چكيده كلام تفسير نمونه
سخن تفسير نمونه در ارتباط با اين روايات، در سه محور خلاصه مى شود:1ـ سند اين روايات، بر روى هم، خوب نيست.2ـ اين روايات، معارض دارد؛ چراكه در روايتى توصيه شده كه سوره يوسف را به اهل خويش بياموزيد.3ـ داستان يوسف(ع) با توجه به اشاره قرآن به فرجام بد زليخا و عاقبت نيك عفّتمندى يوسف(ع)، براى همه، بويژه جوانان، عبرت آموز است.دفاع ما از اين دسته روايات
1ـ در ارتباط با مناقشه سندى كه صورت گرفته، بايد گفت:ما حدود پنج روايت داريم كه در كافى شريف، من لايحضره الفقيه و خصال آمده است و براى اثبات كراهت14 آموختن سوره يوسف به زنان و بويژه دختران جوان، وجود پنج روايت در كتابهاى معتبرى از قبيل كافى و من لايحضره الفقيه و خصال، كافى است و برعكسِ آنچه در جهت اوّل اشكال آمده، اعتبار اين روايات، در كل، خوب است.حضور اين روايات در مجامع معتبر شيعى، وثوق به اين روايات را در ما زنده مى سازد و بر مبناى مقبول «حجّيّت خبر موثوق به»، اين رواياتْ حجّيّت مى يابد(و حضرت آيةاللّه مكارم شيرازى ـ دام ظله العالى ـ خود، از طرفداران اين نظريّه است). همچنين، وجود روايات در حدّ استفاضه و حضور آنها در كتابهاى معتبر شيعى و قرائنى از اين دست، كافى است كه اعتبار و حجّيّت اين روايات را تضمين كند.در أنوارالأصول(ج2، ص468) آمده است:رابعها وهو العمدة بناء العقلاء، فإنّه قائم على حجّيةالأخبار الموثوق بها وإن لم يكن المخبر ثقة أى الملاك عندهم هو الوثوق بالمخبر به لا المخبر وهذا الوثوق يثبت تارة من طريق وثاقة المخبر واُخرى من طريق وثاقة الكتب وثالثة يحصل من عمل المشهور(الشّهرة الفتوائيّة أو الرّوائيّة) ورابعة من طريق علوّ المضامين كما فى الصّحيفة السّجاديّة ونهج البلاغة وخامسة من طريق أنّ الخبر يكون من الأخبار الّتى لا داعى فيها على الكذب.اساسى ترين دليل بر حجّيّت خبر واحد، بناى عقلاست و بناى عقلا، حجّيت خبر موثوق به را به اثبات مى رساند؛ گرچه راوى آن خبر، ثقه نباشد. ملاك در نزد عقلا، وثوق به خبر است، نه ثقه بودن راوى؛ و اين وثوق، گاه از طريق وثاقت راوى به دست مى آيد و گاه از طريق وثاقت كتبى كه روايت در آن آمده است و گاه از راه عمل مشهور به روايت و گاه از راه علو و بلندى مضمون روايت و گاه …بنابراين، خدشه سندى به اين روايات، جدّاً پذيرفته نيست.2ـ در ارتباط با وجود معارض، بايدگفت:هرگز روايتى كه در مجمع البيان به طور ارسال از أبى بن كعب از پيامبر نقل شده، نمى تواند با اين پنج روايت كه داستان اعتبار آن را هم اكنون شنيدى، به مقابله برخيزد.بگذريم كه تنها در اين روايت آمده است: «… وعلّمها اهلها …»15 و اين قابل تخصيص است؛ چراكه «اهل» شامل زن و فرزندان مى شود و به علاوه، در روايت سكونى، آموزش سوره يوسف به دختران جوان، مكروه شناخته شده بود؛ ولى شايد براى زنان مسنّ و يا شوهركرده، چنين كراهتى نداشته باشد.در هر صورت، اگر تعارضى هم شكل گيرد، ترجيح قطعاً با مجموعه روايات پنجگانه است، نه يك روايت مرسل.3ـ و امّا نسبت به درس آموز بودن سوره يوسف براى زنان(بويژه دختران جوان)، ما معتقديم كه اين سخن تقريباً اجتهاد در برابر نص است. روايت مى گويد: «فإنّ فيها الفتن»16 و ما در اين ارتباط به كلام اوّل تفسير نمونه معتقديم، آنجا كه مى نويسد:شايد به اين دليل كه آيات مربوط به همسر عزيز مصر و زنان هوسباز مصرى، با تمام عفّت بيانى كه در آن رعايت شده، براى بعضى از زنان تحريك كننده باشد.آرى سوره يوسف(ع) با اين كه در ترسيم، كمال عفّتمندى را رعايت كرده، ولى باز ممكن است موجب لغزش دختران جوان شود و دقّت دين، ايجاب مى كند كه دختر جوان را از خواندن اين سوره برحذر دارد و سوره مناسب با حال او را به او توصيه كند.در پايان، به نظر مى رسد كه با اين بيان كوتاه، كاملاً شبهات سه گانه تفسير نمونه درباره اين دسته از روايات، پاسخ گرفته است و مشكلى در پذيرش اين روايات نداريم و شايسته است خانم ها(و بويژه دختران جوان) از سوره نور بيشتر نور بگيرند.