شيعه، با پذيرش اصل امامت و ولايت، دلداده معصومان(ع) است و سيره و گفتار امامان اهل بيت(ع) را به مانند گفتار و سيره پيامبر(ص)، حجّت مى داند و اين همه را در كنار قرآن و مفسّر قرآن مى شناسد و حجّيّت اين دو را از يكديگر تفكيك نمى كند، و در اين زمينه، دلايل بى شمارى دارد كه هر منصفى را در برابر خود، خاضع مى سازد.در تاريخ شيعه، ديده شده است كه گاه برخى عالمان با ديدگاهى افراطى، همه روايات را ـ شايد بدون هيچ تفكيك و استثنا ـ قطعى و صادر از معصوم دانسته اند. در مقابل، برخى را مى نگريم كه دم از جعل و دسّ و آلوده شدن روايات مى زنند، تا بدانجا كه گويى در طول تاريخ، عالمان شيعى، پيوسته غافل بوده اند و در جهت تهذيب و پالايش روايات، هيچ تلاشى نكرده اند. اين دسته اخير، با سختگيرى هاى گوناگون، بخشهايى از روايات را طرد مى كنند و افراطشان در موضوع دسّ وجعل حديث، گاه باعث مى شود كه پيش از تدبّر و تحقيق شايسته و بايسته، بر روايتى مُهر جعل بزنند؛ تا بدان پايه كه حتّى با احتمال جعل، روايت را كنارى بنهند و كمتر در فهم و توجيه آن، وقت بگذارند.ما معتقديم كه بايد تأمّلى در خور داشته باشيم و روايات را بى جهتْ طرد و نفى نكنيم. «دفاع از حديث»، در اين زمينه، برخى روايات را كه مورد طرد و نفى قرار گرفته اند(با آنكه شايسته چنين بى مهرى نبوده اند)، به عنوان نمونه، ارائه مى دهد.صاحب اين قلم، از همه سرورانى كه دست اندركار پژوهشهاى حديثى اند، انتظار دارد كه در اين نمونه احاديثْ به چشم نقد بنگرند و چنانچه توضيح و بيان ما در تأييد حديثى درست نيست و يا پختگى و كمال لازم را ندارد، از راهنمايى و نقّادى، دريغ نورزند، و در هرحال، به روح كلام ما توجّه كنند و اساس سخن را مورد عنايت قراردهند و در نقدهاى خويش، به خرده گيرى در جزئيّات، اكتفا ننمايند.در اين مقاله، ابتدا به پاسخ نقد مندرج در شماره پيشين مجلّه مى پردازيم و سپس روش خود را در دفاع از احاديث، در سه بخش، پى مى گيريم:
پاسخى به يك نقد:
در اولين نمونه از سلسله «دفاع از حديث»، به دفاع از رواياتى پرداختيم كه در تفسير «اهل ذكر» رسيده بود. در دفاع ما، با تكيه بر روايات متعدّد، بر اين نكته تأكيد شده بود كه منظور از اهل ذكر، در آيه «فاسئلوا أهل الذّكر»، منحصراً امامان اهل بيت(ع) هستند و تطبيق «اهل ذكر» بر «اهل كتاب»، مطرود است. در برخى از اين روايات، تصريح شده بود كه تفسير «اهل ذكر» به «اهل بيت(ع)»، از باب تنزيل است و نه تأويل(تا بطن آيه باشد). همچنين اشاره كرديم كه عدّه اى از عالمان و مفسّران(همچون علاّمه طباطبايى)، با پذيرش اين روايات، تلاش كرده اند تا بين مفاد روايات و آنچه مفسّران از آيه فهميده اند، جمع كنند.ما در اين وادى، با عنايت به همه حرفها، مشكل را بدين گونه حل كرديم كه: ارجاع به اهل ذكر، صرفاً جهت داورى در يك قضيّه نيست؛ بلكه ارجاعى عام جهتِ تعلّم و فراگيرى است. بدين ترتيب، ديگر نمى توان «اهل كتاب» را منظور از «اهل ذكر» دانست(البته با توضيحى كه در مقاله يادشده، خوانده ايد: فصلنامه علوم حديث، ش2، مقاله «دفاع از حديث ـ1»). بر اين اساس، محتواى آيه، تغيير مى كرد و صحّت تفسير اهل بيت(ع) مى درخشيد.اين چند سطر، روح بيان ما، در تأييد تفسير اهل بيت(ع) از «اهل ذكر» بود. اين حقيقت را مى توان در چند صفحه از مقاله مذكور(صفحات 85تا89) و ذيل دو عنوانِ: 1ـ استظهار عمومى مفسّران ـ 2ـ بيان مطلب، ملاحظه كرد و جان كلامِ آن نوشتار را از همين مختصر، دريافت؛ ليكن مقاله نقد سرور گرامى، جناب حجّةالاسلام والمسلمين آقاى جوادى ـ دامت بركاته ـ اصلاً نشان نمى دهد كه نويسنده اش، اين چند صفحه را ديده باشد؛ وگرنه، اظهار نظر درباره مطالب دو عنوان يادشده، شايسته بود و نه پيچيدن بى حاصل به پروپاى چند نكته جنبى و تأييدى.و امّا در ارتباط با چند نكته اى كه توسّط برادرمان خرده گيرى شده، به ترتيب، خاطرنشان مى سازيم:1ـ در نكته نخست، گفته اند: بايد مبناى پذيرش و ردّ احاديث، مشخّص شود.پاسخ ما اين است كه اوّلاً عنوان مقاله و نوع مباحث ما(در «دفاع از حديث»)، اجازه بحثى گسترده در اين زمينه را نمى دهد، و البته هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد. ثانياً، سلسله مقالات ما با عنوان «روايت، درايت و رعايت»(كه إن شاءالله به زودى در همين فصلنامه، منتشر مى شود)، به تفصيل، به «مبناى پذيرش و ردّ احاديث» پرداخته و ديدگاه ما را در مسائل مورد نظر شما، توضيح داده است. در آنجا به اثبات اين مطلبْ اهتمام شده است كه مسئله وجود وضع و جعل در حديث شيعه و نياز احاديث به تهذيب، آن گونه كه شما فكر مى كنيد، نيست. نتيجه بيان شما اين است كه ما احاديث خود را ـ جز اندكى ناچيز ـ رهاكنيم و از دست بدهيم.البته اين بحثها جايگاه خودش را مى طلبد و در آن جايگاه، هر نقد عالمانه و منصفانه اى، راهگشاست.