گرايشات بين رشته اي - عقلانیت تاریخی و تاریخ نگاری معاصر ایران و نقد رویکرد های ناصواب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عقلانیت تاریخی و تاریخ نگاری معاصر ایران و نقد رویکرد های ناصواب - نسخه متنی

موسی نجفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گرايشات بين رشته اي

نكته مهم ديگر كه بايستي در نقد كتب تاريخي بخصوص بعد از انقلاب مورد توجه قرار گيرد شاخه ها و فروعاتي است كه در تاريخ نگاري سكولار پيدا شده است. بعنوان مثال:

الآن جريان چپ و ايران شناسي غربگرايانه شايد به آن صورت سابق نباشند؛ ولي بنظر مي رسد كه گروهي از روشنفكران، التقاطي از مواد تاريخي آن دو گروه را انتخاب كرده اند و سعي مي كنند اينها را در قالبها و نظريات جامعه شناسي و نظريه ها و انديشه هاي سياسي جديد و بصورت تحليل پيچيده تري ارائه دهند و تاريخ ما را به نحو متجددمآبانه تحليل كنند و همان حرفهاي سابق را در قالبهاي جديد دوباره مطرح كنند و اين مسئله البته فريبنده و گمراه كننده است.

امروز در مباحث «نوسازي و توسعه»، اين انحراف دقيقا به همان صورت و با همان مواد كار، قابل بررسي و دقت است مورخين و اشخاص دقيق با تعمق جدي تاريخي در اين قسمت بايد نقدي جدي داشته باشند. متأسفانه اين جريان در دانشگاههاي ما در رشته هاي علوم سياسي و علوم اجتماعي و حتي تاريخ، كم كم رشد نموده است. اين نوشته ها، نسبت به متون قبلي پيچيده تر و با التقاطهاي ظريفتري همراه است و كمتر مي توان به اشكالات آن پرداخت. اين جريان همچنين از طريق مطبوعات جديد پخش شده و متأسفانه بعضي از اينها در مجموعه هاي تخصصي تاريخي ما كه از مراكز و بنيادهاي رسمي تاريخنگاري منتشر مي شوند حضور فعال داشته اند. دانشگاهها در مقاطع تحصيلات تكميلي پايان نامه هاي دانشگاهي كارشناسي ارشد و رساله هاي دكتراي گاه از اين جريان ها اثر مي پذيرند؛ و اينها بعدا منشاء يك سلسله كج فهميها و سردرگميهاي فكري و اجتماعي خواهند شد كه تشخيص و كالبدشناسي اينها هم بعدها بسيار مشكل خواهد بود. بنظر مي رسد كه بايد اين جريان را بصورت منطقي، هم در ماده تاريخ، هم در صورت تاريخ و هم در فضاهاي جديدي كه ايجاد مي كنند، نقد نمود و با آن برخورد علمي داشت. بايد به بعضي از مراكز اسناد رسمي كشور، هشدار داد كه بجاي ترويج اين خط و مسير تحميلي، بهتر است سنتهاي تاريخي اصيلتري را كه ما خود دارا هستيم، بررسي و تفسير كنند و صرفا به شعار تاريخ علمي اكتفا نكنند، بلكه با يك نوع محاوره عميقتر، اين حركت را كه امروز بصورت پيچيده اي ازسوي غرب و تحصيلكردگان غرب ترويج مي شود، نقد كنند.

