روابط سلاطين مملوكي با خلفاي عباسي قاهره - خلافت عباسیان در مصر (659ق/1261م923ق/1517م) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خلافت عباسیان در مصر (659ق/1261م923ق/1517م) - نسخه متنی

شهلا بختیاری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

روابط سلاطين مملوكي با خلفاي عباسي قاهره

خليفه و سلطان هر يك حوزه‏اي جداگانه خود را داشتند و به امور مربوط به خود مشغول بودند. تا زماني كه نشاني از تنش بروز نمي‏كرد روابط ميان آنان حسنه بود، خليفه در مواقع ضروري و بويژه جنگها با استفاده از نفوذ معنوي خود مردمان را به ياري سلطان فرا مي‏خواند (مقريزي، خطط، 4/229) و در سفر حج سلطان را همراهي مي‏كرد (ابن‏اياس، 1/118). خطبه‏ها به نام هر دو خوانده مي‏شد و رسم تبريك گفتن در اعياد و ماهها مطابق معمول اجرا مي‏شد (جوهري صيرفي، 487). در چنين وضعيتي حمايت خليفه از سلطان، موفقيت سلطان را در اداره امور بيشتر مي‏كرد25 و در واقع خليفه حامي معنوي سلطان و مشاور او در برخي از كارها بوده‏است.26اما گاه مناسبات از حالت حسنه خارج مي‏شد و به رويارويي و نزاع مي‏كشيد. اين روياروييها را، هم سلطان با تكيه بر موقعيت استوار خويش آغاز مي‏كرد و هم خليفه. گاه بي‏مهري سلطان به خليفه تا آنجا پيش مي‏رفت كه به عزل خليفه و تعيين جايگزين او منجر مي‏شد.

زماني كه مناسبات ميان سلطان و خليفه به سردي مي‏گراييد، سلطان ابتدا روابط ميان خليفه و مردم را قطع مي‏كرد و با وخيم‏تر شدن اوضاع، او را به زندان مي‏انداخت. به نقل مقريزي، الحاكم 27 سال در محدوديت به سر برد (خطط، 3/422). گاه نيز با شدت يافتن آشفتگي اوضاع، خليفه تبعيد (ابن‏العماد حنبلي، 8/222) و در موارد سخت‏تر خلع و زنداني مي‏شد (ابن اياس، 1/224).

با توجه به جابه‏جايي قدرت در ميان سلاطين مملوكي، بويژه در دوره دوم آنان، معمولاً خليفه متهم به همدستي با شورشيان و كودتاگراني مي‏شد كه طالب سلطان ديگري بودند (سيوطي، تاريخ، 544).

به هنگام بحران روابط، سلطان با برانگيختن علما و قضات عليه خليفه و سعي در جلب حمايت آنان، موقعيت معنوي خود را در برابر خليفه تقويت مي‏كرد. استناد به حكم قاضي در درگيريها ميان خليفه و امرا سبب سنگين‏تر شدن وزنه حاكم، و بالمآل خلع خليفه مي‏شد؛ چنانكه القائم بامرالله در 859ق به حكم قاضي خلع و تبعيد شد (دياربكري، 2/385). اين فتواي فقهي، كار سلطان را موجه و شرعي جلوه مي‏داد؛ زيرا كه قاضي شافعي علم‏الدين صالح بلقيني فتوا داد: اگر سلطان خليفه‏اي را عزل و ديگري را انتخاب كند، در اين كار مختار است (همانجا). با چنين پشتوانه‏اي فقهي بود كه اينال به كار خود جنبه شرعي داد و قائم را خلع و برادرش مستنجد را منصوب كرد.

گاه حاكمي صرفا جهت كاستن از شدت نارضايتي نسبت به خود و يا براي حفظ ظواهر، با خليفه خوش‏رفتاري مي‏كرد، چنانكه اشرف بر سباي پس از رسيدن به حكومت، مستعين، خليفه معزول را از زندان اسكندريه آزاد كرد (همان، 384). گاه پس از رفع حالت بحران و يا عادي شدن امور به سبب مرگ يا عزل امير مملوكي كه با خليفه درگير شده و او را تحت نظر نگهداشته بود، خليفه از محدوديت ها آزاد مي‏شد و اجازه حضور در نماز جمعه و رفتن به مسجد جامع و يا هركجا كه مي‏خواست، مي‏يافت. نمونه اين وضعيّت، آزادي مستعين در 824ق به دست سلطان طُطَر است (ابن تغري بردي، النجوم، 14/206). شگفت آنكه نام خليفه حتي به هنگام تبعيد و بازداشت او در خطبه ذكر مي‏شد (سيوطي، تاريخ، 525).

در مواقع سختي و بحران، اعتبار خليفه چندان رعايت نمي‏شد. براي نمونه مي‏توان به دوران حكومت الغوري اشاره كرد كه ظلم بسيار به مردم روا مي‏شد و حتّي از المستمسك بالله نيز اموال زيادي به زور ستانده شد (ابن اجا، 216).

منحني روابط خلفا و سلاطين مملوكي افت و خيزهاي فراوان داشت و در بيشتر موارد خليفه محدود مي‏شد، چرا كه سلاطين پس از كسب مشروعيت براي حكومت خود، ديگر نيازي به حضور خليفه احساس نمي‏كردند و از همين رو هر گاه خليفه‏اي در امور سياسي دخالت مي‏كرد، با واكنش شديد سلاطين روبرو مي‏شد.

/ 22