اشاره - عقلانیت تاریخی و تاریخ نگاری معاصر ایران و نقد رویکرد های ناصواب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقلانیت تاریخی و تاریخ نگاری معاصر ایران و نقد رویکرد های ناصواب - نسخه متنی

موسی نجفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشاره

مقاله به بررسي برخي تلاشهاي سازمان يافته از سوي غربگرايان، ماركسيستها و ملّي گراهاي افراطي و نيز مستشرقين و به نقد تاريخنگاري سكولار پرداخته كه عامدانه در صدد تحريف تاريخ معاصر ايران مي باشند. همچنين به نقد مأخذشناسي ها و ارجاع نويسي هاي تاريخي مزبور، به تفصيل پرداخته است.

ارزش ديدگاههاي تاريخي

توجه به تاريخ امروز در كليه زمينه ها و رشته هاي علمي سكه رايج زمان شده است، تاريخ عقايد اقتصادي، تاريخ انديشه هاي سياسي، تاريخ جنبشها و انقلاب هاي معاصر، تاريخ علم و فلسفه و دهها عنوان ديگر بخوبي مؤيد اين نكته است كه توجه به سرچشمه ها و پيشينه هاي تاريخي نه تنها نقطه شروع و هسته هاي اوليه هر علمي را معلوم مي دارد بلكه اين توجه سير تحولات و كاستيها و فزونيهاي موضوعي و علمي و مسئله سازيهاي بعدي را در هر رشته تا دوران ما مبرهن و معلوم مي دارد.

البته هر چه در تاريخ علوم مختلف به طرف علوم انساني به طور اعم و علوم اجتماعي به طور اخص نزديكتر شويم، صورت مسئله حساس تر و ظرافت كار بيشتر و عوامل تحريف و اختلاف افزونتر مي گردد. يك علت مهم اين امر اين است كه بعد از انقلاب مشروطيت كه دو نيروي سكولار و غير سكولار در اين جنبش اجتماعي و سياسي شركت داشتند، با توجه به عوامل مختلف سياسي و اجتماعي، نيروهاي مذهبي و انديشه هاي ديني بعد از دو دهه مجبور به عقب نشيني شده و در غالب سنوات دوران پهلوي اول و دوم از نظر حاكميت سياسي (و نه تاثير اجتماعي و سياسي) در حاشيه قرار گرفتند، اين امر يعني حاكميت رسمي فرهنگ غيرديني باعث شد حوادث دور و نزديك تاريخ تحولات ايران براساس ديدگاهي غير ديني و به عبارت ديگر نظريه هاي سكولار نوشته شود و سه طيف ماركسيست ها و ليبرالهاي غربگرا و مدعيان نگارش تاريخ علمي براساس نوعي جهان بيني مادي و غير الهي و با توجه به تحليلهاي دنيوي و در چارچوب تك بعدي ديدن انسان به تاريخ نگاري دست يازيدند. در اين كتب، بسته به ميزان علائق و يا منافع و گاه تقرب به قدرت حاكمه و فرهنگ سكولار آن، حوادث در التقاطي آشكار و پنهان، تحريفي ظريف و سانسوري مرموز به روح و جهتي پيش مي رفت كه به جهان بيني ها و ايدئولوژيها و شناخت شناسي هاي سه طيف و منشعبين آنها ربط داده مي شد. از نظر موضوع شناسي براي هر يك از اين ديدگاهها و جريانات مسائلي خاص حساس شده و برعكس مسائلي ديگر در حاشيه قرار مي گرفت، هر چند مقاطعي تاريخي مانندانقلاب مشروطيت و يا برخي تحولات مهم مانند سقوط قاجاريه و يا شهريور 20 و يا تحولات سنوات 1320 تا 1332 لااقل از جنبه موضوعي قدر مشترك و يا علائق مرتبط بين همه اين طيفها محسوب مي گشت.

مشخصات تاريخ ايران در كتب ايران شناسي

از نظر تاريخي شايد بتوان كمي به عقب برگشت و ريشه برخي از اين نوشتارهاي تاريخي را در جريانات و شاخه هاي ديگر در خارج از مرزهاي ايران جستجو كرد. در اين مورد مي توان به دو ديدگاه عمده ايران شناسي با دو گرايش غربي و شرقي اشارت داشت، دو ديدگاهي كه عليرغم اختلاف نظرات زياد لااقل از جنبه موضوعي و طرح مسئله يعني نگارش تاريخ و سير حوادث ايران داراي اشتراكاتي بوده اند هر چند اين دو جريان امروز كاملا از بين نرفته است ولي بهر حال صورت مسئله تماما مانند قرن 19 و اوايل قرن 20 هم نبوده، كاستيها و فزونيهاي قابل توجهي هم يافته است چرا كه با برخي نحله ها و مكاتب و ديدگاههاي فكري و سياسي جديد ممزوج شده و در شاخه ها و فروعاتي افتاده است كه براي يك قرن و يا حتي دهه هاي پيشين قابل تصور و طرح نبوده است. با توجه به تمهيدات فوق مناسب است اين دو ديدگاه ايران شناسانه را با مشخصات كلي آن به بحث بگذاريم تا با رويكردي تاريخي بسراغ متون تاريخ نگاري معاصر رفته باشيم.

سياست ايران شناسي غربي

در تاريخ سده اخير، كتابهاي متنوعي بويژه در زمينه تاريخ، سياست و جامعه شناسي ايران نوشته شده است كه نويسندگان آنها بطور عمده ايران شناسان غربي بوده اند. ايران شناسي، شاخه اي خاص است كه در زمان قاجاريه از سوي دولتهاي اروپايي براه افتاد و قسمتي از مطالعات آنها را شامل مي شد. نكته مهمي كه درمورد ايران شناسي بايد توجه داشت، اين است كه اين مطالعات كاملاً درجهت سياست استعماري اروپا بوده است و ايران شناساني كه روي تاريخ ايران مطالعه كرده اند، بطور قطع با سياست و مسائل سياسي كار داشته اند و معمولاً با انگيزه سياسي به اين تحقيق دست مي زده اند. از طرف ديگر، ايران شناسي، شاخه اي از شرق شناسي در غرب محسوب مي شده است.

بجز ايران شناسي، سه جريان ديگر در تاريخ نگاري ايران در دوره قاجاريه وجود داشته است كه تاريخ را با آن ملاكها مطالعه مي كرده اند؛ و اينها عبارتند از:

1. تاريخ نگاري ماركسيستي،

2. تاريخ نگاري ناسيوناليستي،

3. تاريخ نگاري علمي.

الف : مشخصات استعمار در تاريخ ايران

بطور كلي تاريخ حضور مرئي و نامرئي استعمار در كشورهاي مختلف، به يك شكل، با يك سطح و در يك زمينه نبوده و آنچه در اين باره در ايران قابل تحقيق و بررسي است، ويژگيهايي به شرح زير دارد:

الف ــ صدمات فراواني از ناحيه استعمار به ايران وارد شده است.

ب ــ ايران مستقيما تحت سلطه استعمار قرار نگرفت؛ به عبارت ديگر، استعمار در ايران نفوذ داشته، امّا اين نفوذ، هيچگاه بصورت سلطه مستقيم سياسي غرب نبود و ايران هرگز بصورت مستعمره رسمي درنيامد. از اين رو كمتر رابطه و وضعيت ما نسبت به غرب در تاريخ سنجيده شده است و يا دست كم نفوذ فرهنگي غرب، كمتر از نفوذ سياسي و اقتصادي آن به بحث گذاشته شده است.

ج ـ برخي روشنفكران ما در برابر استعمار، دچار نوعي تناقض بوده و هستند. اين تناقض به سبب كين و مهر ايشان به غرب بوده است: كين به استعمار غربي و مهر به انديشه هاي غربي. ايران از استعمار ضربه خورد؛ امّا هيچگاه همانند الجزاير و مصر و عراق به اشغال خارجي درنيامد. لذا ايران شناسي كه شاخه اي از شرق شناسي بوده، با مصرشناسي كه آن هم شاخه اي از شرق شناسي بوده، فرق مي كرده است؛ يعني ديدگاه افراد در ايران درباره استعمار، با ديدگاه مردم كشوري مثل الجزاير تفاوت داشت، و روشنفكري در ايران با تجددخواهي و فرنگي مآبي مترادف شد. در ايران چون استعمار بطور رسمي وجود نداشت، روشنفكران روابط معنوي ـ فرهنگي خود را با غرب نسنجيدند (مثل پناهنده شدن مشروطه خواهان به سفارت انگلستان). البته اشغال ايران در جنگ بين الملل اول و دوم، تاحدودي بر هوشياري ملي ايرانيان افزود؛ به عبارت روشنتر، آزاديخواهان ايران تا حدودي احساس خطر كردند و فهميدند كه خارجيان وقتي منافع خود را بدست آوردند، خيانت مي كنند. شرق شناسي درمورد ايران زماني شروع شد كه در اروپا دو جريان پوزيتيويسم و پراگماتيسم غلبه داشت. به اين مطالب مي توان چند مورد و مشخصه ديگر هم افزود:

الف ــ تجدد و ترقي و فرنگي مآبي باهم در ايران رواج يافتند و مترادف همديگر خوانده شدند.

ب ــ در رابطه فرهنگي و معنوي با غرب، تفكر و تعمقي نمي شد.

ج ــ انحطاط عصرطلايي ايران، با انقلاب صنعتي اروپا مصادف شد.

ايرانيان در جنگ جهاني اول و دوم كه ايران مستقيما اشغال شد، متوجه استعمار شدند.

/ 7