امروزه در نوشته هاي تاريخي جديد شاهديم كه در آنها از برخي از جريانات سكولار غربي اعاده حيثيت مي شود. اين افراد، اين روزها اين بحث ها را در دانشگاهها بخصوص در رشته هاي علوم سياسي و تاريخ مطرح مي كنند كه نمي توان ملاكي به نام خدمت و خيانت داشت؛ بلكه هر رژيم و هر دستگاهي، ملاك خدمت و خيانت را خود تعيين مي كند به نظر، اين شعارها و خط تحليلي ترويج، «نسبيت ارزشها» است. نسبيت ارزشها در حوزه تاريخ نگاري، خطر بزرگي است كه ما را از داشتن «وجدان تاريخي» محروم مي كند و باعث مي شود كه بسياري از سياستمداران و كساني كه در پست هاي اجرايي امور بوده و هستند، به ذهنشان بيايد كه مفهوم خدمت و خيانت در آينده به نحوي لوث مي شود، پس مي شود با دقت و ظرافت حركت ننمود. با توجه به اين خط سير بايد تاريخ آينده را علاقه مندان و دردمندان بنويسند، نه آن جريان سكولار و التقاطي و جريانهايي كه مي خواهند خود را به غرب نزديك كنند. و ارزشهاي ملي و مذهبي و استقلال خواهانه و هويت زا را كم رنگ كرده در پرتو مسائل فرعي از بين ببرند در تاريخ نگاري و وجدان تاريخي ما بايد به نقطه اي برسيم كه تيغ تند انتقاد نيروهاي مسلماني كه به غرب و به استعمار حساسيت دارند، در قالب تاريخنگارهاي آينده، بر نوشتادها و اعوجاجات و التقاطات آنان فرود خواهد آمد. متأسفانه در بسياري از مسئولين و مديران اجرايي كشورمان بخصوص در دانشگاهها، ترس و وحشتي را مي بينيم؛ به عبارت ديگر، اينها احساس مي كنند كه تاريخ آينده را روشنفكران يا سكولارها مي نويسند و از اين رو مي خواهند در تاريخ آينده اي كه آنها مي نويسند، خود را آدمهاي موجهي جلوه دهند، يعني مي كوشند به گونه اي عمل كنند كه خودشان را از تيغ تند انتقاد و نيش قلم آنها در امان دارند و در منظر آيندگان كه حوزه خطاب مورخان سكولار است و آنان فكر مي كنند همان وجدان ملي است، موجه باشند. اين يك اشتباه بزرگ است. انشاءاللّه جريان تاريخنگاري اصيل اسلامي در اين انقلاب رشد مي كند و قضاوت نهايي را در وجدان عمومي جامعه شيعه، مورخان مسلمان خواهند كرد. همانطوري كه اين جريان در بطن حوزه ها و محافل مردمي و ديني طي ساليان حاكميت استبداد پهلوي نگذاشت اصالتها و ارزش ها و جايگاه هاي حقيقي تاريخ به طور كلي به دست تطاول و غبار نسيان سپرده شود و زحمات و كنايه و رمزهاي نوشتاري آنان بعد از انقلاب سر نخ هاي مهمي را به ما در ارائه فصول جديد ارزاني داشت.

تكوين افق هاي جديدي و آزمونهاي علمي در سنت اسلامي

اما بصورت علمي اگر بخواهيم يك جريان اصيل و بومي در سنت تاريخ نگاري معاصر داشته باشيم و اگر بخواهيم درست جلو برويم، تكليف نخست ما اين است كه ماده تاريخ خود را اصلاح و اسنادي را كه در اين مقاطع زماني هست درست ارائه دهيم، طبقه بندي علمي و حقيقي كرده و از عوامل تحريف، پالايش كنيم. امروز براحتي مي توانيم درباره انقلاب اسلامي، نقاط حساسي را مشخص كنيم و سرفصلهاي تاريخ خود را براساس مقاطع مهم بومي و ارزشي خود، شناسايي كرده و به مواردي كه در آن دوره به آنها توجهي نداشتند و مورخان غيرديني اصلا" به آن توجه نمي كردند، عنايت جدي داشته باشيم. در شناسايي سرفصلها، امام راحل انديشه هاي زيادي دارند و حتي اظهار داشته اند كه اگر مي خواهيد تاريخ سده اخير ايران را بخوانيد، از ميرزاي شيرازي شروع كنيد. اين درسي است كه امام بعنوان يك متفكر تاريخ شناس و باتجربه سياسي و تاريخ فهم و جريان شناس اظهار مي دارند و مي خواهند اصالت ها را به ما گوشزد كنند. امام همچنين از جريانات، خطوط و ظرافتهايي صحبت مي نمايند كه از نظر تاريخي قابل توجه است.

