نقش و جایگاه مردم در اندیشه سیاسی اسلام و امام خمینی (قدس سره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش و جایگاه مردم در اندیشه سیاسی اسلام و امام خمینی (قدس سره) - نسخه متنی

سید ابوالفضل موسویان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لذا اميرالمؤمنين عليه‏السلام طبق اين وصيت، آنگاه كه مردم او را رها كرده و دنبال ديگري رفتند، بدون هيچ برخورد تندي از حكومت چشم پوشيد در حالي كه به تعبير خود حضرت و همه منصفين، تنها او مي‏توانست جامعه را به بهترين وجه اداره كند و حتي خواص هم اين را مي‏دانستند:

«و انه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي»27

يعني او [خليفه اول] جايگاه من را در خلافت مي‏دانست كه چون استوانه‏اي در آسيا هستم.

و هنگامي تن به حكومت داد كه مردم به سوي ايشان هجوم آوردند و با ميل و رغبت و بدون هيچ اكراه و اجباري، حكومت او را پذيرفتند. حضرت به همين نكته كه نشانگر قوت حكومت ايشان است، اينچنين اشاره مي‏فرمايند:

«و بايعني الناس غير مستكرهين و لا مجبرين بل طائعين مخيرين».28

و در نامه به مالك بر رضايت عامه اينگونه تأكيد مي‏فرمايند:

«وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق و اعمها في العدل و اجمعها لرضي العامة فان سخط العامة يجحف برضي الخاصه و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضي العامة».29

بايد براي تو پسنديده‏ترين كارها همان باشد كه در حق، ميانه‏ترين است، در عدل، فراگيرترين و در جلب خشنودي مردم، گسترده‏ترين كه بي شك خشم همگاني اثر رضايت خاصان را از بين مي‏برد، در حالي كه خشم خواص با خشنودي همگاني بخشوده مي‏شود.

سپس در ادامه براي اين منظور چنين استدلال مي‏كنند:

«و انما عماد الدين و جماع المسلمين والعدة للاعدا، العامة من الامة فليكن صغوك لهم و ميلك معهم».30 و اين تنها انبوهه مردم‏اند كه دين را تكيه گاه، مسلمانان را ريشه و با دشمنان در نبرد، نيروي ذخيره‏اند؛ پس گوش تو ويژه ايشان و گرايشت همسويشان باشد.

و آنجا كه ممكن است اين رضايت عمومي با گمان‏هايي مخدوش گردد او را به پاسخگويي روشن و آشكار دعوت مي‏كند تا مبادا سوء ظن پيدا شده، موجب عدم مقبوليت مردمي حاكم گردد. و آثار ارزشمند رضايت را از بين ببرد.

«و ان ظنت الرعية بك حيفاً فاصحر لهم بعذرك و اعدل عنك ظنونهم باصحارك فان في ذلك رياضة منك لنفسك و رفقا برعيتك و اعذاراً تبلغ به حاجتك من تقومهم علي الحق».31

هرگاه مردم نسبت به تو گمان بد برند، افشا گري كن و عذر خويش را در مورد آنچه موجب بدبيني شده، آشكارا با آنان در ميان گذار و با صراحت بدبيني ايشان را از خود بر طرف كن، زيرا اين گونه صراحت، سبب تربيت اخلاقي تو و مدارا و ملاطفت با مردم است و توجيه كردن ايشان و اين بيان عذر، تو را به مقصودت در سير دادن آنان به حق مي‏رساند.

/ 22