ايران شناسي روسي - عقلانیت تاریخی و تاریخ نگاری معاصر ایران و نقد رویکرد های ناصواب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقلانیت تاریخی و تاریخ نگاری معاصر ایران و نقد رویکرد های ناصواب - نسخه متنی

موسی نجفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب: منابع ايران شناسي:

1. ديپلماتها (كارمندان دولتي)،

2. تجار،
3. افراد ماجراجو،
4. ثروتمندان جهانگرد،
5. ميسيونرهاي مذهبي.

ج: عيوب شرق شناسي

در كتابهايي كه ايران شناسان غربي نگاشته اند، بطور عمده معايبي به شرح زير مشاهده مي شود:

1. در اين كتابها، ديدگاه غربي و غيرايراني بوده است؛ كه از يك جنبه ممكن بود خوب باشد، زيرا اين امكان وجود داشت كه مجموعه مسائل سياسي و فرهنگي بدون تعصّب و ديدگاه ايراني تجزيه و تحليل شود. اما عيب آشكارش اين است كه شناختش سطحي بود و مجموعه مسائل ايران در كل بطور ريشه اي شكافته نمي شد و روابط درون آن بخوبي درك نمي شد.

2. ايران شناسي غربي با نوعي غرور و تكبر اروپايي همراه بوده؛ درحاليكه در كتابهاي غربي، ايجاد و ترويج تفكر برتري ابدي غرب بر شرق دنبال مي شده و اين مسئله غربيان را تاحدودي از درك حقايق تاريخ ايران محروم مي كرده است.

3. ايران شناسي چون با استعمار همراه بود، مي كوشيدند كه در آن اقليتهاي مذهبي و ملي ايران را تحريك كنند تا در مواقع لزوم، آنان را درجهت منافع خود سوق دهند؛ مثلاً حتي در كتابهايي مثل يكسال در ميان ايرانيان نوشته ادوارد براون، مطالب دروغ و مظلوم نماييهاي كاذب زيادي در مورد بهائيت، بابيت و غيره نوشته شده است. اينان نقش اقليتها را مهم جلوه مي دادند و تعداد و تأثير آنان را بيشتر از حدي كه بوده بيان مي كردند.

4. براي سست كردن رابطه ملي و مذهبي، بخصوص در چند مورد زير، بر عناصر غيرمذهبي و ملّي و ناسيوناليستي تأكيد مي كردند:

الف ــ رابطه دين و سياست،
ب ــ وحدت فرهنگي ملتها،

ج ــ رابطه هر يك از كشورهاي اسلامي با كل جهان؛ و لذا گاه اين ديدگاه باعث مي شده است كه شرق شناسان روي جزئيات خاصي دست بگذارند.

5. از درك كليت تاريخ ايران عاجز بودند و به همين دليل، بسياري از نقاط كليدي را درك نكردند.

6. سياست ايران شناسي غربي با سياست اسلام شناسي مخلوط شد. غربيها بيشتر سني شناس بودند تا شيعه شناس؛ بنابراين، چون مطالعه اي درباره شيعه نداشتند، نمي توانستند مفاهيم و عمق مفاهيم مذهب شيعه را از مذهب سني تشخيص دهند و مفاهيمي چون توكل، تقيه و انتظار هرگز براي آنها تبيين نشد. شرق شناسان بعدها فهميدند كه شيعه، فرقه اي عدالت طلب و عقلگرا بوده و در بسياري از جنبشهاي اسلامي نقشي مؤثر داشته است.

آنچه در كتابهاي ايران شناسي از ديد غربيها درباره ايران نوشته شده است را مي توان بطور كلي در موارد زير خلاصه كرد:

1. ايرانيان از انديشه و انديشيدن محرومند،

2. ايرانيان خاموشند و مطيع حاكمان،

3. ايرانيان، چاكرمنش و متملق اند،

4. ايرانيان از نقد، اجتهاد و انتخاب محرومند،

5. ايرانيان، ملتي مرده اند.

پس در كل مي توان نتيجه گرفت كه كتابهاي ايران شناسي غربي غيرقابل اعتماد، تحقيركننده و تحريف آميز بوده اند و هستند؛ بنابراين، كساني كه مي خواهند از اين كتابها استفاده كنند، حتما بايد منابع ديگر را هم مدنظر داشته باشند. موارد غير قابل اعتماد، درخصوص نتايج دوره قاجار، بيشتر محسوس است.

ايران شناسي روسي

در كتابهاي ايران شناسي روسي، جنبه هاي مثبت كمتر و جنبه هاي منفي زيادتر بوده است؛ كه به چند مورد اشاره مي شود:

1. از ويژگيهاي اين كتابها اين است كه به ريشه هاي اقتصادي و اجتماعي ايران، توجهي جدّي دارند. از طرفي روسها در همان فضاي فكري غربيان سير نمي كردند. آنها به روستاها مي رفتند و يا از جاهايي ديدن مي كردند كه نگاه غربي معمولاً به دنبال آن نبود؛ منتها اين مطلب را به افراط مي كشاندند، چنانكه بررسي ريشه هاي اجتماعي و اقتصادي بطور افراطي و يك بعدي صورت مي گرفت، مثلاً نقش تجار تنباكو را در نهضت تحريم بسيار برجسته و در نهايت، طبقه تجار را موجد و رهبر اين نهضت معرفي كردند و دست آخر هم گفتند طبقه تجار بود كه نهضت تنباكو را بوجود آورد؛ و با همين نتيجه گيري، كل حركت تنباكو در كتابهاي ايران شناسي روسي نفي مي شود.

2. ويژگي ديگر اين كتابها اين است كه نقش توده مردم در انقلاب و جنبش و مخالفت آنان با قدرتهاي زمان برجسته مي شود (بعنوان مثال، به مبارزات مردم عليه سلاطين بيشتر توجه مي شود تا شرح سلطنت حاكمان).

3. ويژگي سوّم عبارت است از: مناقشه، مخالفت و زير سؤال بردن ايران شناسان غربي؛ كه اين تاحدودي از محاسن اين كتابها است. در اين كتابها، به روايتهاي رسمي ايرانشناسهاي غربي به ديده ترديد نگريسته مي شود.

و امّا از عيبهاي جدي اين مطالعات، عبارت است از:

4. ديدگاه در اين مطالعات، غيرايراني و ماركسيستي بود. ماركسيستها در مطالعات تاريخي، دو گروه بوده اند و هستند:

الف ـ ارتدوكس به معناي جزم گرا و بي انعطاف؛ كه ماركسيستهاي متعصب در اصول ماركسيسم ـ لنينيسم، در اين گروه قرار مي گرفتند.

ب ـ چپ جديد كه طرفداران آن بعضي مفاهيم ماركسيستي را حفظ كردند اما خود را به همه اصول ماركسيسم پايبند نمي دانستند و نمي دانند. بنظر مي رسد بررسي تاريخ ايران از ديدگاه هر دو گروه، اشتباهات و انحرافات جدي تاريخي و فكري داشته است. دهها كتاب و مقاله چپهاي قديمي مانند توده ايها و يا چپهاي جديد در قالبهاي جامعه شناسي سياسي و غيره، بدون درنظر گرفتن واقعيات تاريخي و مبتني بر ذهنيات كليشه اي است (تحميل ذهنيات طبقاتي و ماركسيستي به تحولات و واقعيات تاريخي).

