نقش و جایگاه مردم در اندیشه سیاسی اسلام و امام خمینی (قدس سره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش و جایگاه مردم در اندیشه سیاسی اسلام و امام خمینی (قدس سره) - نسخه متنی

سید ابوالفضل موسویان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«اگر از براي تنزيه سلطنت حقه و لايتيه از مجرد تشبه صوري به سلطنتهاي استبداديه فراعنه و طواغيت امم و حفظ اساس مسؤليت و شورويت آن و تحفظ بر آن دو اصل طيب و طاهر - حريت و مساواتِ آحاد ملت با نظام والاي خلافت - بوده باشد كماهو الظاهر بل المتعين».79

اساساً حكومتهاي استبدادي فاقد پايگاه اجتماعي و وجاهت مردمي مي‏باشند و افراد جامعه اين نوع حكومتها را يا دشمن بالفعل و يا دشمن بالقوه خود مي‏دانند؛ و به تعبير افلاطون: «حاكم مستبد براي حفظ حكومت خود ناچار است با صاحبان شجاعت و شهامت و حكمت و ثروت بجنگد»80 و «طبعاً مردمان درستكار از او بيزار و گريزانند»81 و از طرفي «مجبور است با افراد فرومايه زيست كند»82

و به تعبيري بارزتر آثار شوم استبداد اين سه چيز است. 1) اموال و سرمايه‏هاي عمومي را براي تأمين قدرت و پيشرفت شهوات فردي و جمعي مصرف مي‏نمايد و دست به دست ميان كسان خود مي‏گردانند و به مردم بخور و نميري مي‏دهند، آنهم در برابر هزاران ستايش و كرنش. 2) و دين را با اميال و هوسهاي خود تطبيق مي‏نمايند و چيزهائي به نام دين در دين داخل مي‏سازند و مردم را از اصول دين كه معارض با قدرت‏هاي بي حد است منصرف مي‏سازند... و 3) عقول و افكار را تحت فشار مي‏گذارند و از بروز استعدادها و بيداري مردم جلوگيري مي‏كنند و راههاي شهوات و سرگرمي‏ها را براي مردم باز مي‏كنند در نتيجه با مردم معامله بنده و گوسفند مي‏نمايند83

و ماكياولي آثار حكومت استبدادي را اينگونه بيان كرده است:

«در جامعه‏اي كه حكومت استبدادي جاي آزادي را مي‏گيرد كوچكترين شري كه از اين جا به جايي پديد مي‏آيد اين است كه آن جامعه ديگر پيشرفت نمي‏كند، نه ثروتش افزايش مي‏يابد و نه قدرتش و در بيشتر موارد جامعه در سراشيب زوال مي‏افتد»84 و در اين نوع حكومتها، «فضيلت انسانها در پاي خواسته‏هاي حاكم جبار قرباني مي‏شود و آزادي و اقتدار و عظمت ايشان پايمال خوي برتري‏طلبي سلطان مستبد مي‏گردد».85

حضرت امام قدس‏سره حكومت ديكتاتوري شاه را به اين دليل مردود مي‏دانستند كه:

«هرگونه فرياد آزادي خواهي و اعتراض به ديكتاتوري را با سرنيزه خاموش كرده‏اند... آزادي به تمام معني از مردم سلب شده است. هيچگاه مردم حق انتخاب نداشته‏اند... گويندگان و نويسندگان يا كشته شده‏اند و يا زنداني هستند و يا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقايق محروم كرده‏اند. و در يك كلمه تمامي مباني بنيادي و دموكراسي را نابود كرده‏اند... ما كه خواستار حكومت اسلامي هستيم در سايه آن به همه اين جنايتها و خيانتها پايان داده مي‏شود».86

اساساً دستور مشورت تصوير واضحي از رهبري سياسي پيامبر نشان مي‏دهد كه هيچگاه از محبت جدا شدني نيست و رأفت اسلامي همواره از لابلاي قدرت سياسي، چون روحي شاداب و پر نشاط در كالبد هرچند بيمار گونه تجلي مي‏كند و هرگز استبداد در حكومت اسلامي رخ نمي‏نمايد. زيرا عامل عمده اين استبداد روح تمكين و تسليم بود كه نظام اسلامي تحمل ظلم و ستمكشي را نوعي جرم و ظلم مي‏داند و اصل مسؤليت همگاني چون اهرمي نيرومند از تبديل قدرت به استبداد و خودكامگي، جلوگيري مي‏كند.87 چگونه مي‏شود حكومت ديني متوسل به استبداد شود با اينهمه تأكيداتي كه در متون ديني بر حفظ ارزشها شده است. قرآن مي‏فرمايد: «لا تظلمون و لا تظلمون»88 نبايد ظلم كنيد و نبايد به ظلم تن در دهيد «و تلك القري اهلكناهم لما ظلموا»89 اين آباديها را نابود كرديم چون ظلم كردند و متجاوز از دويست و پنجاه آيه در زمينه ظلم زدايي و محكوم نمودن ظلم و بيان آثار و پيامدهاي آن آمده است.90 در جايي از زبان حضرت موسي عليه‏السلام ، فرعون را مورد نكوهش قرار مي‏دهد كه «تلك نعمة تمنها علي ان عبدت بني اسرائيل»91 و منت اين نعمت را بر من مي‏نهي كه بني اسرائيل را برده ساخته‏اي و امير المؤمنين عليه‏السلام به فرزندش امام حسن عليه‏السلام مي‏فرمايد:

«لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرّا»92 بنده ديگري مباش زيرا خدا ترا آزاد آفريده است.

آزادي كه به تعبير شهيد مطهري ارزش مافوق ارزشهاي مادي دارد. انسانهايي كه بويي از انسانيت برده‏اند حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه و در سخت‏ترين شرايط زندگي كنند و در اسارت يك انسان ديگر نباشند؛ محكوم انسان ديگر نباشند؛ آزاد زندگي كنند.93 و در روايتي از امام علي عليه‏السلام دستور جهاد بر عليه كساني داده مي‏شود كه مقصود آنان تحميل حكومت ديكتاتوري است و مي‏خواهند مردم آنانرا خداي خود بدانند و اموال ملت را مايه عشرت خويش سازند

«سيروا الي قوم يقاتلونكم كيما يكونوا جبارين، يتخذهم الناس ارباباً و يتخذون عباد الله خولا و مالهم دولا».94

حتي از اين كه به ديده جبابره و مستكبران به آنان نگريسته شود، ابا دارند.

«فلاتكلموني بما تكلم به الجبابره»95 با من آن چنان كه از زورمندان پروا مي‏كنيد، سخن مگوئيد.

مرحوم نائيني پس از ذكر كامل اين حديث شريف مي‏فرمايد:

«چقدر سزاوار است ما مدعيان مقام والاي تشيع اندكي در سراپاي اين كلام مبارك تأمل كنيم و از روي واقع و حقيقت رسي و الغاء اغراض نفسيه اين مطلب را بفهميم كه اين درجه اهتمام حضرتش در رفع ابهت و هيبت مقام خلافت از قلوب امت و تكميل اصلي درجات آزادي آنان و ترغيب و تحريصشان بر عرض هرگونه اعتراض و مشورت و در عداد حقوق والي بر رعيت و يا حقوق رعيت بر والي شمردن آن».96

آنحضرت به واليان خود توصيه مي‏فرمايد:

/ 22