امّا الآن جرياني هست كه تاريخ معاصر ايران را از مرحوم سيدجمال الدين اسدآبادي شروع مي كند. شخصيت سيدجمال علي رغم ارزشهاي زيادش، درمقابل شخصيت ميرزاي شيرازي، در خيلي از مواقع محو است. مرحوم شيخ فضل اللّه نوري، يكي از سرفصلهاي مشروطه است و امام هم روي ارزشهاي ايشان دست مي گذارد؛ يا در دوره رضاخان اسم تعدادي از علما و بزرگان را مي آوردند و روي آنها تأكيد مي كنند. از آيت الله حائري مؤسس حوزه گرفته تا مرحوم مدرس و حاج آقا نورالله اصفهاني و شيخ محمدتقي بافقي و سيد صادق تبريزي و علماي ديگر كه هنوز ابعاد شخصيت و ارزشهاي تاريخي آنان بعد از دو دهه از شروع انقلاب به درستي نوشته و منتشر نشده است.

امروز قيامها و نهضتهايي مطرح هستند كه قبلا" مطرح نبودند. امروز وقتي به قضيه «گريبايدوف» نگاه مي كنيم، با توجه به قضيّه 13 آبان و اشغال لانه جاسوسي، ارزشهايي را در آن مي بينيم. درواقع، يك روز مردم تهران بر اثر فشاري كه قرارداد تركمن چاي بر آنها وارد آورده بود و به جهت نفرتي كه از رفتار متكبرانه سفير روس داشتند، و مسأله ناموس، كه بهانه اي در اين ماجرا شد، به سفارت روس ريختند و همه مأمورين سياسي روس را كشتند. برخي مورخان دوره بعد سعي كردند از اين كار، اعلام برائت كنند و بگويند كه اين، حركت كوري بود كه تعدادي متعصب آن را انجام دادند. اما امروز مي توانيم آن را يك حركت مثبت و با ابعاد ملي ارزيابي كنيم. البته نقطه ضعف هم در هر حركتي وجود دارد كه شايد در مقايسه با قيام تنباكو بتوان آن را شورش بحساب آورد؛ ولي به هرحال، وقتي اين وقايع را پشت سرهم مي گذاريم، تصوير روشني از تاريخ ايران بدست مي آيد.

با مراجعه به عصر بي خبري، پي مي بريم كه مورخان سكولار، مرحوم حاج ملاعلي كني را كه از علماي بزرگ و ضدفراماسون و ضد قرارداد رويتر بوده است، فردي فناتيك و متعصب مطرح مي كنند. مرحوم سيد شفتي از علماي بزرگي است كه در قضيه هرات و در قضاياي ضدانگليسي، نقش مهمي داشته؛ امّا برخي مورخان سكولار در كتابهاي شهريور 1320 به بعد، به ايشان حمله مي كنند و به ايشان مي گويند «سيد خونريز»، چرا كه او به خاطر نفوذ ديني و غيرت اسلامي اجراي حدود شرعي مي نمود. ما امروز به ايشان به آن ديد منفي و ضدديني نگاه نمي كنيم. همين موارد و مشابه آن، درباره نقش ساير علما در جنبش مشروطه، عنوان شده است و با مواد تاريخي ضعيف دست چندم به مرحوم حاج ملاعلي كني و مرحوم سيدشفتي و آقانجفي اصفهاني و بسياري از علما و بزرگان حمله مي شود. مرحوم آقاي دكتر عبدالهادي حائري نيز عليرغم نوشته هاي محققانه خود، در اين خصوص داراي نقاط ضعف علمي بسيار است و ديدگاه يك طرفه و متأسفانه گاه مغرضانه وي باعث نوعي آشفتگي جدي در شناخت نقاط عطف تاريخي و ارزشهاي ملي و ديني شده است. بايد در اين زمينه، هوشياري زيادي بخرج دهيم تا دوباره تاريخ گذشته ما را با ملاكهاي بيگانه ننويسند؛ و به هر حال بايد قالبهاي انديشه سياسي و نظريه هاي جامعه شناختي بومي و ملي و مذهبي خود را در اين تحليلها بكار ببريم.