5. از ايرادهاي ديگر شرق شناسي روسي اين است كه همه فجايع را به گردن سرمايه داران غربي مي انداختند و وقتي مي خواستند بدبختيهاي تاريخ ايران را بشناسانند، مي گفتند همه بدبختيها از اشراف و سرمايه داران بوده است. و اين ديدي يك بُعدي و اقتصادي صرف است كه از درك بسياري از ظرايف و اصالتها عاجز است؛ مثلاً يك تاجر اصفهاني كه دوازده هزار كيسه تنباكوي خود را در راه استقلال كشور و مبارزه با امتياز رژي و عمل به حكم تحريم، آتش مي زند، با اينكه از تجار سرمايه دار است، ديد طبقاتي و منافع اقتصادي خود را كنار مي گذارد و با نوعي احساس تكليف شرعي، به استقلال كشور كمك مي كند. اينگونه ايثارها و فداكاريها را نمي توان با تحليل ماركسيستي درك كرد.

6. ديدگاه شرقي (روسي)، نوعي دگماتيسم افراطي بوده است؛ به عبارت ديگر، اين ديدگاه، با نگرش تك بعدي و تك عاملي پيش مي رود و با تعصب شديد انحرافي همراه است (اين است و جز اين نيست). طرفداران اين ديدگاه درپي آن بودند كه بينش جدلي ديالكتيك را ازنظر فلسفي، معيار سنجش تاريخي قرار دهند و براساس تز، آنتي تز و سنتز، تاريخ ايران را شرح دهند. به همين دليل بود كه اين معيار، ايرانشناسيهاي شرقي را به «جزميت» مي رساند و اين ايراد، به ديدي تك بعدي، آنهم بُعد مادي منجر مي شد و طرفداران اين ديدگاه، بيشتر ارزشها را در تاريخ ذبح مي كردند يا در جايگاه خود قرار نمي دادند.

7. موضوعهايي كه طرفداران اين ديدگاه بيشتر به آنها علاقه داشتند، عبارت بودند از: مشروطيت، قيام جنگل و توطئه پيشه وري و نيز وقايعي كه به نحوي به منافع روسيه مربوط مي شد.

8. در حمله به تزار در وقايع ايران، در نوشته هاي روسي قصد اين بود كه به نوعي خود را از مظالم تزاري تبرئه كنند (البته اين تبرئه تا آنجا پيش نمي رود كه اشغالگران غنايم تزارها را به صاحبانش برگردانند).

9. ديدگاه ماركسيستي، همانند ديدگاه ليبراليستي، درنهايت مادي و منفعت طلبانه و بدور از تحليل ارزشها و عوامل غيرمادي بوده است؛ و طرفداران اين ديدگاه هيچگاه نتوانسته اند ارزشها و عواملي را كه در لابلاي سطور تاريخ ايران هميشه زنده بوده و باعث حيات ايران و ايراني مي شده است، ببينند.

بنظر مي رسد آنچه در تاريخ نگاريهاي امروز درمورد دو دهه اخير انجام مي گيرد، نه تنها تلفيق دو جريان مزبور است، بلكه به نوعي برداشتهاي تاريخي با ديدگاههاي غربي چپ جديد و يا راست جديد و يا نوعي تفسيرهاي جامعه شناختي در تاريخ است؛ كه البته در اكثر اين نوشته ها، تاريخ نه موضوعيت بلكه به نحوي طريقت اين نكته را دارد كه نظريه ها و قالبهاي ازپيش تعيين شده نويسندگان مزبور را اثبات كند.

بنظر مي رسد هرچند كه ارتباط تاريخ سياسي با انديشه سياسي و يا جامعه شناسي سياسي و ساير مباحث جديد ممكن است در فهم تاريخي و يا تاريخ فهمي امروز ما بسيار مؤثر باشد و در اين دادوستد و رفت وبرگشت، روشناييهاي مفيدي هست، اين مهم نبايد باعث شود كه تاريخ فقط وسيله اي براي اثبات فرضيه ها و يا نظرياتي باشد كه بيش از آنكه در حوزه تاريخي باشند، در حوزه سياست و يا حوزه هاي غير تاريخي ديگر قبلاً تكليفشان معلوم شده باشد.

/ 7