضحي از رهبري سياسي پيامبر نشان ميدهد كه هيچگاه از محبت جدا شدني نيست و رأفت اسلامي همواره از لابلاي قدرت سياسي، چون روحي شاداب و پر نشاط در كالبد هرچند بيمار گونه تجلي ميكند و هرگز استبداد در حكومت اسلامي رخ نمينمايد. زيرا عامل عمده اين استبداد روح تمكين و تسليم بود كه نظام اسلامي تحمل ظلم و ستمكشي را نوعي جرم و ظلم ميداند و اصل مسؤليت همگاني چون اهرمي نيرومند از تبديل قدرت به استبداد و خودكامگي، جلوگيري ميكند.87 چگونه ميشود حكومت ديني متوسل به استبداد شود با اينهمه تأكيداتي كه در متون ديني بر حفظ ارزشها شده است. قرآن ميفرمايد: «لا تظلمون و لا تظلمون»88 نبايد ظلم كنيد و نبايد به ظلم تن در دهيد «و تلك القري اهلكناهم لما ظلموا»89 اين آباديها را نابود كرديم چون ظلم كردند و متجاوز از دويست و پنجاه آيه در زمينه ظلم زدايي و محكوم نمودن ظلم و بيان آثار و پيامدهاي آن آمده است.90 در جايي از زبان حضرت موسي عليهالسلام ، فرعون را مورد نكوهش قرار ميدهد كه «تلك نعمة تمنها علي ان عبدت بني اسرائيل»91 و منت اين نعمت را بر من مينهي كه بني اسرائيل را برده ساختهاي و امير المؤمنين عليهالسلام به فرزندش امام حسن عليهالسلام ميفرمايد:«لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا»92 بنده ديگري مباش زيرا خدا ترا آزاد آفريده است.آزادي كه به تعبير شهيد مطهري ارزش مافوق ارزشهاي مادي دارد. انسانهايي كه بويي از انسانيت بردهاند حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه و در سختترين شرايط زندگي كنند و در اسارت يك انسان ديگر نباشند؛ محكوم انسان ديگر نباشند؛ آزاد زندگي كنند.93 و در روايتي از امام علي عليهالسلام دستور جهاد بر عليه كساني داده ميشود كه مقصود آنان تحميل حكومت ديكتاتوري است و ميخواهند مردم آنانرا خداي خود بدانند و اموال ملت را مايه عشرت خويش سازند«سيروا الي قوم يقاتلونكم كيما يكونوا جبارين، يتخذهم الناس ارباباً و يتخذون عباد الله خولا و مالهم دولا».94حتي از اين كه به ديده جبابره و مستكبران به آنان نگريسته شود، ابا دارند.«فلاتكلموني بما تكلم به الجبابره»95 با من آن چنان كه از زورمندان پروا ميكنيد، سخن مگوئيد.مرحوم نائيني پس از ذكر كامل اين حديث شريف ميفرمايد:«چقدر سزاوار است ما مدعيان مقام والاي تشيع اندكي در سراپاي اين كلام مبارك تأمل كنيم و از روي واقع و حقيقت رسي و الغاء اغراض نفسيه اين مطلب را بفهميم كه اين درجه اهتمام حضرتش در رفع ابهت و هيبت مقام خلافت از قلوب امت و تكميل اصلي درجات آزادي آنان و ترغيب و تحريصشان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت و در عداد حقوق والي بر رعيت و يا حقوق رعيت بر والي شمردن آن».96آنحضرت به واليان خود توصيه ميفرمايد: