اما تأثير ايران شناسي غربي و شرقي به نظر مي رسد در دو جهت هم در متن و ماده تاريخي و هم در صورت تاريخ و تحليل آن در مقاطعي خود را نشان داده است از اين جهت براي روشن شدن مسئله مناسب است با ديدگاه و تقسيم بندي استاد متفكر و فيلسوف اسلامي معاصر مرتضي مطهري بسراغ مسئله رفته و از مطلب ايشان به عنوان تمهيدي براي ورود به بحث خودمان استفاده نمائيم. استاد در مباحث خود ضمن تقسيم بندي تاريخ به سه شاخه و زير مجموعه تاريخ نقلي، تاريخ تحليلي و فلسفه تاريخ معتقدند كه:تاريخ را سه گونه مي توان تعريف كرد. در حقيقت سه علم مربوط به تاريخ مي توانيم داشته باشيم كه با يكديگر رابطه نزديك دارند.1ـ علم به وقايع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالي كه در زمان حال وجود دارد. هر وضع و حالتي و هر واقعه و حادثه اي تا به زمان حال، يعني زماني كه درباره اش قضاوت مي شود، تعلق دارد، «حادثه روز» و «جريان روز» است و ثبت چنين وقايعي از قبيل «روزنامه» است. اما همين كه زمانش منقضي شد و بگذشته تعلق يافت جزء تاريخ ميگردد و به تاريخ تعلق دارد. پس علم تاريخ در اين معني يعني علم به وقايع و حوادث سپري شده و اوضاع و احوال گذشتگان. زندگينامه ها، فتحنامه ها، سيره ها، كه در ميان همه ملل تأليف شده و ميشود از اين مقوله است.علم تاريخ، در اين معني، اولا جزئي يعني علم به يك سلسله امور شخصي و فردي است نه علم به كليات و يك سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانيا يك علم «نقلي» است نه عقلي، ثالثا علم به «بودن»ها است نه علم به «شدن»ها. رابعا به گذشته تعلق دارد نه به حاضر. ما اين نوع تاريخ را «تاريخ نقلي» اصطلاح ميكنيم.2ـ علم به قواعد و سنن حاكم بر زندگي هاي گذشته كه از مطالعه و بررسي و تحليل حوادث و وقايع گذشته بدست مي آيد. آنچه محتوا و مسائل تاريخ نقلي را تشكيل ميدهد، يعني حوادث و وقايع گذشته، به منزله «مبادي» و مقدمات اين علم بشمار ميروند. و در حقيقت آن حوادث و وقايع براي تاريخ به معني دوم، در حكم موادي است كه دانشمند علوم طبيعي در لابراتور خود گرد ميآورد و آنها را مورد تجزيه و تركيب و بررسي قرار مي دهد كه خاصيت و طبيعت آنها را كشف نمايد و به روابط علي و معلولي آنها پي ببردو قوانين كلي استنباط نمايد. مورخ به معني دوم، در پي كشف طبيعت حوادث تاريخي و روابط علي و معلولي آنها است تا به يك سلسله قواعد و ضوابط عمومي و قابل تعميم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست يابد. ما تاريخ به اين معني را «تاريخ علمي» اصطلاح مي كنيم.هر چند موضوع و مورد بررسي تاريخ علمي حوادث و وقايعي است كه به گذشته تعلق دارد، اما مسايل و قواعدي كه استنباط مي كند اختصاص به گذشته ندارد، قابل تعميم به حال و آينده است. اين جهت تاريخ را بسيار سودمند ميگرداند و آنرا بصورت يكي از منابع «معرفت» «شناخت» انساني در ميآورد و او را بر آينده اش مسلط مي نمايد.فرقي كه ميان كار محقق تاريخ علمي با كار عالم طبيعي هست اينست كه مواد بررسي عالم طبيعي، يك سلسله مواد موجود حاضر عيني است و قهرا بررسيها و تجزيه و تحليلهايش همه عيني و تجربي است. اما مواد مورد بررسي مورخ در گذشته وجود داشته و اكنون وجود ندارد، تنها اطلاعاتي از آنها و پرونده اي از آن ها در اختيار مورخ است. مورخ در قضاوت خود مانند قاضي دادگستري است كه بر اساس قرائن و شواهد موجود در پرونده قضاوت ميكند نه براساس شهود عيني. از اينرو تحليل مورخ، تحليل منطقي و عقلاني است كه در لابراتوار عقل با ابزار استدلال و قياس انجام ميدهد نه در لابراتوار خارجي و با ابزاري از قبيل قرع و انبيق. لذا كار مورخ از اين جهت به كار فيلسوف شبيه تر است تا كار عالم طبيعي.تاريخ علمي مانند تاريخ نقلي به گذشته تعلق دارد نه به حال و علم به بودنها است نه علم به «شدنها» اما بر خلاف تاريخ نقلي، كلي است نه جزئي، عقلي است نه نقلي محض.تاريخ علمي در حقيقت بخشي از جامعه شناسي است، يعني جامعه شناسي جامعه هاي گذشته است. موضوع مطالعه جامعه شناسي اعم است از جامعه هاي معاصر و جامعه هاي گذشته. اگر جامعه شناسي را اختصاص بدهيم به شناخت جامعه هاي معاصر، تاريخ علمي و جامعه شناسي دو علم خواهند بود اما دو علم خويشاوند و نزديك و نيازمند به يكديگر.3ـ فلسفه تاريخ، يعني علم به تحولات و تطورات جامعه از مرحله اي به مرحله ديگر و قوانين حاكم بر اين تطورات و تحولات. به عبارت ديگر: علم به «شدن» جامعه ها نه «بودن» آنها.