موقعيت خليفه او را در مقام ولايت عظمي و سرپرستي مسلمانان قرار ميداد. اين كه او جانشين خدا بود ( ماوردي، 27) يا جانشين رسول خدا(ص) يا جانشين خليفه قبلي (قلقشندي، مآثر، 31)، تفاوت چنداني در اهميت اين تلقي كه تنها نماينده خدا در حاكميت بر مردم است، ايجاد نميكرد. تشريح و توضيح اين نكته، بايد در جاي ديگري صورت گيرد؛ اما مسلم است بر اساس اين مفهوم، در يك سير تاريخي وظايفي براي خليفه معين شد و براي تحقق آن وظايف ساختاري شكل گرفت. بحث از خلافت و ساختار آن را بايد در عقايد صاحبنظران معاصر عباسيان قاهره پي گرفت. قلقشندي مهمترين فردي است كه مطالبي باارزش در اين زمينه به دست داده است. وي در دو نوشته خود: صبح الاعشي في صناعة الانشاء، مآثر الانافه في معالم الخلافة بحث گستردهاي را درباره خلافت ارائه كرده است. اين مباحث تحولات خلافت را در دستگاه عباسيان قاهره نشان ميدهد. اغلب رسوم خلافت كه وي گزارش كرده، رسوم به ارث رسيده از خلافت بغداد و فاطميان است كه با اندك تغييري در خلافت عباسي مصر نيز اهميت خود را حفظ كرده است.در بررسي دستگاه اداري خلافت عباسيان مصر توجه به چند نكته اهميت اساسي دارد:1ـ نيروي نظامي: در دستگاه خلافت قاهره تنها يك نمونه از حضور جدّي نيروي نظامي سراغ داريم كه آن هم تجهيز مستنصر يكم به سوي عراق براي بازپسگيري آن ناحيه از مغول است. البته نميتوان اين نمونه را به عنوان امري كه حداقل رسميت را در دستگاه اداري خلفا داشته است پذيرفت. جريان ياد شده موقتي و براي تدارك نبردي بود با همراهي بيبرس ـ و البته نگراني او از آينده16 ـ و هزينه كردن يك ميليون دينار (ابن تغري بردي ، النجوم، 7/103). بعد از آن، هيچ گزارشي درباره نيروي مسلح خلفاي عباسي قاهره ارائه نشده است.2ـ مكان استقرار خليفه: بيبرس در آغاز كار، مستنصر را در قاعه جبل ساكن كرد (مقريزي، خطط، 3/422). الحاكم يكم نيز در برج قلعه ساكن شد (همان)، اما مدتي پس از ثبوت نسب و خواندن خطبه خلافت به نام او، به مناظر كبش كه از بناهاي احمدبن طولون در ساحل نيل بود، انتقال داده شد (صفدي، الوافي، 6/316).او در زمان اشرف خليل، به قلعه بازگشت، اما باز به مناظر كبش منتقل شد (دياربكري، 2/379). مناطق ياد شده همه در قاهره بود. بدين سبب، نخستين و مهمترين محل استقرار خلافت عباسيان مصر در قاهره و در قلعه جبل يا مناظر كبش بودهاست. مستكفي نيز پس از بيعت وپيش از تبعيد، ابتدا در قلعه جبل و سپس در مناظر كبش ساكن شد (ابن تغري بردي، النجوم، 8/120). متوكل علي الله نيز در قلعه حوش اسكان يافت (سيوطي، تاريخ، 544). اما در زمان قايتباي در سال 899ق به سبب آتشسوزي در قلعه كه خسارت زيادي به بار آورد و اتهام آن به آشپزخانه خليفه زده شد، سلطان او را مجبور كرد كه از قلعه خارج گردد و در هر جاي شهر كه بخواهد ساكن شود. او نيز در قاعه يا تالاري نزديك مشهد سيّده نفيسه ساكن شد. اما در زمان ناصر بن قايتباي دوباره مجبور شد به قلعه بازگردد و مانند سابق در آنجا ساكن شود (همانجا). مستمسك بالله نيز در سال 906 با چنين وضعيتي روبرو شد. سلطان عادل طومان او را مجبور به ترك قلعه و سكونت در خانهاش در شهر كرد (ابن اياس، 2/351).