روشي كه متفكر مسلمان ابن خلدون بكار گرفته بود، شايد با قدري وسعت ديد، براي امروز جامعه اسلامي و تمدن جديد اسلامي مفيد باشد. يعني در مرحله اول خود تاريخ را در شرايطي كه هست، بررسي كنيم. درمرحله دوم به نقد تاريخي بپردازيم و سره را از ناسره تشخيص بدهيم و لااقل آن قله هاي اصلي را بشناسيم. و در مرحله سوم، با استفاده از اين عناصر، به نوعي «انديشه تاريخي» در قالب «فلسفه تاريخ» برسيم؛ و قالب بنديهاي تاريخي خود را براساس «اعتلا و انحطاط» شكل دهيم و حتي اين مباحث جديد مثل تجدد، سنت، نوسازي، توسعه و مدرنيسم و بسياري از اين مفاهيم را در قالب آن انديشه تاريخي اسلامي، در يك نگرش جديد، بازيابي كنيم. امّا در ايران به فلسفه تاريخ بهاي زيادي داده نمي شود و اين مبحث در خود رشته تاريخ هم ارزش زيادي ندارد و عقلانيت و قانون مندي در نزديكي بين فلسفه و تاريخ به درستي وجود ندارد. روح پوزيتيويستي و سطحي نگري ايران شناسان و تحصيلكردگان از فرنگ برگشته همچنان حضور خود را در ادامه اين سطحيت تاريخ نگاري بطور محسوس نشان مي دهد الآن ادعاي فضل و برتري در كارهاي تاريخ به اين صورت بروز كرده است كه مرتبا پاورقي و ارجاعات بيشتري مي دهند.


گاه در يك صفحه كتاب، پنجاه ارجاع داده مي شود. ارجاع دادن، كار بسيار درستي است؛ ولي ارجاع، زماني ارزش بيشتري پيدا مي كند كه ابتدا نقدي بر منابع صورت گيرد و در يك زمينه سازي كلي تر، حرف اصلي مطرح شود، والّا اين ارجاعات، مشكلي را حل نمي كند. زيرا در بعضي اوقات، مواد يك طرفه و غير مستند كتب تحليلي دهه هاي قبلي تاريخي ممكن است همه چيز را به هم بزند ولي محقق متوجه نشود كه در كجا اشتباه كرده است. امروز مي توان حالت بين رشته اي جديدي از تاريخ، علوم سياسي و جامعه شناسي بوجود آورد. يعني مي توان كاري را كه ابن خلدون در چندين قرن پيش شروع كرد، به نحوي، دوباره در تاريخنگاري و مباحث علوم اجتماعي آغاز كرد. بنظر مي رسد در اين زمينه كارهاي مفيد و در خور توجهي هر چند كم صورت گرفته است؛ ازجمله استاد مطهري، فتح بابي در فلسفه تاريخ داشتند و به رگه هايي از فلسفه تاريخ اسلامي از ديدگاه فلسفي هم رسيده اند كه امروزه مي تواند شروع مناسبي باشد. در هر حال، گرايشهاي بين رشته اي و تجارب علمي تاريخ تمدن اسلامي مي تواند آغاز خوبي باشد؛ ولي همه اينها تا زماني ثمربخش خواهد بود كه در نگرشي جديد و تفسيري نوين در دستگاه ذهني منسجم و منظم بتواند پاسخگو و بارورنده بخشهايي از علوم اجتماعي و علوم سياسي و تاريخي ما باشد.

/ 7