چون دو آيه، همسو و هم جهت است، به هنگام تفسير يك آيه، آيه ديگر هم گويا در برابر امام و مفسّر تابلو شده است و مورد توجّه و عنايت است. به اين شكل، اگر امام در تفسير «وإنّه لذكر لك …» بگويد: «پيامبر، ذكر است و اهل بيت او، اهل ذكر و بايد از آنان پرسيد»، سخن صحيحى است و مشكلى ندارد(دقت شود).
نتيجه گيرى
در پايان، جهاتى كه در توجيه و تفسير درست اين روايت و پذيرش آن موثر است و در بالا به آن اشاره رفت، فهرست مى شود:1ـ دقت و تلاش در فهم درست آيه بر مبناى تفسير امامان(ع).2ـ اين محتوا كه مورد اشكال قرارگرفته، تنها در يك روايت كافى نيست؛ در دو روايت تفسير برهان هم ديده مى شود و بدين شكل، نمى توان به زودى روايت را از اعتبار انداخت؛ بلكه بايد با تأملى بيشتر همراه آن شد.3ـ همسو و هم جهت و هم محتوا بودن آيه مورد بحث، با آيه «فاسئلوا أهل الذّكر».4ـ در تطبيق «اهل الذّكر» بر امامان در آيه «فاسئلوا أهل الذّكر» و همچنين تطبيق «قوم» بر امامان اهل بيت(ع) در آيه مورد بحث، دو بيان وجود دارد:يك. ذكر، قرآن است و اهل بيت، اهل قرآنند.دو. ذكر، پيامبر است و اهل بيت، اهل پيامبرند.5ـ اين دو بيان، در تفسير هردو آيه آمده است. در آيه اهل الذّكر(كه روشن است)، در روايت آمده كه: در قرآن، «ذكر» بر پيامبر و بر قرآن اطلاق شده و به هردو معنا، ما اهل ذكر هستيم.10در آيه مورد بحث هم در برخى روايات، بيان اوّل آمده و در برخى ديگر، بيان دوم؛ و روايت مورد بحث ما، از دسته دوم است.امام(ع)، براى اثبات اين كه منظور از «قومك»، اهل بيت پيامبرند، در بيان اوّل مى فرمايد: قرآن، ذكر است براى پيامبر و قوم پيامبر و ما قوم پيامبر هستيم(بنابراين، اهل ذكر ـ اهل قرآن ـ ما هستيم. چون آيه مى گويد: اين قرآن، ذكر است براى قوم پيامبر) و از ما بايد بپرسند و بياموزند؛ چراكه اين ذكر، براى پيامبر و ماست.و در بيان دوم، امام(ع) مى فرمايد: رسول اللّه، ذكر است و اهل بيت او اهل ذكر و از ما بايد بپرسند و بياموزند.ملاحظه مى كنيد هردو بيانى كه در تطبيق اهل ذكر در آيه «فاسئلوا أهل الذكر» بر امامان ذكر شده است، در آيه مورد بحث، براى تطبيق «قوم» بر اهل بيت پيامبر نيز جارى است و امامان در تفسير خود از آيه، به دو بيان اشاره كرده اند.6ـ امام(ع) به هنگام تفسير آيه مورد بحث، به آيه «فاسئلوا …» نيز نگاهى دارد و با الهام از آن، آيه «وإنّه لذكر لك ولقومك وسوف تسئلون» را تفسير مى كند.امام با نگاه به اين دو آيه، هم «ذكر»بودن قرآن و هم «ذكر»بودن خود رسول را(كه با اين قرآن به آگاه سازى مردم مى پردازد)، در نظر دارد؛ و نيز هم عنوان «اهل ذكر» را و هم عنوان «قوم پيامبر» را در برابر خود دارد؛ و باز هم عنوان «فاسئلوا» را و هم عنوان «وسوف تسئلون» را مورد توجّه دارد.با توجّه به جهات فوق، گرچه ما قائل به قطعيّت صدور همه روايات كافى از امامان معصوم نباشيم، ولى چنان هم نيست كه دليلى بر عدم صدور اين روايت كافى داشته باشيم.زيبنده نيست كه تا كوچكترين دشوارى در فهم روايت پديد آمد، از سلاح طرد و طرح استفاده كنيم؛ بلكه مى بايد صبورانه در راه فهم درست روايت، با تأمّلى در خور، همراه شد.در اين مورد خاص، بيشترين سخنى كه بتوان گفت، همان است كه در وافى آمده است: «كأنّ فى الحديث سقطاً أو تبديلاً لإحدى الآيتين بالأخرى سهواً من الرّاوى أو النّاسخ والعلم عنداللّه».11
تازه اين سخن هم با توجّه به نكاتى كه به آن اشاره رفت(بويژه شماره شش)، تمام نيست.